مردم در فرهنگهای مختلف، درکهای مختلفی نسبت به زمان دارند. و این یعنی همه زمان را به یک شکل نمیبینند.
این تفاوت در درک زمان باعث یکسری اتفاقات توی عملکردها شده است.
اولین بار این بحث درک مختلف آدمها نسبت به زمان را آقای ادوارد تیهال در کتاب The Silent Language مطرح کرد.
توی کتاب میآید و دوتا اسم روی این دو فرهنگ مختلف میگذارد:
۱.مونوکرونیک یا تکزمانی، Monochronic
۲.پلیکرونیک یا چند زمانی، Polychronic
فرهنگ مونوکرونیک میگوید ترجیح آدمها این است که در یک زمان، یک کار را انجام دهند، روی یک کار متمرکز شوند در حالی در فرهنگ پلیکرونیک ترجیح افراد این است که در یک زمان، چندین کار را با هم انجام میدهند.
فرهنگ مونوکرونیک اعتقاد دارد زمان خطی است، آغاز و پایان دارد مثل تولد تا مرگ، مثل صبح تا شب؛ اما فرهنگ پلیکرونیک اعتقاد دارد زمان سیال است، یا بهتر بگوییم زمان دایرهای است، شروع و پایانی ندارد، مدام تکرار میشود و از بین نمیرود.
در فرهنگ مونوکرونیک چون زمان خطی است، هنگامی که شما وقت کسی را هدر دهید یعنی قتل انجام دادید. در حالی که فرهنگ پلیکرونیک میگه ای بابا داره تکرار میشه دیگه.
مثلا میتوان این را در نگاه آدمها نسبت به انتظار کشیدن دید!
مثلا شخصی را در نظر بگیرید که قرار است پروژهای را در زمان خاص تحویل دهد، در فرهنگ مونوکرونیک وقتی از آن زمان تحویل پروژه بگذرد و پروژه تحویل داده نشود یا بعد از آن زمان تحویل داده شود یعنی کار انجام نشده، این معنی را میدهد که شخص به تعهدش عمل نکرده، ولی در فرهنگ پلیکرونیک حتی اگر بعد از فرجه و زمان مقرر کار انجام شود، یعنی بالاخره انجام شده.
در فرهنگ مونوکرونیک روی یک کار zoom میشوند و تا کار را به پایان نرسانند ول کن نیستند، در طول کار مدام چک میکنند که از صفر تا صد کار چقدر انجام شده است، بیشتر نتیجه محور هستند، میخواهند از کاری که انجام میدهند نتیجه را بگیرند. اما در فرهنگ پلیکرونیک بیشتر به رویدادها و اتفاقات میانی توجه دارند، اینکه در حین انجام کار حواسشان به روابط هست و هزار عامل دیگر. یعنی چند چیز با جنسهای مختلف را با هم جلو میبرند. خیلی تاکیدی روی نتیجه ندارند.
در فرهنگ مونوکرونیک یک زمانی را برای برنامهریزی کنار میگذارند و برنامه را فورا جمع میکنند و مرحلهی اجرا را شروع میکنند اما فرهنگ پلیکرونیک از مدام برنامه ریختن لذت میبرند. هر وقت که بتوانند آمادهاند تا دوباره و دوباره برنامه بریزند. به عبارتی فرهنگ مونوکرونیک برنامه داشتن برایشان مهم است اما فرهنگ پلیکرونیک برنامهریزی برایشان لذت دارد.
چیزی که دارد اتفاق میافتد این است که ما روز به روز به سمت داشتن فرهنگ پلیکرونیک تشویق میشویم و چیزی که این وسط در حال بیارزش شدن است، توجه است.
تکنولوژی ما را تشویق به multitasking یا چندکارگی که بیشتر باب طبع فرهنگ پلیکرونیک است میکند. هوشمندی را بیشتر اختصاص به افرادی میدهیم که چند کار را همزمان انجام میدهند، اصلا به طور کل، تکنولوژیها در فرهنگهای پلیکرونیک رشد بیشتری دارند.
این خرده باورها و تعریفهای غلط روز به روز ارزش ریختن توجه پای یک کار مشخص را از بین میبرد.
باید شروع کرد و این تعریفها و این باورهای غلط که ته ذهنمان نشستهاند را اصلاح کرد.
هر کدام از دیدگاهها نسبت به زمان نقاط مثبت و منفی خودشان را دارند قصدم از بحثکردن سر زمانها این نیست که بگویم فرهنگ مونوکرونیک هیچ نقطهی ضعفی ندارد، قصدم این بود که بگویم فرهنگ مونوکرونیک در بحث “توجه” تاثیر بسیار زیادی دارد که از آن غافلیم. قبلا هم گفتم که توجه مثل یک کالا یا منبعی است که خیلی هم درست نمیدانیم پای چه چیزی بریزیم.
