تا بحال شاید این جمله به شکلهای مختلف به گوش شما خورده باشد.
مثلا سعدی که میگوید:
تو اول بگو با کیان زیستی من آن گه بگویم که تو کیستی
همنشین تو از تو به باید تا تو را عقل و دین بیفزاید
یا جیم ران:
شما میانگین ۵ نفری هستید که با آنها به شدت در ارتباط هستید
یا حتی محمدرضا شعبانعلی:
هیچکس از متوسط اطرافیانش بالاتر نمیرود (+)
قانون سادهای است. چیزهای ساده را ساده هم میشود نادیده گرفت. ولی چه بهتر که دستکم آنرا در ذهنمان بزرگ کنیم. بشود یک قانون ارتباط برای خودمان. قاب کنیم و بزنیم گوشه افکارمان. گوشهای که مدام جلوی چشم باشد نه اینکه نادیده گرفته شود.
دیگران در دنیا انلاین و افلاین
اگر بخواهیم این قانون را در دنیای امروز که فضای آنلاین بیش از همه، ما را درگیر کرده، دوباره بازگو کنیم، شاید این طور بشود:
من و تو میانگینی از اطرافیانیم، اطرافیانی که چه در دنیای آنلاین چه آفلاین وقت بیشتری را با آنها میگذرانیم.
این روزها برای ساختن یک اپلیکیشن ساده هم روانشناس استخدام میکنند! همه میخواهند به نوعی، مردم را بیشتر درگیر خودشان، محصولشان کنند.
به شیوههای مختلف وقتمان را صرف اطرافیان میکنیم یا بهتر بگویم، به شیوههای مختلف اطرافیانمان را انتخاب میکنیم:
بازیگر محبوبی که تمام فیلمهایش را یکی پس از دیگری میبینیم، حرکاتش را یاد میگیریم، حواسمان هست که در کدام فیلم چگونه بازی کرده است، دنیای واقعی او چگونه است، از چه کسانی خوشش میآید، صفحات اجتماعیاش کدامند، فالورهایش چه کسانیاند، چه جایزههایی برده است، تحت تاثیر چه کسانی است، چه کسانی را دنبال میکند، تیپ او چگونه است، به چه زبانی حرف میزند؛ با او و افکارش وقت میگذرانیم حتی اگر در قید حیات نباشد
نویسندهای که کتابهایش را میخوانیم، درموردش گوگل میکنیم، فکر میکنیم دنبالکردن خط فکری او جذاب است، هر چه از او هست میخوانیم، وبلاگش را دنبال میکنیم، میگردیم ببینیم تحت تاثیر چه کسانی بوده است، اولین کتابش را چگونه نوشته است، در برهههای زمانی چه تصمیماتی گرفته است، کتابهایش به چه زبانهایی ترجمه شده است،سخرانی داشته یا نه، چگونه حرف میزند، زبان مادریاش چگونه بوده؟ با او و افکارش وقت میگذرانیم حتی اگر در قید حیات نباشد
صفحهی اینستاگرام شخصی را که مدام استوری میگذارد و گزارشکار میدهد از زندگیاش، از نحوه لباسپوشیدنش، افکارش، نظرش در مورد سرخکن برقی، چیزهایی که روانهی معدهاش میکند، چیزهایی که میخواند، پستهایی که share میکند، دوستانش، نظرات دوستانش درباره او، کامنتهایش، برایش وقت میگذاریم، هر چند کم، هر چند در حد یک کلیک ساده یا لایک ساده
ما با آن بازیگر، آن خواننده، آن نویسنده، کسانی که فالو میکنیم، و به طور کلی آن کسی که به هر طریقی بخشی از وقت روزمان را پایش میگذاریم، ما میانگینی از آنهاییم.
آنهایی که حتی حضور فیزیکی در زندگی روزمره ما ندارند، به مراتب میتوانند اثرانگشتی قویتر بر شخصیتما، افکارما و کسی که خواهیم شد، داشته باشند. چه مفید چه غیرمفید، چه درست چه نادرست.
