دست‌نوشته

تولدهای سبز و زندگی‌های قراردادی

۱۰ دیدگاه

یکی از نزدیک‌ترین دوستانم تعریف می‌کرد که تا به حال کسی برایش تولد نگرفته است. فقط یک‌بار بچه که بود مادرش تلفنی به حسن زنگ می‌زند که امروز تولد داریم و سر راه آمدنی یک کیک بخر و بیار. حسن هم با یک جعبه کیک یزدی می‌رسد خانه و همان شمعی را که برای روشن‌کردن تاریکی استفاده می‌کنیم را می‌گذارد وسط جعبه و این می‌شود تنها تولدش.

به خود تولد باوری ندارم، نه اینکه ژست روشن‌فکرانه بگیرم، بیشتر فکر می‌کنم تصمیم تولد با کسی دیگر است و به قول معروف ما وسیله‌ایم. این نقاله می‌چرخد و ماهم می‌افتیم در یک خانواده. بدونِ اینکه پای قراردادی را امضا کرده باشیم وارد معامله‌ی زندگی می‌شویم. اما جالب است که برای کنار هم بودن دوتا آدمیزاد کلی قرارداد، امضا، مهریه و من بمیرم تو بمیری لازم است تا به دیگران بفهمانند که یکدیگر را دوست دارند و این دوست‌داشتن ارزش یک عمر زندگی‌کردن کنار هم را دارد. کم نیست از این زندگی‌های قراردادی. گاهی هم قراردادهای زورکی که آن دوست‌داشتنِ وجود خارجی ندارد، همه‌اش خلاصه می‌شود در همان قرارداد که آن‌ها را کنار هم نگه می‌دارد.

حالا هم این دوستِ ما، شب‌تولدش فهمید که تازه بابا شده و تولدی دیگر در راه است. خانمش هم یک جشن تولدی برایش گرفت تا همه‌ی آن جشن‌های گرفته نشده را بشورد ببرد. تولد بهانه‌ای برای دور هم جمع‌شدن است. اگر جمعی جمع نشود، تولد معنا ندارد.

فکر می‌کنم زندگی هر چه که باشد، چه خوب چه بد، بهتر از نیستی است. آدمیزاد فکر می‌کند اگر به عنوان آدم روی زمین پا نمی‌گذاشت، شاید فرشته‎ای، حیوانی یا گیاهی می‎شد. ولی کسی به نیستی فکر نمی‌کند. این احتمال را نمی‌دهد که نیستی هم یکی از گزینه‌ها بود. اینکه هیچ نمی‌شد. ما مزه‌ی زندگی‌کردن را چشیدیم، چه خوب چه بد. برای همین پوچی را نمی‌توان درک کرد، این که در این جهان نباشی حتی در تخیل هم نمی‌توان تجربه کرد.

به گمان من آدم‌ها بچه‌دار که می‌شوند به گونه‌ای این پیام را می‌رسانند که زندگی‌ای که من کردم، با تمام بالا و پایین‌هایش، ارزش دوباره زندگی‌کردن را دارد. این طور بچه‌دار شدن به همه‌ی سختی‌ها می‌ارزد. وجودِ این‌جور تولدهاست که زندگی را سبز می‌کند.

توی کانال تلگرام لینک پستای جدید و چیزهای دیگه که برام جالبه رو میذارم :)

پست‌های مرتبط:

۱۰ دیدگاه. Leave new

  • آدم می تونه یه تاریخ تولدی متفاوت از اونی که توی شناسنامه اومده داشته باشه. یه تاریخ تولد خودگزین. تاریخی که زندگیش قبل و بعد از اون تفاوت معنی داری با هم داره. براش هر سال جشن برگزار کنه. یه منشور اخلاقی توی این روز تدوین کنه و پا به دنیای تعهد و عملگرایی بذاره….

    پاسخ
  • من نیستی رو ترجیح میدم
    کاملا همین الان حاضرم نباشم کلا
    علتشم مریضی های غیر قابل درمانیه که دارم و هیچ وقت بهبودی براشون حاصل نمیشه

    پاسخ
  • سحر عزیز
    سلام
    تولد گرفتن از اون جشنهایی که هر کسی به یک بهانه جدا سمتش می‌ره و یا نمی‌ره.
    جشن تولد برای خیلی از ما جزو یه آداب و رسوم شده. جزو یه سنت. از سر زور شده، زوری که خودمون قبول کردیم که هست.
    برای بعضی از ما راهی برای فراموشی به مرگ نزدیک شدن. تولد قاعدتاً یادآوری نزدیک شدن به زمانه مرگه نه دوری از زمان تولد. این شاید برای کسی که توی نیمه اول زندگیه، برعکس باشه ولی برای کسی که از نیمه رد شده، داستان تولد گرفتن به همین غمناکیه، گاهی البته.
    برای بعضی هم بهانه است. فقط یه بهانه، که اگر نباشه، بهانه دیگه ای هست. بهانه برای شادی، بیا شاد باشیم و این دور روز عمر رو خوش بگذرونیم. این شادی توامان با توجه و آگاهی به روزی نبودن رو دوست دارم. شادی الکی نه، شادی ساختگی نه، شادی که توی جلسه‌های موفقیت و توی جو به آدم تزریق می‌شه نه، یه شادی که بعد از فکر و اطلاعات بدست میاد.
    به قول شما عدم و نیستی هم جزو گزینه‌هاست. راستش رو بخوای این گزینه همیشه بوده، از کل تاریخ ما به اندازه صفرش زندگی کردیم و بودیم، بقیه ش رو نبودیم و نخواهیم بود. اونقدر این بودن کمه که خیلی وقتها با رسیدن مرگ، اگر قبل از رسیدن ازش آگاه باشیم، شوکه می‌شیم و احساس می‌کنیم اونقدر که باید زندگی نکردیم. وقتمون کم بوده. از اول هم وقتمون کم بود و ما حواسمون نبود. از اول هم معلوم بود ته ماجرا چیه ولی ما با جشن تولدها سر خودمون کلاه گذاشتیم.
    موفق باشید

    پاسخ
    • سحر شاکر
      آگوست 6, 2019 20:48

      سلاام :)
      قبول داریم در حد صفریم ولی بالاخره طعم زندگی رو چشیدیم، توی مقیاس کلان نمی‌گم توی همین مقیاس خرد بسنجیم، بودیم هر چند که این بودنه بعدها گم می‌شه

      پاسخ
      • سحر عزیز
        سلام
        اصلا یادم رفته بود که این یادداشت رو خوندم. نشستم و دوباره خوندمش و تصمیم داشتم که در موردش نظر بنویسم که دیدم یه نظر قبلا در موردش دادم. اصلاً یادم نمی‌اومد. می‌خواستم خاطره تولد تعریف کنم و دست و جیغ و هورا هم بکشم. بعد که به این کامنت خودم رسیدم، نادم گشته، بر حافظه خود نهیب زدم که این چه وضعش است و ای بابا.
        امیدوارم برای بار سوم این یادداشت رو نخونم. چرا مسئولین رسیدگی نمی کنن.

        پاسخ
        • سلام
          یعنی انقدر دیر به دیر اینجا آپدیت شده که پست‌های قدیمی جدید می‌زنن

          پاسخ
          • سحر جان
            مشکل از آپدیت وبلاگ نیست، از یه جای دیگه اس
            به گیرنده های خود دست نزنید
            شکلک خنده با عرقی بر پیشانی

            پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست