داستان این است که عمه میمیرد و ارثیهای برای ویرجینیا وولف باقی میگذارد. حالا او یعنی ویرجینیا وولف که کمی مستقلتر شده میتواند راحتتر و آزادانهتر فکر کند و به سوالاتی برسد مثل اینکه چرا زنان نویسنده در طول تاریخ انقدر کم بودهاند، نه فقط نویسنده بلکه در هر حوزهای دیگر.
مثلا آیا لئوتولستوی خواهری نداشت که کلمهای از او باقی بماند؟ اینهمه چشمه استعداد چرا خشک میشدند؟ یا چرا به بیراهه میرفتند؟
جوابی که او میدهد ساده است: برای اینکه زنان استقلال مالی نداشتند، یک اتاق ساده که اختیار بستن درش را داشته باشند و غرق در افکار خود شوند را نداشتند.
شاید شما هم بگویید استعداد خیلی وابسته به مسائل مالی نیست، ولی بیخیال، یک نگاهی به همین آمار و ارقام قبولیهای کنکور کذایی بیاندازید. یا بین هنرمندان جستجو کنید. چند مثال از آدم فقیر در برابر آدمهایی که دستشان به دهنشان میرسید پیدا میکنید که توانستند استعداد را به جایی خوب برسانند و خودشان را نشان دهند؟
دقیقا یادم نیست که کدام بزرگی گفته بود (فکر کنم ناوال راویکانت) که پول خوشبختی نمیآورد ولی آزادی میدهد.
ویرجینیا وولف هم از همین حرف میزند. از اینکه زنان در طول تاریخ حتی یک اتاق برای خود نداشتند که به راحتی درش را ببندند و آنقدر رها شوند که به فکر کردن برسد و یا کلمهای روی کاغذ جاری شود. خیلی از آنها اجازهی تحصیل هم نداشتند.
اصلا قصدش تخریب جنس مخالف نیست، به نظرم تا حدودی به خوبی توانسته حرف از برابری بزند. اگر میتوانستم یک انبار از کتابهایش میخریدم و به هر دختری که میرسیدم یک جلد از آن را میدادم.
دختر بودن سخت است، در همین جا هم که یک کتاب کوچک در مورد لینوکس نوشتم و گذاشتم، هنوز پیامهایی میآید که دختر باشی و از لینوکس خوشت بیاید؟ یا نگاههایی این چنینی (من نمیگویم آن کتاب شاخی بوده و یا هر چیزی.)
دوست دارم فریاد بزنم، اینکه من میتوانم بنشینم و با خیال راحت بخوانم، یا چیزی یاد بگیرم بیشتر برای این است که کسی، حداقل در خانهی ما، از من توقعی ندارد. نه شستن و پختن و نه پذیرایی. یک اتاق برای خودم دارم، یک کتابخانه که بتوانم آن را از ندانستههایم پر کنم. من خوشبخت بودم که در این خانواده بزرگ شدم.
ولی خیلی از دخترها این امکانات را ندارند. من دیدهام، دوستانی دارم که ازدواج کردهاند، زن و شوهر با هم در یک زمان کاری کار میکنند اما شوهرهایشان وقتی به خانه میرسند بای دیفالت فکر میکنند کار خانه و شام پختن برای زن است. بعد توقع دارید همین دختر، که استعداد خیلی خوبی هم در برنامهنویسی دارد، بیاید و مثلِ منِ راحت، از علایقش بنویسد؟ یا بتواند وقت بگذارد و مدام خودش را آپدیت کند؟
یا دوستانی داشتم که علی رغم تحصیلاتی که داشتند، پدر نگذاشت پایشان به کار کردن برسد. آقای رضا غیابی حرف خوبی میزد، یک بار تعریف میکرد که پدری گفته بود دخترم میخواست با nتومن حقوق منشی شود، من بهش nتومن را دادم و گفتم خانه بماند، خب دختر تو همینقدر آدم میشود.
راست میگفت، سر و کله زدن با مسائل آدم را بزرگتر میکند. خودتان مقایسه کنید زنانی که فقط خانهدار بودهاند با زنانی که توانستند به شغل خوبی برسند و کار کنند.
تا همین جا هم زنان زیادی قربانی شدند تا به این امکانات برسیم، حتی همین الان هم برای یک سفر ساده رفتن برای من هنوز مشکلاتی هست. شب بیرون ماندن هنوز مسئله است.
بخشهایی از کتاب را میتوانید اینجا بخوانید:
هیچ نیرویی در دنیا نمیتواند پانصد پوندم را از من بگیرد، خوراک، مسکن و لباسم برای همیشه تامین است. بنابراین نه تنها تلاش و کار، بلکه نفرت و تلخکامی نیز پایان مییابد. نیازی نیست از مردی متنفر باشم، او نمیتواند آسیبی به من برساند. نیازی نیست چاپلوسی مردی را کنم، او چیزی ندارد که به من بدهد. متوجه شدم به تدریج رفتار جدیدی نسبت به نیمه دیگر بشریت پیدا میکنم. به طور کلی سرزنش کردن هر طبقه یا هر جنسیت نامعقول بود.
