اکثراً در اینستاگرام و شبکههای اجتماعی دیگر، ما شاهد زندگی تزئین شده دیگرانیم و کمکم به این میرسیم که همه سختیها یکجا در زندگی ما جمع شدهاند.
به قول احسان خواجهامیری: هرچی آرزوی خوبه مال تو، هرچی که خاطره داری مال من، اون روزای عاشقونه مال تو، این شبهای بیقراری مال من،… آخر غربت دنیاست مگه نه؟!!!
همین میشه که اغلب با جستجو توی اینستاگرام افسرده میشویم
نمیشود بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و این حالخرابی را تحمل کنیم. یا دست کم من تحملش را ندارم! سخت است وقتی میبینم این طرف گوشی، درحال انجام یک کار بیپایانم(!) اما در طرفی دیگر دوستجان و کسانیکه دنبالشان میکنم مدام غرق در تفریحاند.
اگر هدفی از حضور در شبکههای اجتماعی نداشته باشیم، بیچارهمان میکنند! نمونه بارزش هم این است که کمکم تحلیلهایمان سطحی میشود. یک خطایی که وجود دارد این است که ذهن انسان از اطلاعات دم دست خود برای تحلیل رویدادها و اتفاقها استفاده میکند و گاهی با همین تحلیلها، تصمیمهایی میگیرد. اطلاعاتی که اغلب شبکههای اجتماعی در اختیار ما میگذارند، برشخورده یا قسمت کاتشدهٔ یک بحث یا ماجراست و آنقدر عمق ندارد که تصمیمهایمان را میزان کند.
کموبیش خودمان هم میدانیم که امکان ندارد یک فرد انقدر جذاب، خونسرد، ثروتمند و… باشد که در همین شبکههای اجتماعی نشان میدهند.
ولی با دیدن این تصاویر و داستانها، کم کم باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه میکنیم.
گویی «اغراق» در شبکههای اجتماعی بیشتر است.
گوگلکردن را دوست دارم چون از این اغراق کم میکند.
اکثر مردم وقتی تنها میشوند چیزهایی را درگوش گوگل زمزمه میکنند که در شبکههای اجتماعی حرفش را هم نمیزنند! انگار آن اغراق و خودنمایی کم و کمتر میشود.
کلمات و جملاتی که در گوگل سرچ میشوند خیلی حقیقیتر و صادقانهتر از شبکههای اجتماعی است.
با سرچکردن در گوگل آدم کمتر احساس تنهایی میکند.
گوگل، حس حسادت آدم را نسبت به تجملات دیگران کاهش میدهد!
در یکی از مقالات نیورک تایمز خواندم که نوشته بود: «زمانی که آمریکاییها صرف ظرفشستن میکنند، ششبرابر بیشتر از زمانی است که گلف بازی میکنند. اما توییتهای مربوط به گلفبازی، دوبرابر بیشتر از توییتهای مربوط به ظرفشستن است.»
همگی با یک تلاشی مضاعف (!) در پی این هستند که در شبکههای اجتماعی جایگاهی برای خود بسازند. من مخالف همه آنها نیستم حتی تعدادی را دنبال میکنم که با جان و دل پستهایشان را میخوانم و قلمشان را دوست دارم. بحث اینجاست که بعضی افراد بلدند در این شبکهها ارزشآفرینی کنند یا با قلمشان، تلنگری به زندگی مخاطب خود در جهت درستکردن زندگیشان بدهند اما این افراد جزو اقلیتها هستند. ولی در گوگل که چرخی بزنید، میتوانید بیشتر این چنین افرادی را بیابید.
با جرأت میتوانم بگویم که اکثر وبلاگنویسهایی که چندین سال است مینویسند (مثلاً بالای پنجسال)، صادقانه از تراوشات ذهنیشان مینویسند. چون اگر نوشته، زندگیای نباشد که وبلاگنویس منتشرش کرده، حتی با وجود دنبالکنندههای زیاد، این زندگی تصنعی را ترک میکند و دست از نوشتن برمیدارد. در حالی که پستنوشتن در شبکههای اجتماعی اینگونه نیست. راحت میتوان با یک تصویر سر و ته قضیه را سرهم آورد.
