کمی غر زدن دربارهی کلیشهی رایج هدفگذاری
پیشحرف: میتوانید از این قسمت بگذرید و صاف بروید سراغ عنوان یک ایدهی بهتر
اصل نوشته:
فکر میکنم هر آدمی باید دوران خامی خودش را طی کند تا به مراحل بعد برسد. پریدنی در کار نیست.
برای همین کسی که هنوز آنچنان کتابهای زیادی را مزهمزه نکرده و تازه پا به کتابفروشیها میگذارد، با این پیشفرض که یک کتاب میتواند زندگی من را تغییر دهد، به دامِ کتابهای بازاری موفقیت میافتد.
و اولین چیزی که در سمینارها، کتابها، عشاق برایانتریسی و مشابههای ایرانیاش که مثل قارچ رو به رشد هستند، مطرحکردن بحث هدفگذاری است. هدف داشته باشید تا به رستگاری این دنیا و آن دنیا برسید. هدف چیز خوبی است و….
نتیجه؟ اول هر سال، دفتر سال را باز میکنیم، خیلی شیک، حماقتهای متناوبی که سالها است در لیست هر سال وجود دارند، وارد سال جدید میکنیم و سال نو، و تکرار همان حلقهی معیوب.
چند سال گذشت و بحث هدفگذاری وارد فاز جدید شد، گفتند هدف با ارزش فرق دارد باید اندازهاش گرفت.
ولی کسی نگفت که متر اندازهگیری تو با دیگران شاید فرق داشته باشد، سقف رسیدن تو به هدفت با سقف هدف دیگری فرق دارد. کسی نگفت که الویت داشتن، خیلی مهمتر از هدف است. کسی نگفت بسیاری از هدفگذاریهایت نشاتگرفته از عقدههای خودت، تحمیل جامعه یا خانواده و … است نه خواستههایت. کسی نگفت اول بنشین ارزشهایی که داری را لیست کن، بعد هدفهای جدیدت را بنویس. کسی داد نزد که زیادی هدفداشتن، خودش نشانهی بیهدفی است. کسی نگفت که بازار تبلیغات و شتابی که وجود دارد تو را به بیشتر و بیشتر داشتن سوق میدهد و این عطش سیرشدنی نیست، لابد اگر میگفتند دیگر دکانی در کار نبود.
اکثرا شنیدیم که “برای سال جدیدت هدف داشته باش”، کسی نگفت که ببین بنشین عمیقا و دقیقا چککن که چرا به هدفهای امسالت نرسیدی؟ خطاهایت کجا بوده؟ شده یک سال هر روز بنویسی که برای هدفت چه کاری کردی؟ شده رهاکردن را یاد بگیری؟ شده متوجه شوی که وقتی یک هدف هر سال در لیستت وجود دارد، اندازهی زندگیت نیست؟ شاید باید از رسیدنهای کوچک شروع کنی تا عزمش را پیدا کنی که به آن برسی. شاید با الویتهای زندگی تو نمیخواند. شاید نیاز اکنونی تو نیست یا اگر هست، انقدر زندگی شلوغی داری که برای بعد موکول شود.
اصلا یک سوال کلیتر و جامعتر، شده هدفهای هر سالت را دقیقا هر روز یادت باشد؟ به فکر باشی که حداقل کوچکترین کاری برایش بکنی؟
یاد گرفتی که چنین سوالاتی را ربط دهی به رفتار و عملکرد تا شخصیت؟ چون اگر این سوالات را از شخصیت خودمان بپرسیم، و اگر ناکام باشیم، کمی هم آخر سالی را زهرمار میکنیم و به فکر نحوهی گرهزدن طناب دار میافتیم. یعنی چیزی مثل قوز بالا قوز.
قصدم بیاهمیت جلوهدادن هدف نیست، حرفم این است که خیلی اوقات رسانهها و افراد در مورد یک چیز آنقدر حرف میزنند تا ارزشش را از دست میدهد. گوش دیگر نمیشنود و مغز به کار نمیگیرد. اهمیت قائل نمیشود. (مثل فرق عزتنفس و اعتماد به نفس که هنوز فرق بین اینها را اکثرا نمیدانیم.)
