دست‌نوشته

انکار بیش از حد

۶ دیدگاه

وقتی تلاش بیش از حد میکنیم تا با محیط سازگار شویم، مجبوریم یکسری چیز ها را انکار کنیم.
دوستی داشتم که به شوخی به او میگفتم که “قدرت انکارش” بالاست. هر چه را که در جهت تحسین و تشویق او میگفتیم ، انکار میکرد! هر چیزی!
بعضی اوقات انکار کردن را سلاحی میدانیم تا در برابر شکست هایمان در آن لحظه مقاوم تر باشیم ولی بحث من این است که گاهی بیش از حد انکار میکنیم.
عاشق و معشوقی را تجسم کنید که عاشق مدام به ستایش معشوق خود اصرار می ورزد و معشوق هم اصرار دارد که عاشق اشتباه کرده یا مثلا “دختر همساده از او بهتر است”
تراژدی خنده داری نیست؟
نمیدانم این اصرار بیش از حدمان برای تطابق با محیط برای چیست.
بیش از حد اصرار داریم که در کاری که اصلا نه استعداد داریم و نه ربطی به ما دارد، و فقط صرفا چون جامعه به آن سمت میرود، اول باشیم.
در جاهایی باید فکر کنیم که اصلا این مورد مسئله ی من نیست!
منکر این نمیشوم که برای اینکه رشد کنیم و به موفقیت دست پیدا کنیم باید با محیط سازگاری داشته باشیم ولی اصرار من روی این است که بسیاری از مسائل و مواردی که بیان میشود اصلا مسئله ی ما نیست و بی جهت برایش تلاش میکنیم چون صرفا جامعه به آن زمینه تمایل بیشتری دارد.
به نظر من چیزی وجود دارد به اسم “تمایز”
به سٌس هایی که میخرید نگاهی انداخته اید؟ گاهی باز کردن همین درب سس ها کاری است سخت، مخصوصا اگر گرسنه باشی!
اگر کارخانه ای تلاش کند و کمی در بسته بندی دقت کند تا درب سس ها را طوری بسازد که راحت تر باز شوند، بازی را برده است!
من نمیگویم آدم باید خودشیفته باشد! اما این انکار کردن های بیش از حد، این خود کم بینی ها مانند این است که یک چکش برداشته باشید و به جان خویش افتاده باشید.
این تراژدی زندگی بسیاری از مردمان است که به خود احترام نمیگذارند.
گاهی عادت کردیم که میان خود و حقیقت فاصله بیاندازیم، آن هم با روش های گوناگون.
گاهی هم مسئله را کلا “کج” میفهمیم! و فکر میکنیم با تلقین کردن میتوانیم درستش کنیم. در حالی که حل کردن بعضی از مسئله ها نیازمند زمان و صبر و تلاش هستند.
گاهی عادت کردیم که میان خود و حقیقت فاصله بیاندازیم، آن هم با روش های گوناگون.

توی کانال تلگرام لینک پستای جدید و چیزهای دیگه که برام جالبه رو میذارم :)

پست‌های مرتبط:

۶ دیدگاه. Leave new

  • D:
    آره. همین‌طوره. دیدگاه جالبی درباره این خصوصیت داشتین.
    حالا شاید خیلی مربوط نباشه اما تو فیلم World War Z یه تیم ۱۰ نفره بودن. تو این تیم کار یک نفر این بود که فقط مخالفت کنه. حتی اگه ۹ نفر دیگه سر یه موضوع توافق داشتن؛ حتی اگه خودشم قبول داشته باشه…، مخالفت کنه و بره دنبال سند و دلیل.
    شاید نکته مثبت و در عین‌حال نکته منفی این آدما این باشه که تو شک بندازنت!

    پاسخ
  • تو اون مثال عاشق و معشوق، علت نداشتن اعتمادبه‌نفسه. و هیچ‌چیز بدتر از این نیست که خودتو قبول نداشته باشی.
    من یه رفیقی دارم یه دستی بر آتش داره تو این مساله‌ی انکار! به‌این صورت که شما هر چیزی بگی یه راهی پیدا میکنه که انکارش کنه…یعنی شما به عنوان ورودی یه “راه‌حل” میدی، دوستم به عنوان ‌خروجی یه “مشکل” بهت میده. البته این مثال نقض آوردن هم خودش یه هنره…!
    راستی احساس میکنم این پست چندپاره بود. یعنی تقریبا هر پاراگراف می‌خواد یه بحث متفاوت از قبلی رو بیان کنه…

    پاسخ
    • چقدر خندیدم سر جملۀ ” شما به عنوان ورودی یه راه‌حل می‌دی، دوستم به عنوان خروجی یه مشکل بهت می‌ده.” :)
      از این آدما دور و بر هممون هست. بعضی وقتا خوبه. مثلا برای کسایی که عادت دارن کاراشون رو نصفه نیمه رها کنن. با همچین آدمایی بشینن قید کار جدید رو میزنن و قبلیه رو ادامه میدن. ولی به هرحال بعضی وقتا تحمل‌کردنشون سخته.

      بله حق با شماست. پست، خبر از فکرهای پخش‌وپلای من داشت.

      پاسخ
    • آره من خودم همین مدلی ام این بعد ی مدت باعث میشه باور کنی هیچ کسو نداری و خیلی تنهایی هرچقدر دیگران تحسینت کنن و بگن مثلا دوستت دارم تو میگی داره دروغ نیگه من دوست داشتنی و تحسین برانگیز نیستم ک بخاد ی نفر دوسم داشته باشه یا تحسینم کنه و متاسفانه بعد ی مدت ب یقین تبدیل میشه و دیگه باور نمیکنی ک تو خیلی بی ارزشی :))))))))

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست