کوتاه

حتی در آسمان آلوده‌ی این شهر هم جایی برای تو نیست.

۲ دیدگاه

برای این مدت یک قفس داخل اتاقم هست، روزی  صدبار وسوسه می‌شوم در قفس را باز کنم، راه پنجره را بهشان نشان دهم، قید اعتماد صاحب‌شان را بزنم و پروازشان دهم. مخصوصا وقتی که اتاق ساکت ساکت است و دارم کار می‌کنم یکی‌شان آرام صدا می‌کند چیکو.

این روزها حال و حوصله‌ی درام ندارم، اما روی مبل که نشسته بودم و خیره به آن‌ها، به این فکر می‌کردم که ظالمانه‌تر از این نیست که قفس را جوری بگیری که پرنده پرواز یادش نرود و همزمان هم نگذاری که بپرد. سطح انتظاراتش را در حدی نگه داری که هر وقت خسته شد یادش بیاید حداقلی‌ها را دارد و قانع قفس بماند. به خودم مهیب می‌زنم و بلند می‌شوم.


پی‌نوشت تکراری این دسته‌بندی:
نزار قبانی زمانی گفته بود: «محرمانه‌نگاری بلد نیستم، اگر زیر شلواری‌ام را بگردید، یک شعر پیدا نمی‌کنید که در سلول انفرادی حبس کرده باشم، یک پروانه پیدا نمی‌کنید که در اثر خفگی مرده باشد، هر چه ساختم روی همین زمین ساختم، حتی یک خانه هم برای سکونت فرشتگان نساختم.» برای من هم بعضی از نوشته‌ها اگرچه کوتاه هستند اما دوست ندارم در draft خفه شوند و یا بین کاغذ پاره‌ها راهی سطل آشغال شوند، برای همین شاید به درد آپدیت کردن وبلاگ بخورند و چراغ اینجا را هرچند کوچک روشن نگه دارند.

توی کانال تلگرام لینک پستای جدید و چیزهای دیگه که برام جالبه رو میذارم :)

پست‌های مرتبط:

۲ دیدگاه. Leave new

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست