سرماخوردم. قبلا پز میدادم که سرما خوردنم دست خودم است. امسال هم اول تابستان سرما خوردم هم اول پاییز.
برای هر دو دفعه هم تصمیم گرفته بودم جلوی در بالکن بخوابم. صبح که از خواب بیدار شدم اصلا صدایم را نمیشناختم. همینجوری هم صدای بمی دارم. سرماخوردگی صدایم را بمتر کرده بود و اول صبحی ادای دوسهتا اساتید و افرادی که یادم بود را با آن صدا درآوردم و عین راس در فیلم فرندز به خودم خندیدم؛ تا بلند شوم مادرم با بهت در چارچوب در ایستاده بود و خیره به من مانده بود. از اون غرهای شیرینش که همه مادرا بلدند زد که توهمات بیدلیل نیست. پولت را که نمیدهند، برای مصاحبه کلاس میگذاری، غرورت دارد خفهات میکند، از صبح تا شب پای لپتابی بقیهاش را هم با دوستاتی. حرص خوردنش را گاهی اوقات دوست دارم. جذابتر میشود. برای همین اکثرا توضیح نمیدهم در حال چه کاریام. وگرنه مفصلا میگفتم که درگیر جاوا ام و الافاس؛ و دوستانمم برنامهنویساند و حتی وقت نمیکنیم حال هم را بپرسیم. از آنجایی که دختر به مادر میرود فکر میکند اراده من هم به خودش رفته و میتوانم مثل خودش در دنیای تجارت، اعتبار جمع کنم. میتوانم شاغل باشم، مربی باشم، مادر باشم، دیوانگیهای دختر بیستوچندساله را هم تحمل کنم. در بهترین حالت من همزمان نتوانستم هم دانشجو باشم هم کارمند پارهوقت. هیچوقت روی ارادهام حساب باز نمیکنم. یعنی قبلا حساب میکردم دیدم اوضاع وخیمتر از این حرفهاست. دیگر حساب نکردم. تا اینجای زندگی هم فقط فکر کردم باید جلو بروم و یک چیزهایی را بیندازم روی دورِ تکرار. درست چیزهایی که خستگیام را از زندگیکردن در میکنند. مثل دنیای کد، کتاب، بستنی، ول چرخیدن در گوگل. بعد هم یاد بگیرم خستگی ناشی از دورِ تکرار را هضم کنم. به ساعات ملکوتی اذان ظهر که نزدیک میشدیم، حالم وخیمتر میشد. سنگر کرده بودم که با اولین حواسپرتی مادرم بروم دنبال قرص بگردم. به مادرم بفهمانم که سرماخوردگی با اینهمه عسل و آبلیمو خوردن حل نمیشود. اما حتی قرص سرماخوردگی در خانواده ما شبیه قتل عمد میماند. برای همین بود که اسم ژلوفن را شنیده بودم ولی وقتی از نزدیک دیدم از زیباییاش ذوق کردم و فاتحهای فرستادم برای پدر علم. بالاخره پدر است با این چیزهای کوچک هم راضی روحش شاد میشود.
یاد این جمله افتادم که میگفت به چیزهای خوب فکر کن. گذرم تازه به تلگرام طلایی خورده بود. داشتم فکر میکردم اینکه میپرسد چه استیکری را بفرستد چیز جالبی است. یکبار سوتی وحشتناکی داده بودم، در چت نوشتم: “بله دکتر متوجه شدم که نتتون خرابه” چک کردم دیدم در “نتتون” به جای “ت” اول، “ن” گذاشتم و آبرو به یکباره پودر شد. تلگرام طلایی حداقل یک فیلتر میگذارد جلوی غلط های آدم. سوال میپرسد که حواست جمع باشد. از این فیلترها در زندگیام میخواهم. همین.
۲ دیدگاه. Leave new
خانم شاکر عزیز
سلام
عجب چیزی نوشتید برای استاد ولی خوب، خوبی این سوتی اینه که می شه برای دیگران تعریف کرد ولی من سرشار از سوتی هایی هستم که نه می تونم تعریف کنم و نه دوست دارم اونارو مرور کنم. فجیع در این حد.
و من الله توفیق. والا
سلام!
خدا بهتون صبر بده :))))