هدفگذاری اثر بخش است تنها به این شرط که بدانی خطاهایت و نقطه ضعفهای سال پیشت کجا بوده. هدفهایت با هم همخوانی داشته باشد، تفریح بیشتر یا آرامش بیشتر با ارتقای شغلی نمیخواند. مجبوری وقتهایی از تفریحت، از آسایشت و خواب شبانه و …. بزنی تا ارتقا بگیری.
استراتژی داشته باشی. به قول جو ون لون، برنامهریزی گاهی میتواند شبیهِ ساختن راه در میان جنگل باشد. اول باید بگذاری درختان جای خود را پیدا کنند؛ سپس مسیر خود را در آنها بسازی.
مثلا آدمی که تصمیم میگیرد ۱۲ کتاب در سال جدید بخواند بگوید هر ماه یک کتاب. در صورتی که میتواند مطابق شرایط زندگیاش بگوید: شش ماهه اول سال سرم خلوتتر است بیشتر از شش ماهه دوم میخوانم.
سال گذشته هم در پست نفسهای آخر سال ۹۶ نوشتم که ما در هدفهایمان مشکل داریم چون وقت نمیگذاریم خطاهای سال پیش را دربیاوریم. هدف مشخص میکنیم ولی برای هر ماه خود یک چالش مطابق آن هدف نمیگذاریم.
یک ایدهی بهتر
این ایدهای که میخواهم بگویم یکسال است که آنرا زندگی میکنم. اول در این فایل شنیدم و بعد هم در کتاب کلمهای که زندگی شما را تغییر میدهد خواندم. حالا یکسال است که گذشته، خوشحالترم.
کتاب میگوید:
۸۷ درصد ما هر سال تصمیمات جدیدی میگیریم، هر سال میخواهیم به هدف برسیم ولی هدف خودمانیم. موفقیت با عملکرد ما سنجیده میشود. بعد از متقاعدشدن تشویق میشویم که همهی زور خودمان را صرف تغییر عادتهایمان کنیم بعد بیخیال میشویم. مسیر را میشناسیم تلاش میکنیم و باز شکست میخوریم. به جلو حرکت میکنیم و دوباره میریم عقب. مهمترین بخش تغییر زندگی نادیده گرفته میشود: تغییر قلب.
به جای تلاش برای بالابردن اراده، راه سادهای برای زندگی با قدرت بیشتر پیشنهاد میکند.
به جای تعیین هدف و تصمیمگیری، کلمهای را پیدا کردیم که نیروی محرک ما در طول سال باشد. نه هدفی، نه تصمیمی. فقط یک کلمه! ما به سادگی، مبحث یک کلمه برای یکسال را ارائه کردیم.
ایده دقیقا همین است که برای سال جدید، یک کلمه انتخاب کنید. نه یک شعار نه یک جمله. فقط یک کلمه. چرا؟ چون سادگی در ما شفافیت، قدرت و اشتیاق ایجاد میکند. پیچیدگی باعث طفرهرفتن یا بیمیلی میشود (اشاره به اقتصاد مقاومتی (!!!!!!!!) )
اگر بتوانیم یککلمه برای سال انتخاب کنیم و هر روز سال آنرا زندگی کنیم، تغییر رخ خواهد داد. نه یک شبه، ۳۶۵ روز یک سال.
یک کلمه، به سادگی میتواند توجه هر روزهی ما را به سمتی مشخص معطوف کند. جایی هم که توجه در آنجا انباشته شود مطمئنا تغییری رخ خواهد داد.
باید این کلمه را انتخاب کنید.
یک دقیقه خودتون رو از پریز بکشید، از این شتاب بکاهید. حالا فکر کنید دقیقا چی میخواید؟ خواستتون چیه؟ غالبا ما زیبایی رسیدن به یک هدف را میخواهیم، آن نوکِ کوهِ یخ که از آب بیرون زده را میخواهیم. نه جنگیدن برای آن را. وقتی یک چیز میشود خواستهی شما، یعنی یک پَک که هم زشتی هم زیبایی هم سختیجنگیدنش را میخواهید و انتخاب کردید. این را یادمان میرود.