شاهین کلانتری در کانالش پست جالبی گذاشته بود از انگلس:
«…او علاقمند بود به همۀ آنکسانی که با آنها مکاتبه دارد با زبان مادری خودشان نامه بنویسد. به روسها روسی، به فرانسویها فرانسه، به لهستانیها لهستانی…
انگلس دربارۀ آموختن زبان مینویسد:
شکلی که من یک زبان را میآموزم همیشه اینطور بوده که وقت خود را صرف آموختن دستور زبان نکنم، بلکه با کتاب لغت دشوارترین آثار کلاسیک نویسندگانی را بخوانم که کتاب آنها را میتوانستم بدست بیاورم. بدین شکل من ایتالیایی را با دانته، اسپانیولی را با سروانتس و کالدرون و روسی را با پوشکین یاد گرفتم و پس از آن روزنامه و دیگر چیزها را خواندم»
ما با آنها اشتراک داریم حتی شده در خیالمان
ما میانگینیم، میانگینی از همین آدمهایی که پای افکار و اعمالشان وقت میگذاریم حتی کسی که به تفریح دنبال میکنیم.
یک آدم نرمال بیشتر وقت خودش را پای کسانی میگذارد که فکر میکند حتی در عالم خیال، با آنها یک مخرج مشترکی دارد. اگر تابحال چیزی نگفته، یا جرات بیانش را ندارد یا تصوری که از خودش برای خودش ساخته بیشاز حد کوچک یا بزرگ است و میترسد این تصور دروغین روزی شکسته شود.
بین کتابها هم این حرف مطرح است، یواال نوح هراری در کتاب انسان خردمند از لحاظ علمیتر به این موضوع میپردازد و مطرح میکند که:
«تحقیقات جامعه شناختی نشان داده است که حداکثر تعداد «طبیعی» اعضای گروهی که بر اساس وراجی به هم پیوند خوردهاند تقریبا ۱۵۰ نفر است. اکثر مردم نه میتوانند بیشتر از ۱۵۰ نفر آدم را از نزدیک بشناسند و نه اینکه به طرزی چشمگیر درباره آنها حرف بزنند و راجیف ببافند. حتی امروز هم در سازمانهای انسانی حد نصاب تعداد اعضا چیزی در حدودِ همین رقم جادویی است.
چه طور انسان خردمند موفق شد از این حد نصاب مهم فراتر رود و در نهایت شهرهایی دهها هزار نفری و امپراتوریهای چند صد میلیونی برپا کند؟ سّر این کار احتمالا در شکلگیری قدرت تخیل بود. تعداد زیادی از افراد غریبه و ناآشنا، با اعتقاد به اسطورههای مشترک، میتوانند با موفقیت با هم همکاری کنند.»
این روزها بیشتر حق انتخاب داریم برای گزینش اطرافیانمان. بیخودی میانگین خود را پایین نیاوریم.
این روزها بیشتر دست خودمان است تا افرادِ جامعهی افکارمان را انتخاب کنیم.
همیشه سوالی که مورد علاقه من است و دوست دارم از آدمها بپرسم این است که: آدمهای تاثیرگذار زندگی شما چه کسانی بودند؟ کسانی که حالا ممنونید از آنها. افراد موثر زندگیتان را به اشتراک بذارید تا همگی بتوانیم خودمان را بالا بکشیم.
آدمهای موثر این روزهای من که شاید فردا روزی هم تغییر کنند: ستگادین، نسیمطالب، محمدرضا شعبانعلی، شاهین کلانتری، یاور مشیرفر، آستین کلئون، مارک منسون، یواال نوح هراری، ابراهیم گلستان و…
کتابها من را به این افراد وصل کرده. ادامهدادن این لیست شاید خارج از حوصله باشد اما کتاب بهترین جوابم برای این سوال بوده و هست.
شیرینترین وقتهای من، زمانهایی است که بین کتابها پرسه میزنم حتی این کتابها گاهی تلخی واقعیت را به من نشان میدهند اما باز هم شیرین است؛ شیرینتر از توهمی که در آن زندگی میکنم.
۹ دیدگاه. Leave new
چند روزی است که من هم درین مورد ذهنم مشغول شده. خوشبختانه بیشتر بهش فکر می کنم. حس می کنم درغربال کردن انسان های اطرافم با فکر کار کردم. نمیگم هیچ کدومشون هیچ نقصی ندارن و بینظیرن. اما چیزی که هست همشونو با همه نقاط ضعفشون پذیرفتم. همونطوری که من هم بی نقص نیستم و میشه کلکسیونی ازین نقاط رو پیدا کرد. این برای ساختن زندگی بهتر، حس بهتری بهم میده.
[…] ما میانگینی از اطرافیانیم، اطرافیانی که لزوما حضور فیز… […]
[…] هرجا که توجهی خرج کنیم، در حال ساختن هویت خود، شخصیت خود […]
بعد از خوندن این مطلب خواستم حتماً یه نکتهای رو بهت بگم:
ذهن منظمی داری و خوش به حالت (:
به به سلااااام زینب
چطوری؟
خوشحالم که اینجا میبینمت
مثل همیشه مفید و لذت بخش.
خوشحالم که خوندی محمدرضا
خانم شاکر عزیز
سلام
بعد از خوندن این مطلب دارم تمام تماسهامو مرور میکنم و بازنگری انجام میدم. هر چند این دیالوگ (هر آدم میانگین اطافیانش هست) رو قبلاً شنیده بودم ولی به نظرم همین مرور کانتکت ها از تاثیر خوندن نوشته شما بوده. تاثیر اطرافیان بر آدم، نه؟
راستش من به شخصه مثل شما نمیتونم اینقدر واضح از آدم های تاثیرگذار روی خودم یاد ببرم، البته مشکل حافظه هم در این موضوع دخیل هستا (شکلک لبخند ملیح و کوبیدن سر در دیوار) منتها بگذارید به جای اسامی نویسندگان و معروفها و غیره و غیره، چند مثال از تاثیرهای به یاد ماندنی روی الانم بگم شاید مفید باشد، تاثیری که از اطرافیانم گرفتم و شاید میانگین منو به اونها نزدیک کرده باشه.
۱- توی دوران دانشجویی هم اتاقی ها و دوستانی داشتم که درگیر داستانهای بامزهی زندگی و تفکر بودند، اغلبشون آروم بودند و سعی می کردند، مسائلشون رو با گفت و گو حل کنند. خیلی تعریف شد؟ بذار روی همین خوبی هاشون بمونیم. واقعا با چنین آدم هایی، با لج بازی کاری از پیش نمی رفت، پس سعی می کردی باب گفت و گو رو باز کنی، من واقعاً این کاره نبودم (نامبرده هم اکنون هم چندان این کاره نیست ولی خوب به داغونی اون موقع نیست) حرف زدن عادی من قاطی بود با پیش داوری، عصبانیت و طلبکاری. البته این انتخاب این دوستان برای من خیلی اتفاقی بود ولی برگردم به گذشته باز هم همین ها رو به عنوان دوست انتخاب خواهم کرد.
۲- در دنیای مجازی واقعاً تحت تاثیر وبلاگ هایی هستم که می خوانم، خواندن یک وبلاگ اغلب باعث شده اقدامی هم انجام بدهم، وبلاگ هایی که الان دنبال میکنم سکان آکادمی (اگر بشود اسم وبلاگ رویاش گذاشت)، صدرا علی آبادی، اینجانب و غیره هستند. مثلا وقتی وبلاگ رضانوتس رو می خونم، ناخودآگاه با اطرافیانم طنازی می کنم. (به دیالوگی گفته فکر می کند!)
۳- اینجا نوشتن رو دوست دارم، هر چند تاثیرهای مثبتی برای من داشته که شاید برای بقیه چندان محسوس نباشه، اما خودم متوجه ش هستم، همون قدری که نوشته های اینجا خوب بوده، شنیدنهای خوبی هم داشته، آدم بابت هر کامنت، خوب و بد رو کار ندارم، باز انگیزه ای میگرفته برای بیشتر نوشتن. حالا این وسط چالش هزار کلمه ای هم بابش باز شد که خدا رو شکر در دسترس صاحب این وبلاگ نیست، نمی دونم چند درصد ولی درصد بالایی از هزار کلمه با غر زدن به چالش شروع می شه (به قول اون طرفدار دو آتیشه و با مزه ی تراکتور سازی که می گفت: این جمعیت ده درصده؟ نه، این جمعیت بالای صد درصده) نسبت غُرهای ما رو می گفته. همین نوشتن و خواندن ساده باعث اقداماتی برای من شده که گفتن نداره ولی تاثیرش رو نمی شه کتمان کرد.
۴- چند تا فیلم تاثیرگذار هم بگم؟ میگم: کتاب الی – داستان آخر الزمانی داره و هیجانی هست. پی کی – یه فیلم هندی خوب.
والا
سلام آقای قربانی
همیشه حضور شما به آدم انرژی میده برای نوشتن و وقتگذاشتن.
ممنونم که انقدر وقت میذارید و نظراتون رو میگید تا راحتتر بحث کنیم
فیلمارو هم اضافه کردم به فیلمایی که رضا معرفی کرده بود!
باشد تا رستگار شویم
(نه واقعا میبینم این هفته رسیدم فقط شگفتانگیزان ۲ رو خارج از لیست ببینم :)) )