#کتاب انسان خردمند از همان کتابهایی است که پنجرهای ساخت برایم که هر روز تلاش میکنم پنجرۀ این کتاب را همیشه باز نگه دارم. با این کتاب دوماه زندگی کردم.
در آن تنها با یک شخص نویسنده روبرو نبودم.
با یواال نوح هراری سفر ذهنیای را آغاز کردم که با حوصله هرچه تمامتر دستم را گرفت و مرا از نردبان تاریخ بالا برد. در هر پله نگاههای کهن را توضیح داد. با آدمهای مختلف به صحبت نشست تا به من شیوه نگاهکردن به نوعی جدید را بیاموزاند.
در این نوشته میکوشم نیمهای از این سفرنامه را بنویسم. خواندنش به هیچ عنوان شما را از خواندن خود کتاب بینیاز نمیکند. این کتاب آنقدر شور و هیجان دارد که به هیچعنوان کسی نمیتواند با تعریف کردنش شما را از خواندنش بینیاز کند. تنها تلاشم این است که شماهم مانند من علاقمند به خواندن آن شوید و سفر جدیدی و پرهیجانی را تجربه کنید. (تصاویر تنها بخشی از تصاویر داخل کتاب است.)
در شروع پلۀ اول از نردبان تاریخ اثر یک دست را نشانم داد گفت: این اثر یک دست مربوط به ۳۰ هزار سال پیش، روی دیواری در غار شوه-پون-دارک در جنوب فرانسه است. کسی میخواسته بگوید: «من اینجا بودم!»
به فکر رفتم که همۀ ما با کارهایی که میکنیم در تلاشیم به نوعی همین حرف را بزنیم که: «من اینجا بودم!» من با نوشتن این وبلاگ و افکارم هم در حال فریاد زدن همین حرفم.
از “موجود بیاهمیت” شروع کرد به صحبت. گیج بودم که این موجود کیست.
مختصری از این سفر ذهنی که باهم قرار بود داشته باشیم را عنوان کرد.
نزدیک به ۳میلیارد و ۸۰۰ میلیون سال قبل، در سیارهای به نام زمین، مولکولهای معینی با هم تلفیق شدند و ترکیبات عظیم و پیچیدهای به وجود آوردند که موجودات زنده (organisms) نام گرفتند. سرگذشت موجودات زنده زیستشناسی خوانده شد.
در حدود ۷۰ هزار سال قبل، موجوداتی از گونۀ «انسان خردمند» دست به کار ایجاد ساختارهای پیچیدهتری شدند که فرهنگ نامیده شد. تحولاتی که متعاقبا در این فرهنگهای بشری رخ داد تاریخ نام گرفت.
مسیر تاریخ را سه انقلاب مهم تعیین کردند: انقلاب شناختی، انقلاب کشاورزی، انقلاب علمی.
و شروع کرد به صحبت از انسان اولیه که موجود ناچیزی بود و تاثیرش بر محیط بیش از گوریلها و کرم شبتاب یا عروسهای دریایی نبود.
گونه برای توصیف دستهای از حیوانات که مایل به جفتگیری با هم دارند استفاده میشد و همچنین گونههایی که اجداد مشترک دارند تحت عنوان «جنس» طبقه بندی میشوند.
ما آدمها عادت کردیم خودمان را از همه چیز جدا کنیم. اما چه بخواهیم چه نخواهیم متعلق به خانواده بزرگ و شلوغ میمونها هستیم.
حتی در گذشته، گونههای مختلفی از جنس انسان خردمند وجود داشته و ما تنها گونه نبودیم! حتی ممکن است در آینده هم با موجوداتی سر و کار داشته باشیم که «خردمند» نیستند.
با خواهر و برادرهایمان آشنایم کرد و شروع به توصیف هر کدام کرد تا رسید به انسانی که روی دو پا راه میرود و از مغز بزرگ خویش استفاده میکند.
از اختراع آتش قبلا شنید بودم اما مهارکردن آتش نه.
دیدم که این گونه توانست مهار کردن آتش را یاد بگیرد و آگاهانه شروع به آتشزدن محیط اطرافش کند. آتش به شدت مهار شده میتوانست بیشههای خشکِ غیرقابل عبور را به علفزارهایی مرغوب و مملو از شکار تبدیل کند.
