در این نوع یادگیری عملاً ما نه مشاهده جدیدی داریم و نه کسی چیزی به ما گفته است. یعنی ورودیای وجود ندارد! بلکه تنها در خلوت خودمان فکر میکنیم و چیزهایی را میفهمیم که قبلاً نمیفهمیدیم یا خیلی به آن توجه نکرده بودیم.
مطمئناً همه ما این حالت را تجربه کردهایم. به شخصه برای من این طریق یادگیری بسیار بسیار لذت بخش است که در کلام نمیگنجد!
اما اتفاقی که در این سالها شاهد آن هستیم این است که سرعت و شتابزدگی بیموردی که به زندگی دادهایم این فرصتهای فکرکردن را هر روز کم و کمرنگتر میکند.
نمیخواهم ژست فرهنگی بگیرم و بگویم شبکههای اجتماعی فلان و بسار. اما واقعبین باشیم: سختترین کار دنیا فکرکردن است. خودش به خودی خودش انرژی زیاد و حوصله میخواهد ولی اغلب نتایجش جالب و لذتبخش است.
در این حوزه باید «مدیریت توجه» داشت. یعنی دقیقاً بدانیم در این دنیا که جدیداً بیسروته شده، ما چه اطلاعاتی را باید دریافت کنیم و کدامها را نباید دریافت کنیم.
همین بایدها و نبایدها است که زندگی ما انسانها را ساخته است. بیتوجهی به آنها به از دستدادن علایق و قتل آنها میکشد.
بسیاری از کتابهایی که میتوان نخواند را نباید خواند تا بتوانیم کتابهایی را بخوانیم که علاقه داریم.
این مصداق در خیلی از امور کاربرد دارد. زندگی اکثر ما شده فاضلاب دریافت اطلاعات. بستههای کوتاه کوتاه وارد آن میشود و هر روز هم بیشتر از روز قبل! باید جلوی خیلی از اینها را گرفت تا فرصت خلوتکردن با خودمان را پیدا کنیم.
اما مکانیزم یادگیری از طریق تفکر چیست؟
ذهن از طریق فکرکردن شروع به طبقهبندی اطلاعات میکند. دانستههای قبلی را مرور میکند و این تکههای پازل را یکییکی سرجایش مینشاند تا تصویر کلی را زیبا بسازد.
حالا سؤال اینجاست چه روشی یا روشهایی برای یادگیری از طریق فکرکردن بکار میآید؟
شاید تا بحال با سعی و خطا تا کنون به این رسیدهاید که با «توضیحدادن» مطالب را خوب میفهمید و اگر جایی دیگر مطالبی مرتبط با آن موضوع را ببینید یا بخوانید دقیقاً متوجه تمایز آنها میشوید.
یعنی توضیحدادن به طبقهبندی و درک موضوع کمک بسیاری میکند و این امکان را میدهد که بفهمیم تفاوت موضوعها با یکدیگر در چیست.
سبک توضیحدادن هم برای هر فردی ممکن است متفاوت باشد.
برای مثال میتوان درسی که یادگرفتهاید را شروع به توضیحدادن کنید و صدایتان را ضبط کنید. مثلاً قرار بذارید ظرف 15 دقیقه چیزی که یاد گرفتهاید را توضیح دهید.
چرا 15 دقیقه؟ اگر زمان کم باشد، ذهن تلاش میکند تا مطالب را به بستهبندیها و خلاصههای جدید برسد و در 15 دقیقه بگنجاند. برای همین موضوع بیشتر تفهیم خواهد شد.
ممکن است هیچوقت فرصت پیدا نکنید که فایلهای ضبطشده را دوباره گوش کنید. مهم نیست. چون به خوبی میدانید که فرآیند یادگیری ذاتاً فرایند کندی است. ضبطکردن صدا و توضیح آموختهها، یادگیری شما را آسانتر میکند و کمک میکند پلههای یادگیری را راحتتر طی کنید.
از طرفی به خوبی باید بدانیم که در چه موضوعاتی باید این کار را انجام دهیم. در خیلی موارد اطلاعات در حد همان دانستهها هم بماند کافی است. پس مواظب کمالگرایی منفی باشید!
یا راهکار دیگر برای توضیحدادن، میتواند نوشتن مقاله یا توضیح آن به دوستان خود باشد. راهکارها زیادند باید بگردیم ببینیم کدامشان در چه جایی به کارما میآیند و بیشتر ترجیح ما هستند.
در بسیاری موارد برای درک مطلب، روش کشیدن نقشهذهنی توصیه میشود اما نکته مهم نقشهذهنی، زمانهای مرور آن و از آن مهمتر توضیح نقشهذهنی با صدای بلند است که اکثراً نادیده گرفته میشود. (اگر بتوانم حتماً مفصل در موردش مینویسم)
خلاصه این که توصیفکردن و توضیحدادن یکی از راهکارهای بنیادی در یادگیری از طریق تفکر است. که میتواند دریچههای جدیدی را در ذهن باز کند.
۲ دیدگاه. Leave new
سلام
آقا من همین اول بگم که با کلیت موضوع شبکههای اجتماعی خیلی موافقم و مخصوصاً عبارت “مدیریت توجه” رو خیلی دوست داشتم و گذشته از ترکیب جالبش برای من، به نظرم خیلی ضروری هست که بهش توجه کنیم. خودم هم گرفتار این بمباران اطلاعات بودم، گروهها و کانالهای مختلفی که خیلیهاشون رو هم دوست داشتم، مطالب مفیدی بودند منتها یک روز به خودم آمدم دیدم با تمام مطالبی که دارم از اینها دریافت میکنم، می شه کتاب نوشت، اینقدر زیاد بودند و وقت آدم رو میگرفت که مدیریت زمانم از دستم در رفته بود و باید کاری میکردم.
اول بسم الله تمام کانالهای عمومی و گروههای غیر دوستی بزرگ رو کنار گذاشتم، شبکههای اجتماعی مختلف رو دسته بندی کردم، هر شبکه برای یک کار خاص، مثلاً اینستاگرام رو پرایوت کردم و مخصوص دوستان و آشنایان و کسانی شد که حال و روزشون برام مهم بود، تلگرام هم برای اخبار کنار گذاشتم، برای اینکه بفهمم دور و برم چه خبره، منتها تعداد کانالهای خبر نباید بیشتر از دو تا باشه، همین دو تا کانال برای بمباران اطلاعاتی کافی است و کارکرد اصلی توئیتر، دنبال کردن آدم هایی که کارشون به تکنولوژی مربوطه. همین سه تایی که بر شمردم با تمام محدودیت هایی که اعمال کردم، باز وقت گیر هستند، برای همین هر کدام مقدار زمان مشخصی دارند، تا زمان رو هم بشه کنترل کرد. :)
تمام این محدودیت ها برای ایجاد زمانی است که وقت برای تفکر و خلوت داشته باشیم، عملا موقعی که در شبکه های اجتماعی وقت میگذرونیم داریم دنیا رو از دید دیگران تماشا می کنیم، دیگران به جای ما فکر میکنند و به نظرم این باید محدود بشه و “مدیریت توجه” داشته باشیم.
باز من زیاد توضیح دادم، ببخشید، منتها این توضیح من در مورد بخش محدود کردن شبکه های اجتماعی بود، باقی هم که دیگه جای خود داره.
موفق باشید
سلام.
فیلترهاتون برای شبکههای اجتماعی برام جالب بود…
از حرفاتون استفاده کردیم.
اگر به بحث مدیریت توجه تخصصی علاقه دارید، میتونید حرفای استاد شعبانعلی رو بشنوید.
لینک اول
لینک دوم