Warning: لحن نوشته کمی تند است و به مزاج خوشبینهای افراطی نوشته نشده.
بخش اعظمی از افکار ما برمیگردد به خوشبینی.
خوشبینی وقتی زیادی شود تبدیل به افکار احمقانه میشود. بسیاری از ما در مورد آینده و وضع حالمان برای آینده اینگونه ایم.
خیلی به جنبههای منفی آینده نگاهی نمیاندازیم. گاهی اوقات به آدمها که نگاه میکنم میبینم چگونه برای 5سال بعد خود برنامۀ سفت و سختی ریختهاند. به چشمانشان که خیره میشوم، میبینم با چنان قاطعیتی در مورد آیندهشان صحبت میکنند که انگار خودشان را برای حال خرابیها آماده نکردهاند. اینکه ممکن باشد یکی از فاکتورهای مهم زندگیشان، رابطهای، عزیزی یا سلامتی را از دست بدهند.
نمیخواهم افراط کنم گویی که بدبینم. نه، اما میخواهم بگویم خوشبینی افراطی، بدبینی افراطی هم بهبار میآورد. اینکه آدم برای 5سال آیندهاش هدف داشته باشد عالیاست. اینکه بداند چه چیزی را تا چه حدی میخواهد، عالی است. اکثر ما در تمام زمینهها خواهان موفقیت در بالاترین حدش هستیم. در صورتی که انسانهای موفق دقیقا میدانند که در هر زمینهای تا چه حد باید پیش بروند و هدف اصلیشان را هرگز گم نمیکنند. وقتی هدف 5سال آیندهشان را انتخاب میکنند، سختیهای راه را هم میسنجند. همین هاست که باعث تداوم راهشان میشود.
کسانی که دچار خوشبینی افراطیاند؛ با کوچکترین مشکل یا چالشی بر سر راهشان تبدیل به یک بدبین افراطی میشوند. و قید طیکردن ادامۀ راه را میزنند، بد و بیراه به عالم و آدم میبنند که فلان است و فلان.
اصلا تا بهحال به سررسیدهای اول سالی که پر میکنیم نگاهی انداختهاید؟ به کدامشان میرسیم؟ الان تقریبا میانۀ سال است. فکر میکنید چرا نمیرسیم؟
چون فکر میکنیم خیلی وقت داریم. اصلا شاید نشات گرفته از همین خوشبینی افراطی باشد که چشمانمان را بسته. از طرفی هم بعضی از اهداف اصلا مسئلۀ ما نیست و تنها آرزوی دیگران است که اشتباها به لیست ما راه پیدا کردهاند.
لیستتان را بیاورید –البته اگر نوشتید، حتی اکثر افراد نمینویسند که مبادا حالشان از موفق نشدن بد شود اینها همانهایی هستند که در زندگی گل به خودی میزنند!- نگاهی به کارها و اهدافی که نوشتهاید بیاندازید. برای کدامشان کاری کردهاید؟ حتی کوچکترین کار؟
آنها را نگه دارید و باقی همه را خط بزنید. ناموسی برخورد نکنید! اعتماد کنید و خط بزنید در آینده اگر وقت شد برمیگردید و دوباره مینویسیدش.
کارهایی که برایشان هیچ عملی انجام ندادهاید خط بزنید، اگر تا به الان انجام ندادهاید مطمئنا نیمه دوم سال هم کاری نخواهید کرد. نیمۀ دوم سالتان را برای کارهایی بگذارید که در این شش ماهه قدمی برایشان برداشتهاید. تلاش کنید اینها را در اهداف رسیدۀ سال 96 تان قرار دهید. در پایان، وقت شد برمیگردید سراغ خط خوردهها.
در موفقیتها، همواره سکانس آخر آدم موفقه را نشان میدهند. که دیدی اصغر آقا موفق شد و موفق ماند. بعد هم گوی مشکی فیلم، کادر را میبنند و ما هم فکر میکنیم تمام موفقیتها همین است. فکر میکنیم هر خواستنی، توانستن است. فکر میکنیم کسی که موفق میشود الزما هم موفق میماند.
حاصل تمامی اینها، کارهای نصفه و نیمهای است که در آخر سال یا شاید هم آخر عمر با آنها مواجه میشویم.
در مورد آینده و آیندهنگری حرفهای خوبی زده شده اما فکر کردم این حرفها را کمتر کسی پیش میآید که بگوید.
اینکه کسی در زندگیمان باشد که بگوید به درد چه کاری نمیخوریم، خودش نعمتی است.
در پایان هم اگر مایل بودید این نوشته را بخوانید. خواستم اینجا بنویسمش ولی دیدم نویسنده آنقدر شیرین نوشته که حیفم آمد خرابش کنم.
پینوشت: این نوشته مربوط به روز چهارم چالش است. این نوشته خیلی ربطی به موضوع نداشت اما باعث شد تا اینها را بنویسم که شاید خیلی نشنیدهایم.