آتش، برکتی بود که راه حضور گندم و برنج و سیبزمینی را در زمرۀ غذاهای اصلی انسان باز کرد.
آتش اولین چیزی بود که فاصله قابل توجهی بین انسان و حیوانات ایجاد کرد.
در ادامه این سفر، دیدم که انسانها شروع کردند از آنجای اولیه که گوشهای در آفریقا بود پراکنده شدند. اینکه تک به تک به کجا رفتند و چگونه تولید مثل کردند و اینکه چقدر تا به امروز تفاوتهای نژادی کاهش پیداکرده و ناچیز شده را نشانم داد. در این بخش از سفر، به تفصیل به موضوع نژاد پرداخته و اینکه چقدر بیرحمانه دست به نابودی گونههای دیگر از انسان زدیم و منقرضشان کردیم.
شایسته سرزنشیم یا نه، نمیدانم. خواهر و برادر نداشتنها خیلی راحتتر باعث شده خود را اشرف مخلوقات بدانیم. و این حرف در گوشم ماند:
«در ۱۰هزار سال اخیر، انسانهای خردمند آنقدر به این باور که تنها گونۀ انسانی هستند خو گرفتهاند که برای ما بسیار سخت است امکان دیگری را به ذهن خود راه دهیم.»
ظهور شیوههای جدید تفکر و برقراری ارتباط، «انقلاب شناختی» تعریف شد.
اینجا بود که سیمکشیهای مغز انسان خردمند تغییر کرد.
به “وراجی” که دست یافتیم، توانستیم گروههای بزرگتر و با ثباتتری بسازیم. اما بیشتر از ۱۵۰نفر نمیشد.
برای دلیل هم گفت: «اکثر مردم نه میتوانند بیشتر از ۱۵۰ نفر آدم را از نزدیک بشناسند و نه اینکه به طرز چشمگیر دربارۀ آنها حرف بزنند و اراجیف ببافند.»
در این جا خیلی شیرین به این بحث پرداخت که چه شد توانستیم از این ۱۵۰ نفر بیشتر شویم. و آن قدرت داستانسرایی بود.
«داستانسراییِ تاثیرگذار کار آسانی نیست. مشکل در سرهم کردن داستان نیست، بلکه در باوراندن آن به دیگران است. بخش اعظم تاریخ حول محور این سوال میگردد: چه طور کسی میلیونها نفر را متقاعد میکند که داستانهای خاصی را راجع به خدایان یا ملتها یا شرکتها با مسئولیت محدود باور کنند؟»
بعدش هم توانستند شبکههایی قدرتمندی از این داستانها بسازند که به آنها «واقعیتهای خیالی» میگفتند.
«از زمان انقلاب شناختی، انسان خردمند در واقعیتی دوگانه زیسته است. از یک طرف واقعیت عینیِ رودخانه و درخت و شیر، از طرف دیگر واقعیت خیالیِ خدایان و ملتها و شرکتها. واقعیتهای خیالی به مرور زمان قدرمندتر شد، به طوری که امروزه حتی بقای رودخانهها و درختها و شیرها هم وابسته به لطف موجوداتی خیالی مانند خدایان و ملتها و شرکتهاست.»
یک عالمه برچسب به خودمان زدیم تا بگوییم با شامپانزهها فرق داریم. همین برچسبها خیلی از ما آدمها را به هم وصل میکند.
تمام کارهایی که چه خوب چه بد، انجام دادیم برای ارتباطات گسترده بوده.
این قوه تخیل ما است که توانسته ما را به هم متصل کند. وقتی یک تخیل واحد را قبول داشته باشیم، پلی است برای ارتباط میان ما با هزاران غریبه.
موجودات دیگر از سیستمهای ارتباطی خودشان برای بیان واقعیتها استفاده میکنند.
ما نه تنها برای بیان واقعیتهای عینی از آن استفاده میکنیم بلکه از آن برای توصیف واقعیت جدید یا واقعیت خیالی هم استفاده میکنیم.
با همین واقعیتهای خیالی بود که توانستیم حاکم جهان شویم.
