انظباط شخصی، پایۀ تمام موفقیتهای بزرگ است.
بارها و بارها در مورد انضباط شخصی (یا داشتن دیسیپلین) و اینکه چه تاثیراتی روی موفقیتِ بزرگترین انسانهای موفق داشته آگاهیم یا دستکم هیچ کتاب موفقیتی نبوده که به طور مستقیم یاغیرمستقیم به این موضوع اشاره نکرده باشد.
نظم شخصی از آن جمله کارهایی است که با آن میتوانید کنترل زندگی خود را در دست داشته باشید. تحقیقات نشان میدهد افرادی که کنترل زندگیشان را دارند نسبت به افرادی که ندارند، خوشحالی بیشتری را تجربه میکنند. این را در واقعیت هم میتوان دید. کسی که بیشتر حواسش به سلامتیاش است، به خوبی کارهای روزمره و غذاهایی را که میخورد را کنترل میکند در نتیجه نسبت به کسی که کنترلی روی سلامتی خود ندارد، سلامتی بیشتری دارد و خوشحالتر است. (پولش رو بجای اینکه ببره بده بیمارستان، صرف خوشیهاش میشه!)
کمک میکند تصویرکلی را گم نکنیم
داشتن نظم شخصی کمک میکند تا تمرکز بیشتری بر روی کارهای مهم داشته باشیم و آن تصویر کلی یا هدفمان را گم نکنیم. معمولا آنقدر درگیر جزئیات میشویم که تصویر کلی را گم میکنیم و در آخر سر به همان چیزی که داریم قانعیم. در صورتی که بیشتر ما چیزی را که بدست آوردهایم چیزی نبوده که در نهایت توقع داشتهایم. از طرفی داشتن این ویژگی کمک میکند تا کارهای سخت را راحتتر و با کیفیت بیشتری انجام دهیم چون نظارت کامل بر روند چگونگی کار خواهیم داشت؛ میتوانیم کار را در زمان درست آن انجام دهیم. هر کاری زمان درست خودش را دارد، کارها نباید خیلی زود یا خیلی دیر انجام شوند. داشتن نظم شخصی کمک میکند تا بتوانید کار را در زمان درست خودش انجام دهید.
افرادی که انضباط شخصی دارند، کسی به آنها تصمیمهایشان را دیکته نمیکند.
برخلاف چیزی که عموم مردم تصور میکنند، نظم شخصی یک رفتار آگاهانه است. یعنی باید یک جفت کفش آهنی بپوشید و به استقبالش بروید. خبری از متدهای یادگیری زبان انگلیسی در خواب و لاغری در یک هفته و… نیست. این مهارت از آن دسته مهارتهایی است که باید وقت زیادی برایش صرف کنید تا بتوانید کنترل زندگی خودتان را در دست بگیرید. این ویژگی مشترک تمام انسانهای موفق است، اگر آسان بود که همه انجامش میدادند! وجه تمایز افراد موفق و غیرموفق در داشتن همین عادتهاست. انسانهای موفق بیشتر اثرمرکب را باور داشتهاند و دارند. آنها از لذتهای آنی و لحظهای، به امید داشتن موفقیتهای بزرگ و پایدار میزنند. به خوبی کنترل زندگی خودشان را دارند و هر روز، بدون اینکه عاملی بیرونی تصمیمها و انتخابهای آنها را شکل دهد، دست به انتخاب میزنند.
داشتن انظباط شخصی به معنای اعلام حکومتنظامی نیست!
جدیت میخواهد اما راهکارهایی که ارائه شده است به انعطافپذیری زندگی شما کمک خواهد کرد. در نظر داشته باشید که کوچکترین غفلت در این راه، ممکن است آنرا رها کنید.
اهمال کارم؟!
کسی در دنیا نیست که احساس نکند تنبلی میکند! آیا همه ما ادعا داریم که از تمام توان و انرژی خودمان استفاده میکنیم؟
بیتعارف همگی تنبلیم!
