اگر از چیزی آگاه باشیم ولی به آن عمل نکنیم نوعی خیانت محسوب میشود.
میدانیم که باید تغییر کنیم اما نمیکنیم. میدانیم که در مسیر اهدافمان حرکت نمیکنیم ولی تعلل میکنیم. میدانیم که باید تلاشمان را بیشتر کنیم ولی نمیکنیم. این ها همگی بی اعتبار کردن ذهن است. و همین میشود که گاهی به جان خویش می افتیم.
این که تصمیم میگیریم بیاندیشیم یا نیاندیشیم هم شخصیت ما را میسازند. باید بتوانیم آگاهانه زیستن را وارد زندگی خویش کنیم.
آگاهانه زیستن به این معنا نیست که مدام حواسمان به کارهایمان باشد. اصلا چنین چیزی امکان پذیر نیست. بسیاری از کارهایمان را از طریق ذهن ناخودآگاه انجام میدهیم و اگر بخواهیم برای هر کاری آگاهانه عمل کنیم شاید از بین برویم!
منظور من از آگاهانه زیستن این نیست که به تمام کارهایمان آگاهانه بیاندیشیم. نفس کشیدنمان… رانندگی کردنمان…
نه، منظور من این است که آگاهانه بدانیم برای اینکه در مسیر حرکت به سمت اهدافمان، آگاه باشیم که چه کار هایی میکنیم و چه کار هایی نمیکنیم.
اینکه فکر کنیم جاده ی موفقیت و یا رسیدن به هدف، چیزی است که اگر یکبار ترسیمش کنیم و نقشه اش را بکشیم تمام میشود، این فکر احمقانه ایست! با یک فرمان نمیشود مستقیم به هدف رسید.
نیاز به ویرایش دارد ، در جاهایی باید سرعت را کم کرد و استراحت کرد نه اینکه تسلیم شد.
از فریب های ذهن ناخودآگاه غافل نشویم و برای اینکار باید با خود صداقت داشته باشیم، به گونه ای به هراس و تامل نگاه کنیم که نه تنها چشم هایمان را نبندیم بلکه همین ترس ها و هراس باعث شود چشم هایمان را بیشتر باز کنیم.
آگاهانه زندگی کردن یعنی من به واقعیت ها پایبند باشم نه آنچه را که صرفا برای من مهم هستند.