خیلی اوقات خیلی از ماها، خیلی کلاس ها و دوره هایی را میگذرانیم و فکر میکنیم مثلا با گذراندن آن کلاس به آن مهارت دست میابیم. تا بحال چند بار شده در مورد مدیریت زمان مقاله خواندیم و کلاس رفتیم و…
جایی خواندم که میگفت وقتی بین دانسته هایمان با عمل کردن به آنها فاصله بیافتد یا انجامش ندهیم، ما بهایی سنگین میپردازیم. بهایش را به قول استاد شعبانعلی از کیسه ی عزت نفس میپردازیم که واقعا بهایی سنگین است.
واقعیتش این روز ها در مورد عزت نفس کتاب میخوانم و دنبال محتوا هستم. فکر میکنم خوب جایی دست گذاشته ام. همین که فهمیدم عزت نفس با اعتماد به نفس فرق دارد، اینکه چقدر عزت نفس در رابطه ی ما با خودمان تاثیر گذار است. حتما بعد از اینکه دوره را تمام کردم و کتاب ها را خواندم، مقاله ای در مورد این بحث شیرین که گاهی تلخی هایی هم دارد، خواهم نوشت.
از بحثمان دور نشویم. خیلی اوقات اینکه دانسته هایمان به عمل کردن نمیرسد، یکی از دلایلش میتواند کمال گرایی افراطی باشد. باید کمی قانع تر باشیم! همان دانش کوچکی را که یاد گرفتیم در قالب میکرواکشن ها یا اقدامات کوچک در نظر بگیریم و بلافاصله انجامش دهیم.
خوب است دانشی که یاد گرفتیم را در قالب case study یعنی با نمونه یادآوری کنیم. ببینیم این دانشی که یاد گرفتیم در کجای زندگیمان، روابطمان و… اتفاق افتاده است. اینگونه به یک الگو (pattern) دست پیدا میکنیم و استفاده از آن دانش برایمان راحت تر میشود.
گاهی اوقات هم دچار اهمال کاری یا تعویق انداختن میشویم. مثلا در حال دیدن یا شرکت کردن در یک سمیناری هستیم ولی نکات را نمینویسیم. غالبا توجیه هم میاوریم که حسش نیست و حالا بذار ببینم سخنران چه میگوید اگر خوب بود برگه درمی آورم و مینویسم. خیلی از اوقات ، خیلی از کارها با شروع کردنش انگیزه اش هم می آید. برای کار هایی که مثل من حسش را ندارید، به خودتان قول دهید فقط 5 دقیقه انجامش دهید. همین روش 5 دقیقه میتواند خیلی کمک کند. خیلی از اوقات با شروع همان 5 دقیقه میبینیم که شروع کار سخت بوده در حالی که خود کار آن چنان هم که در ذهن ما تبدیل به غول شده بود نیست. همین قانون را در انتهای کار هم میتوانید بکار ببرید. وقتی خواستید دست از کاری بردارید بگویید: فقط 5 دقیقه ی دیگر ادامه اش خواهم داد و بعد از آن آزادم که هر کاری که دوست داشتم انجام دهم.
باید این را به خودمان یادآوری کنیم که دانستن یک موضوع با مهارت پیدا کردن در آن موضوع تفاوت دارد. مهارت از نوع دانشی نیست که در مدرسه و بعضا در دانشگاه یادمان داده اند تا با آن به یک نمره ای برسیم و خلاص.
دانستن یک موضوع شاید زمان کمی ببرد ولی مهارت پیدا کردن در آن نیازمند زمان و انرژی و کمی حوصله است! خیلی زود میخواهیم در کاری مهارت یابیم در حالی که نمیدانیم جنس مهارت با دانش فرق دارد.
پس بهتر است برای شادی روح خودمان هم که شده از انبار کردن اطلاعات دست برداریم! اینکه چیزی را ندانیم خیلی بهتر از این است که چیزی را بدانیم ولی به آن عمل نکنیم.
دانشی را که یاد میگیریم باید ببنیم چگونه به شخصیت من به خوبی مینشیند. شاید تقلید کردن از دیگران در ابتدای راه ترفند خوبی باشد اما باید در میانه ی راه، راه خودمان را بیابیم.
در آینده مدیران به دنبال افرادی میگردند که در کاری مهارت داشته باشند وگرنه امروزه مدرک ها با نرخ های مختلفی عرضه میشوند!
پی نوشت اول: اینها نظرات شخصی و تجربیات شخصی اند و ممکن است برای کسی دیگر در جایی دیگر کاربرد نداشته باشد.
پی نوشت دوم: از آنجایی که بنده استاد اهمال کاری هستم! ممکن است این لیست خیلی ادامه پیدا کند… اما ترجیح دادم در مقالات بعدی به آنها بپردازم.
۶ دیدگاه. Leave new
اگه توی یادآوریش موفق نبودین بگین تا راهتمایی کنم ;)
ممنون از توجهتون.
نه راستش یادم نیومد!
آریا و معلم شمشیرزنیش. آخرین جلسه تمرینیشون.
الان یادم اومد!
این منم! چه موقعیت هایی رو که بخاطر تصورم درباره کافی نبودن دانشم یا کمبود مهارتم از دست ندادم…فکر کنم این قانون ۵ دقیقه بیشتر رو، من برعکس عمل میکنم! یعنی میگم بزار اینم یاد بگیرم بعدش دیگه شروع میکنم:))
این ۵ دقیقه که گفتین منو یاد دوتا چیز انداخت. اولیش این که یه چیزی مشابه همین تو بوکس هست. “فقط یه راند دیگه…”. دومیش هم یه دیالوگ از سریال Game of Thrones، که خلاصه اش میگه اگه روزی الهه مرگ به سراغمون اومد بهش چی میگیم؟ میگیم: NOT Today!!
راستی…غالبا بجای قالبا.
ممنون.
منم دچار این کمالگرایی هستم و چه بد خصلتیه و آدم رو عقب میندازه.
با گفتنش یاد تمام بازیگراش افتادم ببینم برای کی بود این جمله :)
ممنون ادیت شد.
شاد باشید.