برای همین هم پیش میآید که انبوهی از پروژههای باز داشته باشیم که هیچکدام هم به سرانجام نرسیده باشند.
پ.ن۱: یکسری از کشورها مثل ژاپن یاد گرفتهاند که در یکسری حوزهها از پلیکرونیک و در یکسری حوزهها از مونوکرونیک استفاده کنند. مثلا یکی از معایب فرهنگهای مونوکرونیک این است که ما را نسبت به خودمان بیگانه میکند و از تجربهی وسیعتر باز نگه میدارد. مثلا در فرهنگ پلیکرونیک میآیند و مجتمعهای تجاری و تولیدی و گروههای این وسط را باهم تلفیق میکنند و رشد میدهند. ولی همون طور که توی متن گفتم هدفم اشاره و زومشدن روی زمان مونوکرونیک در بحث توجه بود.
پ.ن۲: بدترین اخلاق من رو توی زندگیم موقعی میتونین ببینین که منتظر کسی نشستم و دیر کرده! واکنشمم این بوده که پاشدم رفتم و خیلی از رابطههام با دوستام سر همین نابود شد، بالاخره یا بداخلاقیم رو باید تحمل میکردن یا واکنشمو. برای دانشگاهمم همین وضع بوده، استادی که دیر کلاس شروع میکرد دیگه درسو نمیفهمیدم یا کلا ارزش براش قائل نمیشدم و هیچ وقت هم نتونستم به تعادل برسم. این برای موقعی بوده که حتی با این دو فرهنگ آشنا نبودم.
۱۰ دیدگاه. Leave new
دروود سحر خاتون.
الگوهایی که آدمها استفاده میکنن ، همشون شبیه خود واقعی آدمها نیستن.
ما آدمها همگیمون از یک الگوی کلی تبعیت میکنیم و مابقیِ الگوهایی که به کار میگیریم ،اکتسابی از محیط اطرافمونه. و به شکلی ازشون استفاده میکنیم که با اون الگویِ اصلی ، همخونی داشته باشه.
ما میتونیم هر الگوهایی رو بکار بگیریم. و به سبک خودمون ازشون استفاده کنیم.
اما اجرایِ دقیق الگوهایی که داریم ،همگیشون ممکن نیست برای افراد. برای اینکه خصوصیاتِ ذاتیِ آدمها متفاوت با هم هستش و نمیتونن این خواصِ ذاتی با خواص متضادشون کنار همدیگه جمع بشن.
این مونوکرونیک و پلیکرونیک هم جزع یک از این الگوهای نسبتا کلی قرار داره.
مثل همون مسائل کمی و کیفیِ مطلق میمونه.
هر کدوم سره جای خودش باید استفاده بشه. و اگه جای دیگه اگه بخواد مورد استفده قرار بگیره ، هزینه رو افزایش میده. که خودتم غیر مستقیم به این موضوع اشاره کردی.
این مطلبتو هم دوست داشتم.
موفق و شادباشی. :))
سلام احسانجان
موافقم منتهی همچنان تاکیدم روی کلمهی “ترجیح” است
درود دوباره سحر خاتون.
حرفت درسته که ترجیح ، کاره خودشو میکنه.
بیشتر خواستم یه موضوعی رو ضمیمهی بحثت کرده باشم که توی این غافلهی آموزش دادنها دلم خوش باشه که اگه نتونستم مثل تو همچین کاری بکنم ، حداقل تونسته باشم یه نقشِ کوچولو توی اشاعهی آموختههام به دیگران داشته باشم. :)
این الگوها و سبکهایی که ما استفاده میکنیم ، بیشترشون فکر میکنم که تحمیل شده از سمت اجتماع باشه. هر گروهی ، بیشتر از هر کار دیگهای ، برای خودش الگو ارائه داده. و هر کسی هم خواسته بگه من جزع اون گروهم ، از سبکِ اون گروه استفاده کرده.
هر گروهی ، بیشتر اون ملاکهایی رو بهتر میدونه که باعث شده خودش با اون ملاکها بیشتر رشد کنه. و یا عملکرد بهتری داشتهباشه.
برای همین هم هست که خوب ازشون تعریف میکنه. و دیگران رو مشتاق میکنه.
خب برای همینم هست که من درستترین راهکارها رو هم عامل رشد بیشتر میدونم ، و هم عامل عملکرد بهتر. و بیشترین توصیههام ، از همین جنسن. و برای عملی شدنش ، راهکارهایِِ عملی و بدرد بوخوری پیدا کردم.
واسه همینه که حرفام یه مقداری ، شاید نافهم جلوه کنند.