به قول روح پرفتوح آقای آبراهام لینکلن که میگفت: اگر من برای بریدن یک درخت ۸ ساعت وقت داشته باشم، ۶ ساعتش را صرف تیزکردن تبرم میکنم، شما هم همین کار را بکنید. خواسته ی واقعی خودِ شما، چیست؟
مارک منسون در کتاب هنر ظریف بیخیالی مینویسد:
فرهنگ کنونی به ما میگوید که من خودم باعثِ شکستِ خودم شدهام. من، بیاستقامت یا بازنده هستم، و چیزهایی را که لازمهی این کار بوده نداشته و رویاهای خود را کنار گذاشتهام، و شاید اجازه دادهام که فشارهای اجتماع بر من غلبه کنند. اما واقعیت، بسیار کسلکنندهتر از همهی اینهاست. واقعیت این است که من فکر میکردم چیزی را میخواهم؛ اما معلوم شد که در واقع آن را نمیخواستم؛ همین.من پاداشهای این کار را میخواستم، نه نبردهای آن را. نتایج را میخواستم، نه روند رسیدن به آنها را. من عاشق جنگ نبودم؛ عاشق پیروزی بودم. و زندگی، اینگونه پیش نمیرود.
برای پیداکردن این کلمه، سوالای این چنینی بپرسید:
۱.دقیقا چی لازم دارم؟ کدوم بخش زندگیم بیشترین تغییر رو لازم داره؟
۲.راهم چیه؟ چی مانع داشتن چیزی که نیازش دارم هست؟
۳.برای جلو رفتن چی لازم دارم؟ درگیر اشتباهات گذشته و نبخشیدن، ما را عقب میاندازد.
به کلمهای که انتخاب کردیم، توجه کنیم
بذاریمش روی پسورد، در موردش حرف بزنیم، یک فایل داشته باشیم و هر چی در موردش پیدا کردیم سیو کنیم، هر ماه چالشهای جدید و جذاب براش داشته باشیم.
یک قلک، یا گلدون برداریم و هر بار که کاری برایش انجام دادیم، روی کاغذ بنویسیم و بندازیم درون آن.
نکته
برخی به یک کلمه به عنوان راهحل جدید سال نگاه میکنند. گویی یکی از کارهای لیستشان است و باید آنها را انجام دهند و تیک بزنند.
ولی یک کلمه با این روش کار نمیکند. شما باید کلمهتان را مثل یک سفر، تجربه کنید. برد و باختی در کار نیست. تجربههای شما همراه یک کلمهتان طی یک سال همان مفهوم یک کلمه است.
وقتی یکبار یک کلمه را انتخاب کردید، سالهای بعدی دیگر نمیتوانید آن را انتخاب کنید. هر سال یک کلمهی جدید. از هیچ کلمهای دوبار استفاده نکنید.
اگر احساس میکنید که با آن کلمه به اندازهی کافی پیشرفت نکردهاید و هنوز میتوانید بیشتر یاد بگیرید، در حقیقت شما وسوسه میشوید که دوبارهکاری کنید.
آخر حرف اینکه…
میدانی فرقش کجاست؟ تو اول سال بدهکار نیستی، یک قلک خالی داری که تا آخر سال هر چقدر که توانستی میتوانی آنرا پر کنی. هر بار که چیزی درون آن میاندازی، انگیزهی قویتری داری تا قدم بعدی را زودتر و محکمتر برداری. آخر سال، وقتی انباشتههایت را میشماری، از خیزبرداشتنهای بزرگ برای خواستههای بزرگ نمیترسی.
در نهایت با این ایده ما رشدکردن را یاد میگیریم تا موفقیت. مزهی رشد خیلی خیلی بیشتر از کلمهی مبهم موفقیت است.
مثالها:
روابط: امسال بیشتر روی رابطههام کار میکنم، دوستای باارزش یا آدمهای نزدیکی که ازشون برای به دست آوردن آدمهای دور استفاده کردم، جبران کنم.
یادگیری: میخوام امسال بیشتر توی فاز یادگیری باشم، از رفتارها، از خوندهها، شنیدهها، مردم و… بیشتر یاد بگیرم و شاگردی کنم.