برای بهترشدن حالمان، به جستجوهای گوگل توجه کنید. حتی اگر چیزی برای گوگلکردن ندارید، کافی است ابتدای یک جملهای را بنویسید. خود گوگل کارش را بلد است! البته دیده شده که خیلی هم نباید به این کار گوگل اعتماد کرد چون اگر به فارسی، یک جمله نصفه و نیمه را تایپ کنید، حدسیات گوگل انقدر داغون پیش خواهد رفت که همان بهتر که در اینستاگرام ول بچرخیم! یا به عبارتی، گوگل منظور ما را جوری تکمیل میکند که به عقل جن هم نمیرسد!
ولی سعی کنید به انگلیسی دنبال علایق خودتان بچرخید، در همین بین کسانی را پیدا میکنید که مانند شما میاندیشند و شاید ایده یا علاقه شما را تکمیلتر کنند و از همین رو، به یک دنیای جدیدتر وصل خواهید شد.
پس گوگلبازی را هر چه زودتر وارد زندگیتان بکنید.
یکی از اصولی که در ایجاد عادتها، رعایت نمیشود یا خیلی به آن اشاره نمیشود این است که باید عادت جدید را به یک عادت قدیمی گره زد.
در مورد گوگلکردن بجای ولچرخیدن در شبکههای اجتماعی نیز این نکته قابل استفاده است.
چگونه؟ از این به بعد هر وقت خواستید به شبکههای اجتماعی خود مثل اینستاگرام و تلگرام و… سر بزنید، حتماً قبلش مرورگر خود را باز کنید و چیزی را گوگل کنید، از بین سه جستجوی اول یکی را بخوانید و در اتمام برای جایزه، سراغ چککردن اینستاگرام یا تلگرام خودتان بروید!
۳۷ دیدگاه. Leave new
ســلام
بهترین متنی که این مدت اخیــر خوندم، عالی بود
بیشتر بنویسید برامون
من عاشق گوگلم بیشتر سرگرمیم تو گوگله
و اتفاقا اصلا تحمل فضای اینستا و همینطور واتساپ هم که استوری داره رو ندارم…
ولی خیلی وقته که یه نفر گوگلمو ازم گرفته دیگه نمیتونم راحت با گوگل حرف بزنم مثل الان که خیلی دلم گرفته بود
سلام خسته نباشین
من کلا کلافه و خسته شده بودم از اینکه چیکار کنم یه شغل خوب رابندازم و از کارگری بیام بیرون هر تصمیمی که میگیرم با نظرات منفی و اینکه درامد نداره و بازار کساده و ورشکست میشم به ویژه خانومم مواجه میشم دیگه خسته شده بودم از این کاری که توشم دارم اذیت میشم ولی راه حل چیه؟!خودم کارشناسی دارم همین بیشتر اذیتم میکنه که کسی که عشق به کتاب و خوندن داره چرا کارگری !؟
الانکه سرکارم هستم واسه حالم که خوب شه گوگل سرچ کردم “گوگل تو بهم بگو چیکار کنم”
و سایتتون یکی از سایت هایی بود که نظرمو جلب کرد گرچه راه حلی برای مشکلم نداد اما باعث شد حال دلم بهتر بشه
ممنون از سایت خوبتون
#amin ahvazii
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته است به آن میخندم.
درود. تنهایی چقدرزیباست چه ژرفای عمیقی داره. حالابیاازاین واژه درست بهره ببر. سپاس
خیلی عالی بود وقتی این متنو خوندم آروم شدم و تاثیر گذاربود
خیلی آروم شدم وقتی این متن خوندم خیلی خوب بود یهو زدم ک گوگل تنهام چیکارکنم اینو آورد
گه گاهی به کوچه زندگی نگاه میکنم عجیب است نه توپ شادی و دروازه غم ولی تا دلت بخواهد بی حسی پر میزند.. عجیب انجاست که نه خودم میفهممش نه دیگران احوال عحیبیست….
سلام، من یه نویسنده ام
هیچ متنی رو نخوندم که دلم باهاش بلرزه و من رو وادار کنه که بگم این منو میشناسه))؟ و عجیبه که من دقیقا حس این متنی که نوشتید رو دارم عمیقا حس میکنم خودمم که این رو نوشتم…. خودم نوشتم؟
به هر حال دوستم.. تکیه گاه خودت خودت باش… معمولع هیچوقت دنبال نصیحت و این جور مسائل نیستم ولی حس کردم اینجا خیلی منه و نمیتونم به خودم هشدار امنیتی ندم.
از طرف کاپیتان. امضا پایان
خیلی جالبه من تو گوگل نوشتم: گوگل من خیلی تنهام حوصلمم سر رفته
این مطلبو آورد@-@
ولی خداییش حق عه:)
البتع من خودم وبلاگ نویسم کلا یک ساله تو کارشم ولی جدا همون چیزی که ته دلم هست رو مینویسم:)
ممنون از شما خیلی آروم شدم.
وای من الان نوشتم گوگل خیلی تنهام :) بعد این سایتو اوردعزیزززم مرسی که هستین:)
زیبا بود مرسی :)
هعی..
من کلا خیلی با گوگل گردی حال میکنم و بوده وقتایی ک واقعا حالمو بهتر کنه یا نظرمو نسبت به چیزی عوض کنه دقیقا مث همین نوشته ک نظر خیلیا رو در مورد گوگل عوض کرد :)
ولی بازم مشخصا خیلی وقتا جای خیلی چیزا رو پر نمیکنه.. ولی قطعا در مقایسه با بقیه برنامه ها میتونه به مراتب بهتر باشه
اولین باره اومدم گوگل الکی چیزی نوشتم
و اومدم متن شمارو خوندم
الان دیدم نسبت به گوگل کاملا عوض شد
نمیدونم چرا/=
من سرچ کردم که :گوگل شده تو هم مث من اینقد تنها باشی!این سایت اومد
خوش اومدین ؛)
احساس کردم گوگل مثل یه مرد مسن با تجربه بهم مشاوره داد. نظرم نسبت به گوگل تغییر کرد
چرا مردم بهت مص مجرم ها نگاه میکنن اره خب من تنهام ولی ادم ک نکشتم
what??!!
در جواب گوگل من خیلی تنهام این سایت اومد ☺️
خیلی جالبه من سرچ کردم گوگل من خیلی تنهام ولی این سایت رو اورد ای کاش کسی بود ک بشه باهاش درد و دل کرد :(
منم:(
سلام بار اوله که دارم تو گوگل نظر میدم چون تا حالا ایمیل نداشتم.
متنی که نوشتید خیلی خوب بود و جالبه بدونید که من این طوری سایت شمارو پیدا کردم که کمی پیش میخواست چیزی سرچ کنم یادم رفت و وارد گوگل شدم نوشتم که گوگل یادم رفته چی میخواستم سرچ کنم.و در جواب این سایت شمارو اورد
یه خواهشی هم داشتم اینکه شما جایی رو میشناسید که من رو با فضای سایت ها و وبلاگ های گوگل و طرز کار باهاشون اشناتر بکنه؟اگه همچین چیزی دارید ممنون میشم ادرسش رو بهم بدین
سلام
چه جالب :)) منظورتون رو نفهمیدم ولی اگر سوالتون اینه که چجوری یه وبلاگ مثل اینجا داشته باشین کافیه سرچ کنین راه اندازی وبلاگ با وردپرس و کوهی از اطلاعات بهتون میده. متاسفانه ایمیلی که گذاشتین برای کامنت اشتباست و برای همین جواب من براتون ریپلای نمیشه. اگر سر زدین اینجا واضح تر سوالتون رو بگین، در توانم باشه خوشحال میشم کمکتون کنم.
و من در اعماق قلب تو چال کردم دلی را که با بهانه چشمانت میگریست….