محکوم کردن و تمسخر زنانی که میخواهند کاری بیش از آن چه آداب و رسوم برای جنسیتشان ضروری میداند، انجام دهند یا بیاموزند، کوته فکری است.
رمانهای خوبی مثل بلندیهای بادگیر یا ویلت هم زنانی نوشتند که تجربهشان از زندگی صرفا به تجربه زندگی در خانه یک کشیش محترم محدود میشد.
در این کتاب هیچ کجا، ارزشهای دو جنسیت با هم مقایسه نشده است چون نویسنده اعتقاد دارد برای این کار، اول باید بفهمیم زنان چه مقدار پول و چندتا اتاق در اختیار داشتند تا درباره قابلیت آنها نظریه پردازی کنیم:
شاید این حرف بی رحمانه به نظر برسد و حتما غم انگیز است اما واقعیت ناخوشایند این است که نبوغ شاعرانه هرجا بخواهد، به یک اندازه در میان فقیر و غنی پدیدار میشود، چندان به حقیقت نزدیک نیست.
استقلال فکری به عوامل مادی وابسته است. شعر به استقلال فکری وابسته است، زنان همواره فقیر بودهاند. نه فقط در دویست سال اخیر، بلکه از آغاز خلقت. زنان در مقایسه با پسران بردگان آتنی استقلال فکری کمتری داشتند. به همین علت است که من تا این اندازه بر داشتن پول و اتاقی از آن خود تاکید میکنم.
فکر میکنم کادو دادن این کتاب در روز دختر هم یک گزینهی خوبی باشد.
(به سلامتی تمام مردانی که به زن احترام میگذارند.)
۱۳ دیدگاه. Leave new
سلام
امیدوارم روزای خوبی رو داشته باشی.
با بیشتر حرفات موافقم
و اینکه سختی دختر بودن در جامعه فعلی رو هم باید اضافه کرد!
ازت ممنونم که حرفهات رو شجاعانه به وب فارسی مشت میکنی.
سلام مهدی عزیز
مرسی از وقتی که گذاشتی، خوبم :) امیدوارم حال تو هم خوب باشه
سحر عزیز
سلام
بهت تبریک میگم بابت اتاقی که از خودت داری، تبریک بیشتر به خاطر چیزیه که داری از اون اتاق بیرون میکشی. من همیشه دوست داشتم وجههای مختلف یه موضوع رو نگاه کنم. وجه متفاوتی که بهش اشاره نکردی و شاید از عمد نخواستی در موردش صحبت کنی اینه که به جز ویرجینیا وولف زنهای بیشمار دیگهای هم بودند که عمهشون به لقا لله پیوست و ارث سرشاری بهشون رسید. اما همه مسیر استقلال رو در پیش نگرفتند. پول شاید عامل مهمی باشه، اما تعیین کننده نیست. از توی این اتاق مستقل، تو تعیین کردی که چه چیزی برای خودت بیرون بکشی و سهم ما هم از اون اتاق این کلمات شده. اما برای همه این موضوع صادق نیست. تبریک من بیشتر به خاطر این دومیه.
موفق باشی
سلام
ممنونم :) بله قبول دارم حرفات رو حسین جان ولی وقتی موضوع بین زن و مردهاست مطمئنا مردهایی هم مثل زنها هستن که پول فراوون دارن ولی به این چیزها نرسیدن (کتابی، فیسلوفی و…) یعنی توی سطح بزرگتر ببینیم زمینه برای زنها توی استقلال به هر حال کم بوده.
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
قطعا مشکلات شما رو درک نمیکنم و فقط میتونم براتون آرزوی آزادی بیشتر بکنم.
دوتا نوشته برام تداعی شد.
اولی یه مطلب کوتاه از یه جامعه شناس (اقای فردین علیخواه) بود.
توی این نوشته (لینک متن در تلگرام – به دلیل کپی رایت و طول متن دیگه نیاوردمش اینجا) گفتن که ارتباط ملموسی بین طلاق و موفقیت نویسنده های زن بوده. مثلا مردها بعد از انجام کار میرفتن توی یه اتاق برای خودشون خلوت میکردن و مینوشتن. اما خانم ها درگیر بچه ها و مسائل خونه بودن و هیچ وقت زمان و انرژی برای نوشتن نمیداشتن مگر اینکه شوهرشون همکاری میکرد (که میدونیم تقریبا انجام نمیشده) یا طلاق میگرفتن.
اصلا آقای علیخواه یه کتاب داره شامل تعداد زیادی جستار درباب مسائل اجتماعی که یکیش هم این بود. اسم کتاب و این نوشته «تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند» بود.
دومین نکته هم یه پست خودم بود. درباره اینکه زنان بریتانیایی تا همین دو سه قرن پیش در بحث مالی و اجتماعی حقوق مالکیتشون به شدت مظلومانه بود. و حتی (خنده داره ولی حقیقت داره) قواعد اسلامی مثل ارثیه (خواهر نصف برادر) در امور مالی و اجتماعی از قواعد غربی برای زنان منصفانه تر بودن.
راستی. خیلی خیلی خوشحالم که شما توی نوشته تون درگیر مغالطه های فمنیسم افراطی نشدین. فکر کنم علاوه بر شخصیت خودتون، متممی بودن هم موثر بوده. :)
سلام نوید عزیز
مرسی از وقتی که گذاشتی، خوشحالم که کامنتت رو میبینم و این لینکهای جالبی که فرستادی رو خوندم
سلام دوباره
یه ویدئوی خنده داری چند وقت پیش دست به دست میشد دربارۀ یه آقای مسنی که از مثلا خانمش استثمارش کرده بود و آقاهه از کار توی خونه خسته شده بود. من الان داشتم توی یه پیجی میچرخیدم که به همون ویدئو و البته یه کپشن جالب و قابل توجه رسیدم. پیوند به پست مزبور.
غرض از مزاحمت اشتراک گذاری همین پست بود. :)
آفرین به شما … من از نگرش قدرتمند دختران به موضوعات مختلف زندگی واقعا لذت میبرم و خوشحال میشم . متاسفانه در جامعه امروز ما آدمها و علی الخصوص دختران این سرزمین با تبعیض ها و بی عدالتی های گوناگون روبرو هستند که این مورد باعث میشه به همان میزان رشد عقلی و توسعه فکری آنها کم بشه و در بسیاری از موارد این رشد هیچگاه اتفاق نیفته … شکی ندارم تنها یک زن آگاه و قدرتمند میتواند یک خانواده و جامعه قدرتمند بسازد … به امید تولد روزی که دختران سرزمینم به جای استرس جذاب بودن استرس آگاه شدن داشته باشند .
ممنون از وقتی که گذاشتین یعقوب عزیز
سحر چه خوب بود این پستت، حتما این کتاب رو میخونم. در واقع با معرفیش هم این کتاب رو هدیه میدی به خوانندگان وبلاگت، ممنونم
ولی در ارتباط با این استقلال مالی همیشه یه مشکلی برای من وجود داشته
یه مرد با یه سری معیارهای حداقلی مالی میتونه مستقل زندگی کنه ولی یه خانوم نه
یکی از دوستام مجبور شد ماشین بخره برای اینکه بتونه در ساعت رفت آمدش به خونه آزادی بیشتری داشته باشه. برای خرید ماشین سه سال کار کرد. سه سال تمام زمانش رو صرف جمع کردن پول کرد برای همین آزادی جزئی
من همیشه بهش غر میزدم و میگفتم تصمیمش درست نیست. چون برای رسیدن به این آزادی که به نوعی از مسیر استقلال مالی میگذشت، داشت زمانش رو از دست میداد.
میتونست همین زمان رو صرف کارهای موردعلاقه اش بکنه و با مترو در سطح شهر رفت و آمد کنه.
وقتی به صورت ضمنی با خانواده مطرح میکنم که میخوام مستقل زندگی کنم، در جواب اینو میشنوم که “تو یه واحد آپارتمان برای خودت بخر بعد برو مستقل زندگی کن، کسی که مشکلی نداره”
حالا حساب کن با این وضعیت اقتصادی، چقد زمان میبره که من این شرط رو بتونم فراهم کنم. در صورتی که به خودم باشه ترجیح میدم زمانی که قراره صرف کسب درآمد بکنم که با اون درآمد آپارتمان بخرم و بالاخره بتونم مستقل زندگی کنم رو میتونم صرف هزار تا فعالیت موردعلاقم بکنم.
این راه رسیدن به آزادی هزینه اش خیلی زیاده خیلی
سلام معصومه جان
بله درک میکنم چیزی که میگی رو، ولی در حداقلترین حالت شما هم توی خونتون یه اتاق برای خودت داری و یا دسترسی به یه شغل خوب داری که باهاش سر و کله بزنی یا تایم خالی داری وگرنه مطمئنا با هم نمی نشستیم در مورد کتابها گپ بزنیم.
چیزی که شما گفتین برای من هم سخته، وضعیت اقتصادی الان نمیتونه ساپورت کنه تا آدم تا این حد بتونه مستقل بشه.
سلام:)
ممنون میشم اسم این کتاب رو بگید.
حرفهاتون کاملا درست بود.
در جامعهی ما تبعیض جنسیتی و زن ستیزی بیداد میکنه.
دردناک تر از این تبعیص اینه که اکثر زنان ما، این رو قبول ندارند.
و “استقلال زنان” بشدت نکوهش میشه.
ریشهی اکثر اینها فقر فرهنگیه.
کاش زنان ما یاد بگیرند در جهت مخالف رسومات غلط گام بردارند، مطالعه کنند و از خرافات دور بشن.
سلام
موافقم :)
اسم کتاب عنوان پسته، اتاقی از آن خود