صداقت: میخوام امسال بیشتر با خودم با دیگران صادق باشم و واقعیت رو ببینم.
تلاش: میخوام امسال بیشتر کار کنم، بیشتر روی فلان حوزه تلاش کنم، مثلا تعداد پومودورو های بیشتری رو ثبت کنم.
شغل: میخوام امسال بیشتر روی شغلم تمرکز کنم، یه شغل بهتر پیدا کنم یا توی شغلم عمیقتر بشم، یجوری یاد بگیرم که بگم کسی توی این سازمان مثل من بلد نیست.
کتاب: میخوام امسال بیشتر کتاب بخونم.
زبان: میخوام امسال بیشتر زبانمو تقویت کنم.
استراحت: میخوام امسال بیشتر برای خودم و آرامشم وقت بذارم.
نوشتن: میخوام امسال بیشتر این مهارت رو تقویت کنم.
شنونده: میخوام امسال بیشتر شنوندهی خوبی باشم، ادا درنیارم.
صمیمیت: امسال سعی میکنم صمیمت رو بیشتر توی همهی جنبههای زندگیم ببرم.
سلامتی: خیلی کوتاهی کردم، میخوام امسال بیشتر حواسم باشه.
۲۳ دیدگاه. Leave new
سلام سحر جان . از اینکه روشنم کردی خیلی ممنونم.مخصوصا اونجا که نوشته بودی هدف خودمم . امیدوارم بتونم امسال زندگیم رو از روی اولویت هام ببرم جلو و در گیر حاشیه نشم .هیچکس از تنبلی بدش نمیاد ولی اونی برد کرده که با تموم سختیا کنار اومده و چشماشو به روی غم بسته و حرکت کرده به سمت بازسازی خودش. اسم سال رو میذارم صبر و پیروزی . ممنونم از کمک ارزشمندت
سلام ریحانه، انقدر دیر دیدم روم نمیشد جواب بدم. مرسی از لطف و توجهی که اینجا خرج کردی.
سلام سحرِ عزیز
این نوشته رو قبل از عید نوروز خوندم و تصمیم گرفتم یک اسم برای سال جدید انتخاب کنم. من اسم سال ۹۸ رو گذاشتم «امید».
این توضیحات رو برای خودم نوشتم تا وقتی اسم سال یادم میاد توی ذهنم مرورش کنم و برای هدفی که دارم قدم بردارم:
یعنی هر لحظه هر قدم کوچکی که میتوانم برای رسیدن به اهداف و آرزوهایم بردارم. امیدوار باشم که نتایج خوبی به دست میآورم. بدانم که قدم هرچند کوچک، مفید و مؤثر است و مرا به هدفم نزدیکتر میکند، حتی اگر از نقطهای که هستم آخر و پایان راه را نتوانم ببینم. دست از ادامه دادن برندارم. یادم باشد که هر روز و هر ساعتی برای قدم برداشتن در مسیر اهدافم مناسب است.
امید یعنی این که با هر قدم کوچک یه عالمه خوشحال باشم.
یعنی از مسیر لذت ببرم.
خیلی خیلی ازت ممنونم که این مطلب رو نوشتی و من رو با تجربه ی خودت آشنا کردی. در این ۲۵ روزی که از شروع سال جدید گذشته، را بسیار خوبی داشتم و از تلاشی که کردم خیلی بیشتر از قبل لذت بردم.
برات بهترین ها رو آرزو میکنم.
سلام فاطمهجان
خیلی خوشحال شدم که برای سالت اسم انتخاب کردی و واقعا کلی از کامنتت یاد گرفتم
امیدوارم این امید، نشت کنه به لحظهلحظههات
سلام
سال نو مبارک
ایده ی خیلی جذابی بود ، خیلی ممنون ازت
احتمالا کلمه سال من “زمان ” یا ” برنامه ریزی ” باشه ، موضوعی که بیش از یک ساله به طور جدی درگیرشم ولی هنوز موفق نشدم راهکار درستی براش پیدا کنم ؛ ممنون میشم اگه بتونی تو این زمینه راهنماییم کنی
و اما امیدوارم سال بعد منم بیام از نتایج موفقیت آمیز به کار گرفتن این ایده بنویسم
سلام زهراجان
سال نوی شما هم مبارک.
بنظرم برای مباحثی مثل زمان یا برنامهریزی به تفکرهای غالب رجوع نکنین. بیشتر رفرنسهای اصلیش رو بخونین. خیلی چیزهایی که توی اینترنت در این مورد هست، زندگی نشده است. بیشتر تجربهی خودتون در کنار مطالعاتتون به کمکتون میاد. مثلا کتاب اصلگرایی رو بخونین، جو حاضر باعث شده همه فکر کنیم “بیشتر” یعنی “بهتر” و هرچی بیشتر داشته باشیم زندگی بهتری خواهیم داشت. واسه همین میگم رفرنس یا کتاب بخونین جای پیگیری نصیحتهای زندگی نشده
فوق العاده عالی بود
دقیقا همون چیزی که میخواستم بفهمم
مرسی
امیدوارم به کار بگیری محمدجان
خواهش میکنم
«وقتی سحر اعصاب نداشت، بیدار شد»
تنها جملهای که میتونم بگم.
چند روز پیش فکر میکردم به موفقیتیها و استایلها به این نتیجه رسیدم که جز ذهن ارضایی نیست این سخنرانیها و فیلما و خلاصه انگیزشیها جز چیزی که گفتم نداره. یکم میبینیم میخونیم بعد میپره.
به قول خودت از هدف گفتن ولی واقعا هدف مهمه؟ وقتی نمیدونیم چی میخوایم پس هدف هرچیزی هست.
وقتی نه مسیر میشناسیم نه میدونیم چرا، دیگه چگونه مهم نیست. چون هرچیزی چگونه است. اما واقعا هرچیزی چرای ماست؟
یک زمانی هروئین به عنوان دارو بود و تجویز میشد. الان ممنوع البته از این دنیا بعید نیست آزاد بشه:) اما همین حالا نگاه کنیم خیلی چیزا جاشو گرفته. نیاز به مواد نیست شاید برای همین آزاد کردن ماریجوانا مهم نباشه. واقعا ضررش از توهم فروشی و اعتیاد جدید بهتره.
یک جایی میفهمیم که عمرمان در خرید و فروش انگیزه و توهم موفقیت گذشت. اون لحظهای که میفهمیم اونی که دنبالش بودیم خودمون بودیم و راهی که براش انقدر خرج کردیم همین عمرمون بود. که رفت.
یک جایی باید پیدا کنیم هم خودمون هم مسیر و هم رسالتمون رو. حتما نباید چیزای عجیب غریب باشهو باید چیزی باشه از خودمون از درون.
مثل اینه بری کوهنوردی و فقط برای قله و بیای. تمام زیبایی مسیر رو ندیده باشی تمام سختی مسیر رو نچشیده باشی.
برای همین که اکثرا وقتی به هدف میرسن حس گذرا دارن.
بیمعنا بودن در نهایت از درون تهی میکنه حالا یا میفهمیم و درست میشیم یا میفهمیم و کار نمیکنیم، قبول نمیکنیم و یا اصلا نمیفهمیم.
لذت نمیبریم فقط در نهایت یه الکی خوشی میشیم و فکر میکنیم رستگاریم. کله توی جو موفقیت و کاسباش کردیم انگیزه بگیریم و مشکل اینجاست که انگیزه و موفقیت چیز خوبیه. اما فروشش؟
عادت کردیم به دوپامین نوشته انگیزشی، فیلم صوت و … . مثل همون لایک شبکههای اجتماعی (یه اشاره هم به خدا بیامرز فیو توییتر:) ) فقط دوپامین آزاد میشه و جوگیر و خوشحال.
درنهایت خیلی خوب عمل کنه اعتماد به نفس کاذب میاره.
مشکل اینجاست که این دقیقا اعتیاده. دوپامین اعتیاد آوره و بدبختی اینجاست که از کار نکرده آزاد شده از توهم. مغز حس خوبی داره اما بعد که میگذره نمیدونم یکسال دوسال چقدر نمیدونم، مغز مرور میکنه و میبینه ای داد کاری نشده و پس از اون افسردگی.
وقتی هم با زندگی واقعی روبرو میشه چنان میخوره زمین که نمیفهمه کجاست شاید تا سالها هم نفهمه.
بعضیها میگن موفقیت پول زیاد یکی میگه نه ثروت و فرق داره یکی میگه کار یکی رابطه و …
هرکسی یه چیزی میگه. چیز بدی هم نیست عالیه پول زندگی خوب رابطه عالی موفقیت و …
منتهی میگن باید یه عالم داشت یه دنیا پولدار بود یه عالم موفق شد.
اما من نمیخوام یه عالم پولدار باشم یه عالم موفق باشم. من فقط میخوام یک عالم زندگی کنم.
همین.
:)))))
شاید اعصاب نداشتم یادم نیست، ولی واقعا این بحث هدفا و این سوال که سحر امسال هدفت چیه کفرمو درمیاره. یا مثلا یکی نوشته بود شما هدفت از این وبلاگ چیه؟ هنوز جا نیوفتاده که یه آدم از مسیرش کلی میتونه لذت ببره، میدونی علیرضا منظورم بیهدفی نیست. مشکل من اون دیدهاس که به بازی برد و باخت هدف داریم. نمیشه یه الگو رو سوار زندگیهای مختلف کرد، هر تیکهتیکه زندگی آدما بازی و الگوی خودشون رو باید براش پیدا کنن. آدم یه تغییر کوچیک توی زندگیش میده، یه مدت باهاش زندگی میکنه، حالش خوب بود ادامه میده و سعی میکنه یه تغییر دیگه ایجاد کنه. معمولا یاد گرفتیم یه کارایی رو بنچمارک سالمون میکنیم زندگیمون رو که یهو منفجر میکنیم هیچ، حالمونم ته سال خوب نیست.
من با همون تغییر یواشه بیشتر موافقم.
این قسمت حرفت خیلی خوب بود ” عمرمون در خرید و فروش انگیزه و توهم موفیت گذشت”
آره موافقم، واقعیت خیلی صبوره و آخر کار خودشو میکنه
امیدوارم یه عالم زندگی کنی :)
ممنون که نوشتی
من نمیدونم چه اصراریه میایم میگیم اول سال ، اخر سال ! . عین تولد که فکر میکنم فرداش یه اتفاق خاص یا اون روز یه چیز خاصیه …
به نظر میرسه بهتره خیلی راحت مشخص کنیم که زمان هدف گزاری ما ایا اخر ساله ؟ مگه ما سال نفسی داریم تو خودمون (عین شرکت ها که سال مالی دارن و اخر سال حساب کتاب میکنن … )
من پارسال پست تم داشتن در طول سال محمد رضا خوندم ولی نشد … بعدش تصمیم گرفتم هر یکی دوماهی یه نگاهی به اهداف مسیر و روش ها داشته باشم و اپدیتشون کنم حالا اسفند امسال بیافته یا فروردین سال بعد مهم نیست ! .
ممنون از نظرتون
اینجا هم کسی اصراری نداره که اینجور نگاه ها حتما از فروردین شروع شه، خودِ محمدرضا هم میگه دیگه اون زمان کشاورزی نیست که سر سال مهم باشه ولی خب فرهنگیه که جا افتاده
هر موقع سال میشه همچین ایدهای رو پیاده کرد،حتی توی کتابه هم گفته.
چقدر خوب که روش خودتون رو شروع کردین، امیدوارم به همشون برسید
درود سحرخاتون
نظریاتت به نظرم باحال بودش.
اگه ازت بخوام اون کلمهای که زندگی کردی رو با تموم مفاهیمش که متوجه شدی ، شرح بدی ، این کارو میکنی؟
ممنونت میشم اگه این تجربهات رو در اختیارمون بگذاری. :)
حالا که دوست نداری موفق بشی ، پاینده و شاد باشی. (گل)
هرچند موفقیت یک فرآینده که برای رسیدن به هرچیزی و فهمیدن و درک کردنِ هرچیزی ، باید مسیرش طی بشه ، تا به اون چیزی که میخواییم برسیم و یا اونچهکه میخواییم بفهمیم و درک کنیم رو بتونیم بفهمیم و درک کنیم.
(گل)
کلمهی عام نبود
با تمام مفاهیمش آشنا نشدم ولی انتخابش کردم چون میدونستم امسال بیشتر از هر سال دیگه ای مشغله دارم و گم خواهد شد
انتخابش کردم تا توجهم رو جلب کنه و بتونم مسیرمو سمتش عوض کنم
راستی یه سوال خاتون دقیقا یعنی چی؟ همش یه صورتی جلو چشمم میاد که خال سیاه و این چیزا داشته باشه
آهان پس کلمهای رو انتخاب کنیم که بیشتر میخواییم تو زندگیمون ببینیمش.
من فکر کردم که قصدت اینه که یک کلمهرو کامل و جامع متوجه بشیم.
خوبه که توجهِت رو به چیزی میدی که میخوایی داشته باشیش. :))
ترجمه از لغتنامه عمید :
۱. بانو؛ بیبی؛ کدبانو؛ خانم؛ زن بزرگمنش.
اصلا کلمهای که انتخاب میکنین میگید میخوام زندگیش کنم دیگه، بهش بیشتر توجه میکنین، سعی میکنین همهی ابعاد زندگیتون رو سمتش ببرین. هر روز براش یه کاری انجام بدین و الی آخر
تا حالافکر میکردم که آدم باید همهیِ ابعاد خودشو بفهمه و در مسیری ازشون استفاده کنه که بتونه هم خودشو زندگی کرده باشه ، و هم بتونه موفقیتهایی کسب کنه که زندگیشو روی مودِ خودش بندازه. اینطوری فکنم زندگی جاری میشه. بیشترین سعیم این بوده که لغاتی رو که بیشتر تویِ زندگیم باهاشون سرو کار دارم رو برای خودم تعریف کردم و باهاشون زندگی میکنم.
تا حالا به فکر این نبودم که یک کلمه رو انتخاب کنم و باهاش زندگی کنم. فکنم اینطوری به سالهایِ زیادی احتیاج دارم تا همهیِ کلمههایی که لازمشون دارم رو زندگی کنم. :)
یه سال امتحانش میکنم.
ممنون از توضیحاتت. :)
ایده خوبی بود و خیلی جالب توضیح دادی. واقعا انگیزه بخش بود. ممنون سحر جان
قربانت :)
امیدوارم اگر از ایده خوشت اومد و بکار گرفتی بیای از تجربت بگی و بیشتر یادمون بدی
با سلام
خیلی جذاب و کاربردی و از همه بهتر مثال های شفاف برای مطلبتون آوردین. ممنونم از شما که مرا با گیرا و شیوا نوشتن بهتر آشنا کردی و نشانم دادی. ممنونم از اینکه مطلبی را با ظرافت و دقت شیوا و پویا توضیح دادین. موفق باشین.
سلام
ممنونم، لطف شماست حمیدعزیز
خوشحالم که خوندین
چقدر خوب گفتی سحرجان (مثه خودت که با جان صدا میکنی ؛) )
منطقی به نظر میرسه و من میخوام امسال همین کارو بکنم.
من اگه بخوام نظرم و برداشتم رو از تمام کتابهای موفقیت در دو سه جمله بگم باید بگم : هر کسی نسخه ای داره برای زندگی خودش، بهتره خودمون نسخهی زندگی خودمون رو بنویسیم. دلیل نمیشه چون فلان شخص اونجوری موفق شده پس منم عین راهی که اون رفته برم و موفق بشم.
گاهی اوقات ممکنه با وجود تلاش زیاد به هدفمون نرسیم. به خاطر همین من میگم هدف چیزی نیس که مهمه. مهم مسیریه که در رسیدن به هدف طی میکنیم. اونه که اصل کاریه. من به اون مسیر میگم “موفقیت” نه به رسیدن به هدف.
ممنونم محمد جان :))
آره منم طرفدار مسیرم و رشد به جای موفقیت