چندسال پیش وسط اتوبان چپ کردیم، بجز مچ دستم و کمرم کسی آسیبی ندید و بخیر گذشت. لاشهی ماشین هم قدر یک گوسفند میارزید که پدرم قربانی کرد صدقه سر زنده بودنمان. هیچ چیز نشد فقط تا یک هفته چشم راستم یکچیز میدید و چشم چپم چیز دیگری. چند روز بعد هم گچ دستم سنگینی میکرد و بازش کردم انداختم دور. چندتا انگشت در رفته را هم انداختیم سرجایش منتهی نمیشد با آنها نوشت. با دست چپنوشتن یادگاری از آن روزهاست. بیشتر کوفتگیها هم بخاطر طرز وحشی رانندگی آمبولانس بود. بعد هم برگشتیم خانه و مسخرهبازیهایمان را که شروع کردیم بابا مطمئن شد همانیم که بودیم، اشکهایش بند آمد.گذشت تا چندشب پیش. مادرم زنگ زد و گفت تصادف زنجیرهای شده و اتوبان بسته است، دیر میآییم و هیچ اتفاقی برای ما نیافتاده. ساعت چهار صبح بود که رسیدند و سفرهی شام را پهن کردیم ولی از وحشتی که در صورتشان بود و وضع ماشین که از پشت آیفون دهنکجی میکرد معلوم بود تصادف کردهاند. تعریف میکرد یک فرسخ آنطرفتر یک نفر چپ کرد و افتاده بود در باند مخالف، اینور هم بههم ریخته بود، سرعت را کم کردیم و داشتم میکشیدیم به لاین کناری که یک خاور با سرعت نتوانست کنترل کند هر چه سر راهش داشت جمع کرد برد و خدا به ما رحم کرد که داشتیم به لاین کناری میرفتیم و فقط زد و رفت و چرخمان نکرد.
سوالم اینجا بود که چرا خدا نباید به ماشین جلویی که زن و بچه در آن بود و همه چیزشان رفت، رحم نکند. ناشکری نکنم؟ ولی من ناشکری کردن را در این میبینم که سر هر چیز بیارزشی آدمیزاد طلبکارانه سرش را به آسمان بگیرد. این ناشکریکردن آن عقلی است که داده. اینکه فکر میکنیم همهی اتفاقات فقط برای دیگران است و میاندازیم گردن خدا که حتما و باید رحم کند. یکسری چیزها حول احتمالات میچرخند. انجامدادن یا ندادن کاری، برای بالا و پایینکردن این احتمالات است. اینکه کسی سیگار نکشد احتمال اینکه سرطان نگیرد بیشتر میشود ولی قطعیتی نیست که کلا سرطان نگیرد. صنعت توسعهی فردی تلقین میکند که تو هر چه بخواهی به آن میرسی به شرطی که از ارادهات مایه بگذاری. اما بیشتر بحث بالا و پایین کردن احتمالات است و کشتیگرفتن با عدم قطعیتها. قلاب احتمالاتی مثل تصادف و سرطان و دزدی، فقط به زندگی دیگران گیر نمیکند.
به گمانم کسی از مرگ میترسد که تمام توانش را زندگی نکرده باشد و تنها سودش همان خاکی باشد که بعد از مرگش با آن کوزهای درست کنند یا غذای خوبی برای کرمها شده باشد.
خدا مهربانتر از این حرفهاست که در رحمکردن و نکردن بگنجد.
توی کانال تلگرام لینک پستای جدید و چیزهای دیگه که برام جالبه رو میذارم :)
۵ دیدگاه. Leave new
من تو اکثر وقتا نقش احتمالات و تصمیمهای گذشتهی آدما رو توی رویدادها میتونم رصد کنم. ولی گاهی واقعا نمیشه. نمیدونم من بر مسئله آگاه نیستم یا اینکه واقعا نمیشه رصد کرد قضیه رو. فیلم Mr.No body این مسئله رو قشنگ نشون میده.
نمیدونم شایدم پس ذهنم یه فکری هست که نمیذاره همه چیز رو به دید احتمال ببینم.
اگه مطلبی (خصوصا از محمدرضا) یا کتابی خوندی که تونستی باهاش این مسئله رو برا خودت حل کنی ممنون میشم برای من هم بنویسیش.
نسیم طالب خوب درموردش حرف زده
سلام انچه که گفتید واقعیت زندگی هست احتمالات و شانس قانون حتمی زندگی هست لقای یه اسپرم و تخمک در بهترین کشورها بوجود می اید و یکی در کشوهای عقب مانده و درگیر جنگ .یکی با والدین پولدار و یکی با والدینی محتاج به نان شب .یکی سالم یکی از همان بدو تولد معلول ومریض .اینها واقعیت های دنیای ما هست ولی باورهای ما تمایلی به پذیرش اونها نداره .مشکل باورهایمان این هست که به ما قطعیت می دهد یعنی چیزی می دهد که در دنیا وجود ندارد. باور داریم که خدا رازق هست ولی بچه ها یک دو ساله از گرسنگی می میرند و او فقط ناظر هست باور داریم که دعا سازگار و اثرگذار هست ولی در یه شب هزاران نفر در بم زیر زلزله می میرند و او فقط نظاره گر هست و حتی ناتوان از این هست که زلزله را در روز بیاورد تا شاید چند بچه ای در کوچه زنده بمانند .می گویم که بدون او برگی بی اراده او از درخت نمی افتد ولی تا حالا ندیدیم برگی فقط با اراده او از درختی بیافتد !!! باورهایمان دیگر واقعیت های زندگیمان را ساپورت و پشتیبانی نمی کنند یا باید خودمان را با باورهایمان گول بزنیم که این بدترین بی احترامی انسان با خود هست یا باید باورهایمان را منطبق با واقعیت کنیم ( البته با کمی چاشنی تخیل و رویاپردازی).
عدالت و اخلاق در جهان هستی نیست و جستجوی اینها در هستی بی معنی هست ولی شاید این ما انسانها هستیم که باید تا حدودی اخلاق و عدالت را برای ادامه حیاتمان ایجادکنیم .روزگاری انسان دمی داشت که بقایش را تضمین می کرد (مثل شامپانزدهها) امروز از ان دم فقط یه دنبالیچه و کیسه مو باقیمانده هست که اینها امروزه وجودشان برای انسان مضر هست وشاید دراینده محو و ناپدید شودند باوهای ما نیز اینگونه هستند بعضی از باورهای ما در گذشته بقای ما را تضمین می کرد ولی امروزه این باورها مثل کیسه جو و دنبالیچه مضر هستند و باید بدون تحریک اونها بگذاریم ارام ارام از بین بروند باید ارام ارام باورهایمان را تغییر دهیم که نه به خودمان و نه به دیگران اسیبی برسانم تا باورهای احتمالی را جایگزین باورهای قطعی کنیم
سلام، ممنون از وقتی که گذاشتین.
من خدا ناباور نیستم. به نظرم اجازهی زندگیکردن رو داده فقط باورهای خشکشدهای داریم
[…] قلاب احتمالات […]