شت زرشکک
سلام عرض ادب ولله بنده با گوگل درحال صحبت بودم و دنبال راهی برای ادم نبودن میگشتم و اینجارو دیدم ها ها ها ولی نه جدا خوشمان امد تقریبا بیشترش حرف حق بود تشکرات
زیبا نوشتید،، موفق باشید همیشه
سلامت باشید.
امیدوارم شما هم همیشه شاد باشید و موفق.
آره واقعا همینطوره؛ با اینکه میدونی فقط دارن یه تیکه از زندگیشونو کراپ میکنن و نشون میدن.
من بیشتر حسرت اون به قول شما خونسردی رو میخورم. یه جور آرامش که حالا یا واقعیه یا نیست.
خوب بود اتفاقی از گوگل اومدم اینجا ولی خوب بود برای دوستم فرستادم اونم دنبالشه اونم بیاد ببینه
ممنون که سرعت سایتتون بالاست برای این تو خیلی از سایتا رفتم ولی سرعت سایتشون بد بود خداروشکر که راحت چیزی که میخواستم پیدا کردم
ممنون
سلام.
خیلی خیلی خیلی! خوشحالم که گذرتون از گوگل به اینجا افتاده :) و بهمون سر زدین.
خوشحالم کردید.
شاد باشین.
خانم شاکر عزیز
سلام
عجب پیشنهادی دادید، قبل از اینکه به اینستاگرام سر بزنم، یک سر گوگل رو در مورد موضوعی خاص جستجو کردم، شاید از چیزی که شما گفتید کمی فاصله گرفته باشم ولی خوب، نتیجه بدی نداشت، اولین چیزی که به ذهنم رسید، عبارت “i love” بود، تقریبا میشد حدس زد که نتیجه چی میشه، اما در بین همین آی لاو ها یکی که خیلی برام بامزه بود این بود: i love pdf با خودم گفتم، اون کیه که عاشق پی دی افه؟ برای همین همینو سرچ کردم، در کمال نا امیدی و نابودی متوجه شدم این سرچ اسم یک سایته، خیلی خورد تو ذوقم، این طور به موضوع نگاه نکرده بودم. (الان که دارم فکر میکنم می بینم نگاه خود من به پی دی اف مسخره بوده، والا انتظار داشتم یکی شعر نوشته باشه و از قد و بالای پی دی اف حرف زده باشه، چه توقعها) سایت مربوطه رو باز کردم، در یک نگاه از جون مرغ تا شیر آدمی زاد رو به پی دی اف و بالعکس تبدیل میکرد، با خودم گفتم این سایت به درد معرفی توی سکان آکادمی میخوره، اومدم بیرون و دوباره سرچ کردم، خیلی جالب بود که در جستجوی بی هدف اولین جملاتی که به ذهنم میرسید، ساده بودند و مثلاً : “you are” همین دو کلمه و نتیجه ش توی گوگل برای خوب کردن حالم کافی بود، بیشترشون تعریف بود مثل عبارت you are beautiful ولی حال من رو you are not alone خوب کرد، آهنگ های دیگه ای از مایکل جکسون گوش کردم و به روشنایی پیوستم، دیگه آماده بودم که خودم رو در دریای اینستاگرام غرق کنم که به ذهنم رسید اسم خودمم رو سرچ بزنم، اسمم رو که جستجو کردم دیدم لینکدین تاپ تن های اسم منو داره، یعنی چی؟ یعنی یه کسی میخواد کارمند استخدام کنه و میخواد از یک اسم خاص باشه؟ تاپ تن بر اساس اسم آخه؟ به نظرم بدرد همچین کارهایی حال خوب کنی نمیخوره، یکم به تاپ تن های هم اسمم حسودی کردم و دوباره به آغوش اینستاگرام بازگشتم.
ممنون از مطلب خوبتون
سلام
بابت پیشنهادتون ممنونم. پیشنهادتون منتقل شد.
