یک مدت مد شده بود و هر کس که سخنران تربیت میکرد انگار به او میگفت اولین سخنرانیات را بچین روی این موضوع: ۱۰۰ درصد مسئولیت زندگی خودت را بر عهده بگیر. و بعد هم از فواید آن مثل فواید عرقنعناع بگو.
وقتی یک موضوع را افراد زیادی میگویند، انگار رنگِ اهمیتآن کم میشود. دیگر به گوش جالب نمیآید که پیام را هُل بدهد به مغز یا حتی مغز هم حالش را داشته باشد تا فضایی به آن اختصاص دهد. درست مثل بحث عزتنفس.
اینبار نیامدم که بگویم منهم درحال تمرین سخنرانیام. اما فکر میکنم این بحث مسئولیت چندین حلقهی گمشده دارد که فهمآنها کمک میکند تا بحث دوباره جان بگیرد.
ما میشنویم «مسئولیت صد در صد زندگیات را بر عهده بگیر» اما ترجمه میکنیم «همهی اتفاقات تقصیر توست.»
یعنی فکر میکنیم بحث مسئولیت با تقصیر یکی است.
یعنی تصورمان این است که اگر مسئولیتِ چیزی را برعهده بگیریم، تمامِ اتفاقات به حساب تقصیر ما نوشته خواهد شد.
مسئولیت یعنی تو قرار است با شرایط پیشآمده یا اتفاقات افتاده، زندگی کنی اما لزوما این اتفاقات و شرایط، تقصیر تو نیست. اما از آنجایی که قرار است با آن زندگی کنی، یا حلش کن، یا چارهای برای کنار آمدن با آن بچین. چون هرچند کوچک، قرار است از این به بعد، روی رفتارها و اتفاقات بعد از این تاثیر گذار باشد.
در مقیاس بزرگتر، اگر این اتفاقات و شرایط را یک فیلتر در نظر بگیریم، ما بعد از عبور از این فیلترها، بسته به تصمیمها و رفتارهایی که داشتیم، حالا یا کوتاهمدت یا بلندمدت، قرار است با نتایج آن زندگی کنیم. چون قرار است با آنها زندگی کنیم پس مسئولیت صد در صدش با ماست نه اینکه تقصیر ماست.
یعنی رفتارها و تصمیمهای توست که از این به بعد، کمک میکند این بار سبکتر شود یا نه، سنگینتر شود.
مثلا اکثر افراد همسنوسال من، کنکور را تجربه کردند. در مسیر زندگیما غولی وجود دارد به اسم کنکور، اینکه وجود دارد تقصیر ما نیست، به مفید بودن و نبودنش هم کاری ندارم.
کنکور، فیلتری محسوب میشود که بعد از آن ممکن است من شبیه آدم قبلی نباشم. اینجا مسئولیت صد در صد رفتارها و تصمیماتم گردن خودم است چون من قرار است بعد از حل این مساله با نتایج آن زندگی کنم، نه معلم، نه وزیر، نه والدین. یا باری از دوشم برمیدارد یا میگذرد.
کنکور، یک مثال بزرگی بود؛ کارهای کوچک که رفتهرفته اثرات بزرگی دارند را در نظر بگیرید، مثلا خوردن غذاهای چرب یا فستفود. اینکه فستفود در دسترس بود یا ارزانتر بود یا هر دلیل دیگری، باعث نمیشود که کسی دیگر بهجا من، درد و مرضهای بعد آن را تحمل کند، یا به عبارتی جای من زندگی کند. این منم که قرار است با نتایج آن زندگی کنم.
اینکه ترجیح من، شبکههای اجتماعی باشد تا کتاب، باعث نمیشود که فردا روزی موسس آن شبکه، بیاید جای من با تحلیلهای سطحی زندگی کند.
وقتی بین مسئولیت و تقصیر، تفاوتی قائل نمیشویم، شروع میکنیم نقش قربانی را بازی کردن. یعنی مسئولیت حلکردن مسائل و مشکلات خودمان را به کسی دیگر میسپاریم. تحلیلهای سطحی، افسردگیهای حتی جزئی را میاندازیم گردن شبکههای اجتماعی، چاقی، مشکلات معده، کسلی را میاندازیم گردن کسی که پای فستوفود را در زندگی ما باز کرد.
بازی کردن نقش قربانی را هم با روشهای مختلفی انجام میدهیم، مثل توهینکردن به دیگران، سرزنشکردن دیگران.
تقریبا اکثر ما این احساس را داریم که بیعدالتی کشیدیم ، ستم دیدیم، پس حق داریم توجه برای خودمان بخریم، آنهم با بازیکردن نقش قربانی.
مدام خود را حقبهجانب، برتری از لحاظ اخلاقی و … میپنداریم.
با این کار، بازیگر اصلی داستان که باید مشکلات را حل کند (یعنی خودمان) گم میشود. چون با بازیکردن نقش قربانی، همه توجهها را به سمت بازیگری دیگر یا عاملی دیگر، راندهایم و کسی متوجه این نیست.
هرچقدر مسئولیتپذیرتر باشیم، راحتتر مشکلات را حل خواهیم کرد، چرا که احساس مالکیت به مشکل خواهیم داشت و همین حس، به ما میقبولاند که حلکردنش پای توست.
یک پینوشت مهم!