این اهمالکاری یا تنبلی از کجا نشات میگیرد؟ اینکه میگوییم حسش نیست، حالشو ندارم و… احساس نیست بلکه از مغز میآید. متاسفانه یا خوشبختانه کار اصلی مغز، موفقیت شما نیست بلکه حفظ بقا است. تمام تلاشش را میکند تا شما کمتر انرژی صرف کنید. این قسمت از مغز، بدبین است و مدام به این فکر میکند که ممکن است چند دقیقه بعد بمیرید! برای همین انرژی را زیاد ذخیره میکند تا بتواند با این اتفاقات دست و پنجه نرم کند.
حتی این را میتوان در قضاوتهای افراد هم دید. مثلا استادی وارد کلاس میشود با یک قضاوت او را کنار میگذاریم و دیگر به حرفهایش گوش نمیدهیم. چون در این لحظه، مغز میگوید: ببین کمترین انرژی! یعنی برای کارها کمترین انرژی را صرف میکند تا بتواند حفظ بقا کند.
حالا با او چگونه کنار بیاییم؟ باید متقاعدش کنیم کاری که میکنیم هم در جهت حفظ بقاست. مثلا اگر ورزش میکنید باید این قسمت مغز بپذیرد که این هم برای حفظ بقایش مفید است.
در اینسری مقالات چه چیزهایی گفته میشود؟
پیشرفت دیگران، مطمئنا باعث خوشحالی من هم خواهد شد و انگیزۀ بیشتری برای اجرای آنها و جمعآوری و تحقیق بیشتر در این موضوعات خواهد کرد. واقعیت من هم تنبلی هستم مثل دیگران! ;-) نوشتن یکدفعهای تمام مقالات به تنهایی برایم کمی دشوار است اما سعی کردهام، چیکدهای از کلاسها، سمینارها، تجربیاتشخصی و آموختههایم را در قالب مقالات سریالی نظم شخصی در اینجا منتشر کنم تا به افرادی که خواهان کسب این مهارت هستند کمکی کرده باشم.
در این سری مقالات با عنوان نظمشخصی، بیشتر در مورد عادتهای کوچک، کوچکی که نقش بسیار مهمی در زندگی افراد موفق داشته گفته خواهد شد تا بتوانیم سبک زندگیمان را به سبکزندگی افراد موفق نزدیک کنیم. مواردی همچون راهکارهای افزایش تمرکز، اینکه بعد و قبل از خواب چهکار کنیم، چگونه کنترل زندگیمان را در دست بگیریم و…
اگر شما هم مشتاق این موضوع هستید، منتظر شنیدن نظرات و تجربیاتتان هستم. مطمئنا نظرات و تجربیاتتان، به گردآوری این مجموعه و همچنین دادن انگیزه به من (!) کمک شایانی خواهد کرد. :-D
۴ دیدگاه. Leave new
متن اینطوری شروع میشه: بارهابارها در مورد… و اینکه… آگاهیم! به نظر میاد نگارنده اواخر جمله فراموش کرده که جمله رو چه طوری شروع کرده. اول و آخر جمله به هم
نمیخورن. انگار ترکیبی از دو جمله زیره:
۱- بارها و بارها در باره فلان موضوع و اثرش بر بهمان وضعیت خوانده ایم/شنیده ایم.
۲-از فلان موضوع و اثرش بر بهمان وضعیت آگاهیم.
نگار عزیز
سلام
خوشحالم که متن رو خوندید و انتقادی سازنده نوشتید. سعی میکنم از این به بعد توی نوشتهها رعایت کنم. اینا نوشته های اول وبلاگ بوده و خام. امیدوارم پختهتر شه
شاد باشی
من که میگم انگیزهی کاری اگه باشه…بقیه چیزا خودبهخود جور میشن. ولی خب انگیییییزه هاااا!
اینم حرفیست :)