توسعه فردیدست‌نوشته

الگو برداری در ساده‌ترین شکل

۶ دیدگاه

متمم، حتی خبرنامه‌هایش هم منبعی از تولید محتواست. از آن محتواهایی که آدم یاد می‌گیرد. همیشه با احتیاط خبرنامه متمم را باز می‌کنم. اکثرا سعی می‌کنم زمانی باشد که قشنگ حوصله‌ی مرور تک‌تک مطالبش را داشته باشم.

اولِ هر خبرنامه یک جمله کوتاه، یک نقل‌وقول دارد. جملات کوتاه برای من مثل یک قلاب‌اند که در ذهنم می‌چرخند و بین انبوه مطالب خاک‌خورده یکی را بیرون می‌کشند تا بیشتر درباره‌شان فکر کنم. ممکن است هر بار که گذرم به این مطالب خاک‌خورده می‌خورد با زاویه‌ای دیگر به آن نگاه کنم. چون باور دارم آدمیزاد پویاست. لزوما به اندیشه‌ای که امروز معتقد است چند روز بعد نیست.

این‌بار در خبرنامه متمم این جمله آمده بود:

وقتی با نویسنده‌ای مواجه شدید که واقعاً حرفی برای گفتن به شما دارد؛ هر چه را هر جا نوشته بیابید و بخوانید. این شیوه در مقایسه با پراکنده‌خوانی از اینجا و آنجا، عمیق‌تر و اثرگذارتر است. پس از خواندن تمام نوشته‌های آن نویسنده، به سراغ نوشته‌های کسانی بروید که روی آن نویسنده تأثیرگذار بوده‌اند؛ یا آن‌ها که نوشته‌ها و گفتارشان به کارهای او ربط دارد. با این شیوه، آجر به آجر دنیای شما به شکل حیرت انگیزی روی هم بنا می‌شود.  -جوزف کمبل

قبلا هم چنین حرفی را از آستین کلئون در پی ولگردی بین کتاب‌ها خوانده بودم:

مارسل دوشان می‌گفت «من به هنر اعتقاد ندارم، من به هنرمندان اعتقاد دارم.» این در واقع روش خیلی خوبی برای مطالعه است- اگر بخواهید کل تاریخ رشته‌تان را یکباره ببلعید خفه می‌شوید. در عوض یک متفکر- نویسنده، هنرمند، اکتیویست، الگو- را که عاشقش هستید خوب بجَوید. هر چیز دانستنی که درباره آن متفکر وجود دارد مطالعه کنید. سپس سه شخص را که آن متفکر عاشق‌شان بوده پیدا کنید و همه چیز را درباره آن‌ها دربیابید. این کار را هر چند بار که می‌توانید تکرار کنید.

همه این‌ها داشت یک حرف را برایم فریاد می‌زد:

اگر می‌خواهی فردا روزی شبیه آن نویسنده‌ای فکر کنی که عاشقشی کافی است این نویسنده را بگذاری شاخه اصلی درخت، بعد کارهایش و نوشته‌هایش را یکی یکی بخوان، یعنی این شاخه اصلی را پربارتر کن، بعد جلوتر که رفتی بگرد ببین روی این نویسنده چه کسانی تاثیر گذار بودند، حالا یک شاخه دیگر به این درخت اضافه کن، و همینطور برو جلو.  به ازای هر آدمِ تاثیرگذارِ این نویسنده شاخه اضافه کن و کارهای‌شان را دنبال کن. حالا که درختت تنومند شد، وقت‌اش است که شاخه خودت را بسازی!

جالب این ‌جا است که تو بعد از ساختن این شاخه دیگر شبیه آن نویسنده نیستی! تو ترکیبی هستی از قبلی‌ها. و این ترکیبی بودن خودش یک منحصر به فرد بودن است. در نهایت تو شبیه کسی نمی‌شوی، تو خاصی!

 

توی کانال تلگرام لینک پستای جدید و چیزهای دیگه که برام جالبه رو میذارم :)

پست‌های مرتبط:

۶ دیدگاه. Leave new

  • سرکار خانم شاکر!
    درود بر شما.

    ببخشید که این‌جا می‌نویسم و نامرتبط با نوشته‌ی شماست.
    می‌خواستم نخست؛ سپاسگزاری کنم از لطف شما درسر زدن به وبلاگ من و لطفی که در نوشته‌تان داشتید. دوم؛ عذرخواهی کنم برای تاخیر در دیدن، خواندن و انتشار نوشته‌ی شما. تمام وقت درگیر پروژه‌ی بزرگی در محل کارم بودم و فرصتی برای سر زدن به وبلاگم را نداشتم.

    به دو موضوع خیلی خندیدم: ۱. کتری سوزاندن شما (وقتی فکر می‌کنم مادرتان هر روز که به خانه می‌آید، با یک کتری سوخته روی اجاق و دخترش که بی‌توجه به این وضعیت پشت کامپیوتر نشسته و در اینترنت غرق شده مواجه می‌شود …) ۲٫ این‌که وقتی من سرباز بودم شما یک‌ساله بودید. (البته بعد از خنده طولانی، مدتی هم حیران به سقف نگاه کردم. یعنی واقعا تا این حد فسیل شده‌ام؟)

    در هر صورت نوشته‌ی شما تاثیر خوشی بر من داشت، مثل نوشته‌هاdی که در این‌جا از شما می خوانم، از آن لذت می‌برم و می‌آموزم.
    امیدوارم، همیشه عالی باشید.