بحث دیگری هم هست که شاید چندان ربطی به این موضوع نداشته باشد ولی بیربط هم نیست. محمدرضاشعبانعلی چندین وقت پیش، موضوعی را مطرح کرد با عنوان «اقدام یا پاسخ» و میگفت پاسخ، رفتاری است در پاسخ به یک رویدادی که تازه به وقوع پیوسته اما اقدام، رفتاری است که براساس تصمیم و ارادهی شخصی و تحلیل کلیهی بستههای اطلاعاتی و نه یک رویداد مشخص انجام میدهیم. مثلا: تصمیم به کارآفرینی و نرفتن به دانشگاه، اگر پس از رد شدن در کنکور باشد، یک پاسخ است. اما اگر بدون شرکت در کنکور باشد، یک اقدام است.
تصور شخصی من این است که افراد اهل اقدام، مسئولیتپذیرتر اند.
اما در کل، افرادی که مسئولیتپذیرند، جذابترند! حتی در ابهامها هم، قطعیتی دارند.
۹ دیدگاه. Leave new
درود.
به نظرم واژهی مسئولیت رو میشه از دیدگاه دیگهای هم بهش نگاه انداخت.
مسئولیت به نظر میاد از ریشهی سَأَلَ باشه. بنابر کنارهم قرار دادن واژههای مشابهش چه ظاهری و چه در معانی.
به نظر میرسه که مسئولیت یعنی اونچه که ما در مخاطب سؤالش قرار گرفتیم و اونو چه پذیرفته باشیم و چه قبولش کرده باشیم. که این مورد سؤال قرار گرفتن در طول مدت زمانی که طی کردیم اتفاق افتاده. تا اینکه به اینجایی رسیدیم که الان حضور داریم و خودمان را در مقابل یک مسئولیت مییابیم.
توی این زمونه به نظر میرسه که دانش کافی تحت اختیارمون هست برای همینه که آگاهی نه به عنوان ارزش وجودی ، بلکه به عنوان إلِمانی که لزومش احساس میشه دیده میشه.
دیدگاهت جالب بودش.
موفقباشی. :))
سلام احسان عزیز
والا به ریشش تاحالا فکر نکرده بودم :)
ولی کلا حرف من این بود که این دیدگاه درست نیست: مسئولیت = مقصر تمام اتفاقات گذشته
ممنون از وقتی که گذاشتین
ایمیلتون رو هم خوندم نظرتون برام جالب بود
شاد باشین
مقصر تمام اتفاقات بودن یعنی اینکه : خودتون خالق تکتک ثانیههاتون باشین. و بعد هم میتونین بگین که دست من بوده همهچی.
در صورتی که آدمهای فوقِتوانمند هم ، همهی زندگیشون دست خودشون نیست. مثل هماهنگ شدن تمام بخشهای یک واقعیتِبیرونی با کاری که میخوان انجام بدند. بلکه همیشه بخشی از واقعیتها غیرقابل کنترل میمونن.
فقط ما آدمها سعیمون اینه که به حداکثر چیزی که میخواییم دستپیدا کنیم.
حالا هرچقدر درصد بالاتری رو تصاحب کنیم توانمندتریم.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو بهتر از قبل برسونم.
ماناباشید و سلامت.
:))
درود بر سحر
این موضوع را خیلی خوب دیدی. لذت بردم و استفاده کردم.
پ.ن: دوست داشتم بگم «آفرین دختر خوب!»، خجالت کشیدم.
ممنونم آقای ترابیکمال :))
سحر عزیز
سلام
۱- از خواندن این وبلاگ لذت میبرم، هر بار یک چیز تازه یاد میگیرم و یا با یک جنبه از زندگی روبرو میشوم که شاید هر روز جلوی چشمم بوده، اما آن را نمیدیدم و چقدر جای تبریک دارد و البته تشکر.
۲- اگر بخواهم به این یادداشت چیزی اضافه کنم، باید بگویم که بازی کردن نقش قربانی الزاماً به معنی انداختن مسئولیت به گردن دیگران نیست، گاهی ما خودمان را قربانی خودمان جلوه میکنیم و جملاتی که با این عبارت شروع میشوند ” تقصیر خودمه که …” آدم اول فکر میکند که طرف مسئولیتی را میپذیرد، اما نهایت این حرف به معنی نپذیرفتن مسئولیت است.
موفق باشی
حسین جان! سلام
نکتهای که گفتی خیلی درست و نکتهسنجانه بود. بله ما وقتی در گفتوُگو میخواهیم این مظلومنمایی را در پیش بگیریم، میخواهیم تقصیر خودمان بیاندازیم، اما در واقع داریم از یک خودمان دیگر حرف میزنیم.
مسئولیت از اختیار میاد، بعبارتی از کسی که اختیار و حق اعمال نداره نمی تونیم توقع رسالت و مسئولیتی رو داشته باشیم .
بنظرم جمله ی “مسئولیت زندگی ت رو برعهده بگیر ” با همه تکرارش یه بار مثبتی توش هست ؛ که تو هنوز حق انتخاب داری و دنیا تموم نشده، تو مختاری و نه مجبور و محکوم . و در مقابل مقصر کسی هست که حق انتخاب داشته و حالا شکست خورده و فهمیده انتخاب درستی انجام نداده .
آره :) برام جالب بود دیدت حسینعزیز