چون با مفاهیمی که آدمها پیش از این میدونستن ، کمی تفاوت داره. و هم کمی شباهت. پیچیده شد نه! ولی فکر میکنم توضیحش سادس.
خوشحالم دارم واست توضیح میدم.
امیدوارم بدردت بوخوره.
:)
سلام من تازه با بلاگ شما اشنا شدم وفکر میکنم چیز های جدیدی میتونم یاد بگیرم .
یه سوال داشتم ، در فرهنگ مونوکرونیک نوع نگاه به فرایند ها خطی هست و در فرهنگ پلی کرونیک ابر مفاهیم و روند ها مد نظر هست ؟
سلام رسول عزیز
بله، فرآیند مونوکرونیک روی یک چیز تمرکز میکنه و میره جلو و مدام میسنجه که چند درصد یا چقدر از صفر تا صد راه رو رفته
ولی فرهنگ پلیکرونیک توجهش بیشتر به رویدادهای میانیه مثل حاشیههایی که به فرض سر کلاس درس میوفته (لیوان آبی میریزه، یا اتفاقی میوفته و توجه همه میره سمتش یه آخیش از ته دل میگن)
سحر عزیز
سلام
۱- راستش کمی این فرهنگها و نگاه ها و تعریفها برای من نامفهوم بودند. مثلا وقتی میگیم زمان برمیگرده یعنی چی؟ (قشنگ معلومه توی مونوکرونیک دارم به پلی کرونیک نگاه میکنم)(شکلک خنده با عرق سرد بر روی پیشانی).
۲- من با اون بذل توجه بیشتر حال کردم تا با این مبحث. برای من با اینکه ظاهرا اعتقادات منوکرونیکی دارم، برخی رفتارم پلی کرونیکی هست. ته ماجرا برای من این میشه که این دسته بندی کجا بدرد میخوره و به کار میاد؟ مثالش همون که گفتید، وقتی کسی دیر سر قرار میاد، تا قبل از این دسته بندی نمی دونستید که اسمش چیه، حالا میدونید، چیزی فرق کرده؟ از عصبانیت، از عدم ارزشی که برای ملاقات کننده قائل شدن و غیره.
موفق باشید
سلاام
کل متن میخواست بگه اگر میخواین عملکرده در سطح فردی بره بالا باید روی مونوکرونیک کار کنیم و چون این کار “توجه” رو بیشتر میکنه
بله حق با شماست آدمها هم پلیکرونیک دارن هم فرهنگ مونوکرونیک ولی ترجیحمون به یک سمت بیشتره
شاد باشی حسینجان :)
با توجه به توضیحات بالا، من همزمان هم مونوکرونیک هستم هم پلیکرونیک!
خب الان این مسئله پیش میاد که این فرهنگ اشتباهه یا من باگ کرونیکی دارم؟ :)
بستگی داره توی چه حوزهای بسنجین
توی حوزهی “توجه” و “اقتصاد توجه” مونوکرونیکه که مهمه
حوزهی پلیکرونیک تاکیدش روی موازیکاریه و عموما عملکردها رو پایین میاره ولی توی یه مسائلی که از بالا میخوایم بهش نگاه کنیم، مثل همون ادغام مجتمعهای تجاری مفیده
شما توی مقیاس توسعه فردی و توجه نگاه کنین باید غلظت مونوکرونیک رو بیشتر کنید.
یه چیزی هم یادم رفت بگم اینه که افراد با فرهنگ مونوکرونیک، خیلی کاری به محیطه ندارن مثلا میخواد مذاکره کنه به در و دیوار و محیط خیلی گیر نمیده نتیجه براش مهمه، اینکه نتیجهی مذاکره چی شد بهش رسید یا نه
به این فکر کنین که ترجیحتون بیشتر کدومه
من اعتقاد زیادی به این دارم که زمان خطیه و البته از اینکه وقتم رو برای چیزی هدر بدم خیلی حس بدی میگیرم…
از برنامهریزی بیزارم اما هر روز برنامهریزی میکنم و البته پیش نمیره.
پروژهها رو خطی پیش نمیبرم و پارت پارت انجام میدم و روی هر پارت Zoom میکنم و معمولا وقتی چند پارت انجام شد و به یک خروجی اولیه رسیدم دیگه پروژه رو انجام شده میدونم :)) همینطور تاخیر هم توی تحویل پروژه یک امر طبیعی شده برای من…
به همین دلیل قضیه مونوکرونیک و پلیکرونیک برای من یکم تناقض داره.
البته درباره مثال محیط مونوکرونیک باید بگم محیط برای من خیلی مهمه ولی در عین حال خودم رو یک آدم خطی و تکبعدی میدونم.