ماجراجویی شماهم از استفادهکردن این پیشنهاد جالب و خواندنی بود :)
ممنون از توجهتون.
راستی یادم رفت بگم:
نوشتتون عالی بود و منتظر نوشته های بعدی تون هستیم.
سلام خانم شاکر عزیز.
خوب هستید؟
این چند وقت برنامه ریزیم به هم ریخته چون با یکسری موضوعات روبرو میشم که باید درباره اونا فکر کنم.
یکی از موضوعات این بود که من واقعا کیم؟
جلوی دوستام یکجور و جلوی خانواده یکجور و با هرکدوم که صحبت میکنم خوده واقعیم نیستم و میشم مثل خودشون و شاید دروغ بگم و فقط وقتی که تنهام میتونم خودم باشم.
با شبکه های اجتماعی دوست دارم بهم توجه بشه(بخاطر مسائل گذشته چون اصلا دوسال پیش من یک چیزه دیگه بودم و الان که یادم میاد خندم میگیره ولی مطمئنا بعد ها هم که به الانم نگاه کنم خندم میگیره) ولی وقتی بقیه رو میبینم که اون ها نیازی به توجه کسی ندارن و چون که من از اون ها بت ساختم و دوست دارم مثل اونا باشم(که اینها یکی از دلایل سندروم خودخفن پنداری یا خودگیک پنداری میتونه باشه که آقای بهزاد مرادی فرمودند) دوست دارم مثل اون ها رفتار کنم. و خودم رو قانع میکنم که من باید راه خودم رو برم و برام مهم نباشه که کسی به من اهمیت میده یا نه. ولی بازم ته دلم دوست دارم بقیه به من توجه کنن و هر کاری میکنم. شاید این دلایلش همون شبکه های اجتماعی مثل اینستاگرام و … باشه.
بعضی اوقات هم هست دوست دارم بهم توجه نشه مثلا داخل مدرسه و خانواده چون قبلا بهم توجه نشده بود و بعد که یکم پیشرفت کردم و یکم بهم توجه شده بود، جو گیر شده بودمو میگفتم حکرم(مثلا میخواستم تلگرام کسی رو حک کنم، میرفتم سراغ گوشیش و کد ۵ رمی رو پیدا میکردم و حکش میکردم :) !! ولی آخر داستانمون شد یکی مثل عاقبت علی حکر!!
اصلا الآن نمیدونم چرا اینارو دارم اینجا مینویسم؟
انگار بیشتر اوقات به خودم دروغ میگم و توی این کار خیلی ماهر شدم :((
ولی این همش راست بود. :)
(موزیک این منم از شایع رو پلی میکنه و کل روز رو درباره این مسئله فکر میکنه و درآخر که مغزش نکشید به این نتیجه میرسه که باید بیشتر مطالعه کنه که به جواب این سوالات برسه.)
امیدوارم که همیشه سلامت و موفق باشید.
سلام عادلجان
ممنون. خودت خوبی؟
توی سنی که هستی هممون بودیم و قبول دارم برای خودش برزخیه! ولی مهم درست شکلگیری شخصیت آدما توی این سنهاست. شاید توی همین سنه که آدم سبک زندگیش شکل میگیره و میفهمه باید به چیا توجه کنه و به چیا توجه نکنه. و خوب هم میدونیم که آدما نسبت به چیزایی که تمرکز و توجهشون رو براشون خرج میکنن، شخصیتشون تغییر میکنه.
این سؤال که من واقعاً کیم؟ بنظرم از اون سوالاییه که تا آخرش همراهه آدمه.
بنظرم پیرویکردن از یه آدم، نه تنها ایراد نیست بلکه یه مزیته. منظورم از پیرویکردن، ظاهر نیست. بلکه مدلذهنی طرفه. مثلاً اگر مدل ذهنی کسی رو خوب بفهمیم میتونیم بگیم اگر اون شخص توی فلان شرایط قرار بگیره چه تصمیمی میگیره. مثلاً اگر مدل ذهنی استیوجابز رو بفهمیم، میتونیم بگیم اگر توی دوران ما بود چهجوری انتخاب رشته میکرد.
خود بحث شناخت مدلذهنی یه بحث مفصله و این چیزایی که نوشتم مطمئناً به دیدشخصی من بوده و ممکنه یه شخص دیگه نظر دیگهای رو بده.
در کل حرفم برای پیداکردن راه، دنبالکردن و شناختن افراد مشابه خیلی راهگشاست. و امیدوارم تونسته باشم منظورمو از مدلذهنی که با پیرویکردن بی چون و چرا و ظاهری فرق داره رو رسونده باشم.
آدم اون شخصی که درنظر داره رو انقدر خوب میفهمه که بعداً باید اون شخص یا الگوش رو عوض کنه! چون رفتهرفته به مرحلهای میرسه که با اون شخص تفاوت خیلی کمی داره.
با دنبالکردن مدلذهنی یه آدم، ما سبک زندگیمون رو میسازیم نه سطحزندگی.
در آخرهم بگم چیزایی که نوشتی بیشتر افشاگری بود که بین بلاگرها معروفه!
در مورد برنامهنویسی هم اینایی که گفتی خیلی بینمون شایع! ولی باید بفهمیم بعضی اوقات قبولنکردن موفقیتهامونه که حسدروغگو بودن به آدم میده.
پینوشت: این حرفها منو یاد «از شجرهنامه زندگی خودتان بالا بروید» که از کتاب آستین کلئون توی کتاب مثل هنرمندها بدزدید هست انداخت که برای طولانیتر نشدن این کامنت، گذاشتم توی تلگرام.
کامنت طولانی شد. امیدوارم پرحرفی من رو ببخشی.
خیلی ممنون خانوم شاکر.
درسته و این که مدل های ذهنی اون بقیه رو بفهمم خیلی خوبه و اینطوری با اکثر افراد جامعه میتونیم آشنا بشیم اون هارو بشناسیم. این هم یک نکته مثبته.
خیلی قشنگ به موضوع نگاه کردید.
اون نوشته رو هم الان خوندم و فهمیدم که دزد خوبی هستم و اینکه چجوری میتونم از بقیه راهنمایی بگیرم. :))
خیلی ممنون که وقت گذاشتید و خیلی کامل بررسی کردید.
شما ببخشید که سرتونو درد آوردم. به هر حال مثل یک دزد نمیتونستم از تجربیاتتون استفاده نکنم :دی
موفق باشید.
والا من دویتام اندازه انگشتای دستم نمیشن. ک البته همشون غیر یه نفر دوست واقعی نیستن وففط در حد سلام علیکیم.این مقالتون اینو میرسونه ک ما فک نکنیم ک فقط خودمون تنهاییم. بلکه بیشتر ادما تنهان و تظاهر میکنن یجور دیگن. ولی من میخوام جایی باشه که بهم بگن چجوری از تنهایی خلاص شم و…..
من گم شده ام نمیدانم شایدم خسته شده ام
هدف برای زندگی ام دارم و اگر به آن نرسم نابود میشوم ولی توان جنگیدن برای رسیدن به ان را ندارم هیچ وقت خودم را تنها حس نکردم چون خودم برای خودم کافی بودم اما این حس کلافگی این حس گم شدن این حس خستگی دیوانه ام میکند این همه بی برنامگی حالم را به هم میزند نمیدانم چه کنم خیلی دوست دارم کسی بیاید معلمی ، دوستی،استادی کسی بیاید و بهم زندگی درست را بیاموزد راهی که در آن حال دلم خوب باشد نشان دهد من نیاز دارم به ادمی که به من راه درست را نشان دهد هر وقت خواستم خسته شوم اجازه ندهد من خودم را نمیدانم یه وقتایی دوست دارم هیچکس را نداشته باشم من عاشق تنهاییم نمیدانم چرا این حرف ها را میزنم اما اگر کسی مرا بشنود خوشحال میشوم
خوشم امود
چقدر شبیه من
خیلی سخته به دروغ زندگی کردن میدونستی؟؟