اگر یک انسان را بگیریم و از وسط به دو نیم کره تقسیم کنیم و نگاهی به درون آن بیاندازیم، قلب، کلیهها، اعصاب، هورمونها و دی ان ای او را خواهیم یافت اما خبری از حقوق او نخواهد بود. تنها جایی که میتوانیم حقوق بشر را بیابیم درون داستانهایی است که ما ساختهایم و در قرون اخیر به اشاعه آنها پرداختهایم. ممکن است آنها داستانهایی بسیار مثبت باشند داستانهایی عالی، ولی در نهایت تنها داستانهای تخیلی هستند که ما ساختهایم.
در تمام زمینههای دیگر، مثل زمینههای سیاسی، اقتصادی هم همین است. پول واقعیت عینی نیست. هیچ ارزش عینی ندارد. اما باورش داریم. این قابلیت انسان است که قوه تخیلش را بکار گیرد و در واقعیتی دوگانه زندگی کند.
در بخشهای بعد به این موضوع اشاره کرد که محققان گفتند: « مغز و ذهن ما با زندگی مبتنی بر شکار و خوراکجویی سازگار شده است.» از بلای چاقی امروزی گفت و علتش را از زندگی نیاکانمان کشید بیرون.
در ادامه تصویری نشانم داد که به شدت حس غریبگی و آشنایی با آن میکردم و گفت که انسان خردمند ۳۰ هزار سال پیش قادر به ابداع قوانین سیاسی- اجتماعی بوده. این جای دستها را، شکارگران-خوراکجویان در حدود ۹۰۰۰ سال پیش در «غار دستها» (hands cave) در آرژانتین حک کردهاند. به نظر میرسد که گویی این دستهای بیجان از دل سنگ به سوی ما دراز شدهاند. این یکی از تاثیرگذارترین آثار به جامانده از دنیای خوراکجویان باستان است. اما هیچکس معنای آنرا نمیداند.
از گندم گفت. انسان خردمند تا حدود ده هزار سال پیش زندگی نسبتا راحتی را با شکار و خوراک جویی میگذراند، اما بعد شروع کرد به صرف نیروی زیادی برای کشت گندم در حالی که بدن انسان خردمند برای چنین کارهایی مثل بردن و آوردن سطل آب و صافکردن زمین برای کشت گندم و مراقبت از آن، خلق نشده بود. بلکه بیشتر برای کارهایی مثل بالارفتن از درخت سیب و دویدن دنبال آهوها سازگاری داشت. بهای چنین کاری را هم ستون فقرات و زانو و گردن و کمر انسان پرداخت.
و چقدر این حرف هراری در ذهنم ماند:
«ما نبودیم که گندم را اهلی کردیم، گندم بود که ما را رام کرد. واژه domesticate به معنای رام و اهلی و خانگی کردن، از ریشۀ لاتین domus به معنی خانه میآید. چه کسی است که دارد در خانه زندگی میکند؟ انسان خردمند، نه گندم.»
و بعد از آن هم به دام تجمل گرفتار شدیم.
چرا با این که میدیدیم اشتباه میرویم، ادامه دادیم؟
چون تغییرات آرام آرام شکل میگیرد. نسلها طول میکشد تا تغییرات روی هم بیایند و تحولی شکل گیرد. آنقدر نسبت به روز اولمان تغییر کردیم که دیگر روز اول را به یاد نمیآوریم. کسی یادش نیست که قبلا گونههای دیگر چگونه میزیستند. از طرفی هم آنقدر افزایش جمعیت داشتیم که پلهای پشت سر را خراب کردیم.
همچنین از نقش حیوانات و اینکه چه بلایی هم سر آنها آوردیم و اهلیشان کردیم صحبت کرد.
قبل از دوران کشاورزی، اقتصاد، اقتصادِ بخور و نمیر بود. یعنی شکار میکردیم همانجا میخوردیم و تمام. ولی در دوران کشاورزی، کشاورز با محصولات و ذخایرش هم در تخیل خودش میگنجاند که در آینده نیز سیر شده است. اینها هیچکدام بد نیستند همگی برای بقا بود و استرس اینجا زاده شد.
در یک جا از سفر ذهنی دیدم که همین کشاورزان اضافۀ محصولاتشان را به اقلیت ممتاز- مثل شاهان و دولتمردان و سپاهیان و…- میدادند . همین ها هستند که تاریخ پر از آنهاست. هراری اینجا گفت:
«تاریخ را اقلیت بسیار معدودی درست کردهاند، در حالی که باقیِ مردم به شخمزدن زمین و حمل سطلهای آب مشغول بودند.»
از جنگها صحبت کرد و اینکه چرا جایشان را در زندگی آدم باز کردند.
و در ادامۀ این سفر، برگشت به همان موضوع نظم خیالی. قانونی حمورابی و قانون استقلال ایالات متحد آمریکا را شکافت و تشریح کرد: «نمیخواهیم بشنویم که حقوق بشر هم افسانه است.»
از نوشتن صحبت کرد و اختراع خط. از لوحهای گلی گرفته تا کیپو و خط میخی و زبان اعداد.
در بخش “در تاریخ عدالتی نیست” به نژادپرستی و تفاوت میان زنها و مردها پرداخت. اینکه آزادی به چه معنا بوده و الان به چه معنایی است.
از سلسه مراتب میان فقیر و غنی صحبت کرد.
جایی نشانم داد که برتری ژنتیکی (از نظر مقاوت بدنی) باعث شد افراد با قدرت بدنی بالا به فرودستهای اجتماعی تبدیل شوند! مثلا آفریقاییهایی که برده بودند را دیدم که از صاحبان خودشان قویتر بودند و حتی قادر به کشتن آنها بودند اما تنها “برده” آنها بودند!
و به توضیح این پرداخت که چگونه در مورد سیاهپوستها داستان بافتند و آنها را از سفید پوستها جدا کردند. یک دور باطل راه انداختند.
دور باطلی که حتی اگر الان هم فرض را بگذاریم که تفاوت میان سفیدپوستها و سیاهپوستها وجود ندارد اما اغلب آنها از سفیدپوستها عقب ماندند چون امکانات آنها را در گذشته نداشتند. و همین باعث میشود داستانسراییهای مفت و بیارزش مثل اینکه سیاهپوستها بهره هوشی کمتری دارند و… باعث شد آنها به قوت خود ادامه دهند.
در طول کل تاریخ، انسان به طور مداوم در حال ساخت انواع گوناگون سلسله مراتب خیالی بوده و هست. مثلا یکی از همین سلسله مراتب به جدایی بین “زن و مرد” بحث میکند.
«محققان برای پیشگیری از ابهام، معمولا بین «جنس» (sex) که مقولهای زیستی است، و «جنسیت» (gender) که مقولهای فرهنگی است، تمایز قائل میشوند.جنس به نر و ماده تقسیم میشود و ویژگیهای هر یک از این دو گروه در این تقسیمبندی عینی است و در طول تاریخ ثابت بوده است. جنسیت به زن و مرد تقسیم میشود. خصایص به اصطلاح «مردانه» و «زنانه» بینالاذهانی هستند و همواره دستخوش تغییر بودهاند.
جنس بازی کودکانه است؛ اما جنسیت مسئلهای جدی است. نر از آب درآمدن سادهترین کار در دنیاست.»
و به تفاوت بین زنان مردان در گذشته و امروز میپردازد.
تا اینجا نیمۀ کتاب بود.
کتاب را تمام کردم اما سفر ذهنی را نه. امیدوارم تا اینجای سفرنامه شما را مشتاق خواندن کتاب با ترجمۀ نیک گرگین کرده باشد. فکر میکنم بیشاز این نوشتن از کتاب از حوصله خواننده خارج باشد. منتهی دوستان دیگری همچون صدرا علیآبادی و استاد شعبانعلی از این کتاب خیلی بهتر از من نوشتهاند.
۱۰ دیدگاه. Leave new
سلام. نسخه الکترونیکی و صوتی کتاب جدید هراری “۲۱ درس قرن ۲۱” در سایت زیر برای دانلود هست :
https://topaudiobooks.ir/product/21-lessons-for-the-21st-century/
علیرضای عزیز
سلام
مرسی از اشتراکگذاری.
(برای دوستانی که میخونن: کتاب الان ترجمه نشده و این نسخه انگلیسی + صوتی این کتابه )
خانم شاکر عزیز
سلام
کتاب “انسان خردمند” رو در لیست خواندنیهای کتابم هست، البته اگر طبق برنامه پیش برم، بعید میدونم امسال نوبت به این کتاب برسه. منتها از کلیت داستان خبر دارم، به لطف دوست عزیزی که کتاب رو میخوند، هی توی استوری برای ما قرار میداد و مفتی مفتی ما رو مفیوض میکرد. (شکلک نیش باز تا بناگوش و چشمک همزمان).
حرف اصلی اینجاست که ما کی هستیم؟ این کتاب داره تعریفهای ما از خودمون رو جابجا میکنه، ما خودمون رو با چیزهایی تعریف و معرفی میکنیم که عملاً خیالی هستند، خیالی بودن این داستانها رو وقتی متوجه میشیم که با یک میلیلارد دلار پول نقد و در چمدان، در یک جزیره دور افتاده تنها باشیم، یا حداقل با کسانی باشیم که تخیل مشترک ما و میلیاردها انسان رو قبول ندارند. در این لحظه ارزش یک موز بیشتر از اون چمدونه.
هر چند همین تخیلات هستند که باعث شدند ما به اینجا برسیم، قبول، منتها این کتاب برای اینه که دیگه خودمون رو گول نزنیم.
موفق باشید
پ.ن: حالا قراره برای نیمه دوم کتاب هم یادداشتی نوشته بشه یا ما شکممون رو صابون نزنیم؟
سلام آقای قربانی
:))) من اصلا نمیشناسم این شخص رو!
ممنون که نظرتون رو نوشتین.
نه والا قرار نیست ادامه داشته باشه
شاد باشین
سلام.. منم این کتاب رو خوندم.
خیلی چیزا رو به چالش میکشه.. نمیخوام نویسنده رو قضاوت کنم خب.. اما یه نکته ای هست.
تو این دنیا حرف جدید و نو زدن خریدار داره. اینکه دین رو صرفا نظم خیالی انسان ها بدونی.. بحث انقلاب کشاورزی. مطمینم ادمای زیادی با دلایل خیلی قوی میان اینا رو رد میکنن. اما من به عنوان یه ادم اماتور این کتاب رو میخرم. کلی حرف جدید میشنوم. خوشحال میشم. و اینطوری میشه که کتاب خیلی فروش میره.. میدونی پول دراوردن خیلی جاها حرف اول رو نمیزنه. بلکه همه جا حرف اول رو میزنه!
محمدعزیز
سلام
حرفت جالب بود برام!
برایِ منِ آماتور، تازگی کتاب و دیدِ جدید هراری جالب بوده و من مشتاقانه خطوطش را دنبال کردم.
منم به عنوان یه ادم اماتور کتاب رو خوندم و تخصصی ندارم.
اما فرض کن طرف یه کتاب مینویسه.. چند میلیون دلار درمیاره. بعد راجع به اینده هم کتاب مینویسه. به این فکر کنیم که اگر واقعا به اون حرف هایی که گفته اعتقاد داره. پس چرا انقد خودش رو به اب و اتیش میزنه!
ما میمون های بودیم که شدیم انسان و چند گونه بودیم و حالا ما موندیم. خوراک جو ها زندگی بسیار راحت تری داشتن و خوشحال تر بودن. به هیچ موضوعی هم اصالت نمیده و همه چی نظم خیالی ذهن ماست.
خب چرا انقد زحمت میکشه کتاب مینویسه. کتابی که چندین سال از عمر باارزشش هدر میره.. برای اگاه کردن نسل انسان خردمند؟؟
حتما اگاه کردن نسل انسان خردمند یه قاعده و نظم خیالی ساخته و پرداخته ذهن خودشه.
میدونی از نوشتن این جملات حس خوبی ندارم.. انگار یه ادمی که بیخود و بی جهت به چالش میکشه یه چیزی رو .. اما دارم سعی میکنم به مسایل اطرافم دید جدیدی داشته باشم. همین
محمد عزیز
دیدِ جدیده برای منم مهمه و ارزشمند و چقدر خوشحال شدم که تو هم دنبالشی
سلام. این کتاب رو وقتی تو استوریهات معرفی کردی خریدم. برداشتهای خودم رو مینویسم وقتی خوندماش.
عالی
منتظر خوندنش توی وبلاگ خودت هستم!