    پاسخ
    • آقای ترابی کمال
      سلام :)
      خوشحالم که پیامم به دستتون رسیده و خوندید!
      نه! به نظرم ربطی به فسیل‌شدن و این‌حرف‌ها نداره و کلا سن از نظر ما خانم‌ها از یه جایی به بعد دوباره از صفر شروع می‌شه!

      ممنونم
      امیدوارم شما هم همیشه موفق باشید

      پاسخ
  • خانم شاکر عزیز
    سلام
    گاهی با خودم فکر می‌کنم که چطور است ابن‌سینا در هزار سال پیش آنقدر از حالای من جلوتر است؟ چطور می‌شود با وجود هزار سال اختلاف بین و این همه پیشرفت، با به اندازه‌ی نصف نصف نصف او در فهم برخی مسائل نیستم. حقیقت ماجرا به نظرم در همین است، همین که منابع او محدود بود و روی یک چیز، تمرکز داشت و ما با تمام پیشرفتهای عجیب و غریب بشری روی هیچ چیز تمرکز نداریم. مدتی کلاس داستانخوانی شرکت می‌کنم و فقط داستان می‌خوانیم، تمرکز روی یک نویسنده باعث شده از داستان‌هایی لذت ببرم که تنهایی مطمئناً حال خواندنش را هم نداشتم. این فهم و لذت فهمیدن مطمئنا از تمرکز می‌آید، حالا اگر قرار بر الگو برداری باشد، به نظرم نتیجه هم واضح‌تر و هم قابل لمس‌تر و هم لذت بخش تر خواهد بود.
    راستی نگفتید روی چه کسی تمرکز کردید؟ (لبخند شیطانی)
    موفق باشید

    پاسخ
    • سلااام
      من بیشتر عاشق طرز فکرهای این سه نفرم: ۱-نسیم طالب ۲-ست‌گادین ۳-محمدرضا شعبانعلی
      یه تیکه از حرف‌های نسیم طالب:

      در یک محیط ساختارمند، ممکن است بعضی‌ها در مقایسه با بعضی دیگر، هوشمند‌تر باشند. در واقع مدرسه‌ها این نوع سوگیری را دارند. آنها محیطی ساختارمند می‌سازند و به افرادی که در این محیط، هوشمندانه‌تر عمل می‌کنند امتیاز می‌دهند و هزینه‌ای که برای این سوگیری پرداخت می‌شود، ضعف این افراد در بیرون این محیط ساختاریافته است. من خیلی با بدنسازی آشنا نیستم. اما ذهنیتی در مورد بدنسازی دارم که به نظرم در مورد دانش نیز مصداق دارد: کسانی که در باشگاه‌های بدنسازی مدرن و گرانقیمت فعالیت می‌کنند، می‌توانند وزنه‌های بسیار سنگین را بردارند. اعداد و ارقام مربوط به قدرت آنها، هر روز افزایش می‌یابد و ماهیچه‌هایشان به شکل تاثیرگذاری، رشد می‌کند. اما وقتی در خیابان یک سنگ می‌بینند، نمی‌توانند آن را به راحتی بردارند. یا در یک دعوای خیابانی، به سادگی توسط فرد دیگری کتک می‌خورند. فردی که در یک محیط نامنظم‌تر و بدون ساختار (محیط کوچه و خیابان) برای دعوا و درگیری تربیت شده است! قدرت این افراد بدن‌ساز، به حوزه‌های بسیار مشخصی محدود است. حوزه‌ای که فقط در داخل سالن بدنسازی معنا دارد و در دنیای بدون ساختار بیرون، به آن شکل، وجود ندارد. احساس می‌کنم همین مسئله در مورد کسانی که در یک حوزه‌ی بسیار محدود، متخصص می‌شوند، در مقایسه با کسانی که به دنبال ارضاء کنجکاوی خود می‌روند نیز، مشهود است. آنها را کمی از حوزه‌ی تخصصی خودشان دور کنید، می‌بینید که متلاشی می‌شوند. اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهند و اهمیت هر حوزه‌ی دیگری را انکار می‌کنند. درست مثل بعضی از مدیران ارشد شرکت‌ها که فقط برای شرکت در جلسه‌های خسته کننده‌ تربیت شده و به دلیل این توانمندی انتخاب شده‌اند، خیلی از این متخصصان هم به دلیل توانایی تمرکز بر موضوعات خسته کننده، انتخاب شده و رشد کرده‌اند. من با خیلی از اقتصاددان‌هایی که مدعی هستند در حوزه ی ریسک و احتمال متخصص‌اند، مناظره داشته‌ام. وقتی آنها را کمی از آن حوزه‌ی محدود تخصصی خودشان دور می‌کنی (اما هنوز در زمین بازی آمار و احتمال هستی) سقوط آنها را می‌بینی. درست مانند همان پهلوان‌های بدن‌سازی که در مقابل اراذل خیابانی، می‌بازند!

      از محمدرضا شعبانعلی هم زیاد نوشتم، ست گادین هم کلا معروفه، توی این کانال هم می‌تونین ترجمه‌هاش رو هر باری که پست می‌ذاره ببینید:

      https://t.me/mostafamnbariT

      پاسخ
  • مثل همیشه عالیییی بود

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست