کوری، شایدم گشنگی
از آدم گشنه که توقع ندارید بتواند درست فکر کند و وبلاگ بنویسد؟ به مربی گفته ام که چند روز که باشگاه پیدایم نشده بخاطر درد و گشنگی است، فکر نکنی که خواب ماندم، نه تازه از گشنگی خوابمم نمیبرد.…
پـایـــــــیـــــــز ، شوق زندگی، ترس
عاشق شدهام. پاییز است، درختان هر کدام یک رنگ، باران چند روز است بند نمیآید همه چیز فراهم بود، توی تاکسی بودم و جز راننده تاکسی کسی نبود پس عاشق راننده تاکسی شدم، چه شکلی بود؟ یادم نمیآید. اصلا یادم…
اتاقی از آن خود | سختی دختر بودن
داستان این است که عمه میمیرد و ارثیهای برای ویرجینیا وولف باقی میگذارد. حالا او یعنی ویرجینیا وولف که کمی مستقلتر شده میتواند راحتتر و آزادانهتر فکر کند و به سوالاتی برسد مثل اینکه چرا زنان نویسنده در طول تاریخ…
از پرواز تا ترسهایمان
Lillian Boyer تصاویری که میبینید واقعی هستند، درست یک قرن پیش، دههی 1920. خانم Gladys Ingle تنها عضو گروه 13 بلککتس بود و توانسته وسطِ زمین و هوا از یک هواپیما به یک هواپیمای دیگر برود بدون اینکه وسایل محافظتی…
نوشتن و اسب وحشی
چند وقت پیش آقای فهیم عطار دورهمی ترتیب داده بود برای گفتن از نوشتن و اینکه نویسندگی با نوشتن فرق دارد، مثل نسبت بازی گل کوچک با بازی در لیگ دست اول اروپا. خیلی از کارها انجامشان خود پاداش است.…
از تخیل تا کارتون سیاره گنج
من از آن دست آدمها هستم که بیشتر ادامهی داستانها و یا مسائل در تخیلشان شکل میگیرد. گاهی پیش میآید روزها در تخیلم در حال پرورش چیزی باشم که درگیری ذهنی زیادی با آن دارم. چه میخواهد یک مساله فرهنگی…
چرا باید رمان خواند؟
احتمالا چندوقتی است که شما هم متوجه شدید که از خواندن کتابهای غیرداستانی یا به اصطلاح non-fiction فاصله گرفتهام یا حرفی نمیزنم (بیشتر در حال خواندن دوبارهی کتابهای نسیم طالب هستم) دلیل اصلیاش این است که در طول روز فشار…
نفرینی به نام تندخوانی، دست از سر کچل تونی بوزان بردارید
تابحال شده در پایان شلوغی، به سکوتی برسی که برای خودت چای بریزی، کتابی که میخواهی را برداری و شروع به خواندن کنی؟ اگر کتاب به مذاقت خوش بیاید ذره ذره آنرا در جانت مینشانی و سعی میکنی به کارش…
تناقضِ من، زلزلهی امشب
لپتاب جلویم، فاز فسلفی برداشته بودم و مینوشتم که همه خوابند، ساعت باید نزدیک یک باشد اما لپتاب ساعت هشت و چهارده دقیقهی عصر اردیبهشتی را نشان میدهد معلوم نیست دلش میخواهد کجا باشد. هیچوقت نتوانستم بین هجوم افکارم که…