خواستم بنویسم کتاب را دوست دارم! یاد سالهای ابتدایی افتادم که معلم هر کلمهای را میداد تا برایش جمله بسازیم، یک «دوست دارم» به آن اضافه میکردم و تمام. کلا در ارتباط برقرار کردن با کلمات خیلی موفق نبودم و نمیدانم چه شد که در این چند سال اخیر همین ارتباط برقرار کردن با کلمات و نوشتن، شد یکی از بزرگترین علایقم. حتی برای کسانی هم که مینویسند احترام خاصی قائلم و در گوشه ذهنم ستارهای دورشان کشیدهام تا به خاص بودنشان تاکید کرده باشم.
این روزها اولین کارم بعد از بیدارشدن، پر کردن همان صفحات صبحگاهی است که شاهین به آن اشاره کرد و من هم مانند یک دانشآموز مشتاق، بدون چون و چرا دنبالش کردم.
نتیجه این که صبحها بیشتر خودم را میشناسم تا وقتهای دیگر! انگار تمام چگالی وجودم انباشته شده تا در صفحات صبحگاهی آنها را بنویسم. صدای کشیدن مداد روی کاغذ را اول صبحی به هر چیز دیگری ترجیح میدهم. 20 دقیقه تمام هر چه به ذهنم میآید را مینویسم. بدون چون و چرا. انگار آن سحرک اول صبحی را بیشتر از وقتهای دیگر دوست دارم! حس غریبی است، شایدم آشنا. نمیدانم، هر چه که هست آن خالص بودنش را دوست دارم! دیدید؟! باز هم کشیده شد به همین «دوست دارم»!
آن سحرک اول صبحی خودشیفته نیست، از حسادتهایش، خواستههایش، آرزوها و هر چه که به ذهنش خطور میکند را بدون سانسور بیان میکند.
خلاصه اینکه اگر نویسندهاید یا به این حوزه علاقه دارید، نگاهی به این صفحات صبحگاهی بیاندازید.
راستی، یک سوال؟! آیا شما هم وقتی مینویسید خیلی با خودتان در منتشرکردن مطالبتان کلنجار میروید؟ یا فقط من این طوریم؟! :-|
۹ دیدگاه. Leave new
[…] تجربهی سحر شاکر […]
سلام
نوشتن صفحات صبحگاهی ایده بسیار عالی هست.
من هم تصمیم گرفتم از امروز نوشتن آن را شروع کنم.
در مورد سوال آخر.
من هم همینطور هستم. به نظرم ریشه در کمالگرایی دارد. دارم تمرین می کنم که این ندای درونی را نادیده بگیرم.
سلام
به نظرم از آخرین باری که بازدید کردم مدت زیادی می گذره و خوب چرا آپ دیت نمی کنید؟
ما منتظر مطلب جدید هستیم خانم شاکر
سلام
چشم، سعی میکنم از این به بعد زودتر آپدیت کنم.
ممنون از پیگیریتون.
سلام خانم شاکر
اولینباریست که به اینجا میام و مطلبی که خیلی توجهم رو جلب کرد، همین صفحات صبحگاهی بود. امروز صبح، یازدهمین سهصفحۀ صبحم رو نوشتم. شبها ذوقوشوق زیادی دارم که سریع صبح بشه تا سریع بشینم سر میزم و هی بنویسم! ولی خب، صبحها نوشتههام اونقدر راضیکننده نیستن. ولی همچنان “امیدوار” به جلو میرم.
یه مفهوم جالب هم در متنتون یاد گرفتم: اینکه این صفحات صبحگاهی، خیلی خوب میتونن شخصیت واقعی من رو بهم نشون بدن. اینکه ببینم دغدغههای اصلی من کدومهان…
ضمناً، طراحی وبلاگتون آرامشبخش و زیباست :)
سلام بر آقای قائمی و سحرخیز معروف :)
خیلی خوشحالم که گذرتون به اینجا افتاده.
آره منم نوشتههای اول صبحم خیلی خوب نیست، انگار ذهنم خیلی load نشده که بخواد تحلیل کنه و از حسای دیگه استفاده کنه تا بنویسه برای همینم هست که هر چی به ذهنم میرسه رو میارم رو کاغذ.
بازم خیلی خوشحال شدم که از قالب خوشتون اومده :)
لطف دارید :)
احتمالاً گذر زمان کیفیت نوشتهها رو بهتر خواهد کرد.
سلام
بی مقدمه باید عرض کنم که هر چیزی رو که می نویسم، دقیقاً دغدغه انتشار اون رو دارم، حتی اگر یک یادداشت برای خودم باشه.
اتفاقاً هفته پیش برادر کوچکم به من زنگ زد و گفت که موقع تمیز کردن یکی از کمدها، دفتری از من پیدا کرده که ماجراهای یک سفر رو توش نوشته بودم، خود اون سفر به زور یادم می اومد، چه برسه به نوشته هایی که توی اون سفر نوشته بودم، خیلی کنجکاو شده بود برای خوندن متنی که فکر می کرد برادر بزرگش قبل از تغییرات بنیادینش نوشته، اجازه دادم تا مطالعه کنه و متن رو برای خودم هم بفرسته. هیچ وقت اون سفرنامه برای انتشار نوشته نشده بود، ولی خوب …
علاوه بر این وسوسه انتشار یادداشت بعد از تصمیم برای فعلا ننوشتن بارها یقه ام رو گرفته و (شاید جواب شما این تکه باشد) اما قبل از اون تصمیم کبری هم مطالب زیادی به ذهنم می رسید و نوشته می شد که به هزار دلیل انتشارشون به صلاح نمی دونستم ولی حیف بود، یکی باید این حرفی که من نوشته بودم را می خواند، می شنید. حیف بود، یک دوره ای این دست از نوشته ها رو برای دوستانم به صورت نامه ارسال می کردم، یا برای یک همکار هم دل می خواندم و البته گاهی هم shift+del
سلام
اولین بار که کامنتتون رو اینجا دیدم خیلی خوشحال شدم(هنوز همونقدر خوشحالم!) و برام سوال بود که چجوری اینجارو پیدا کردید. تا اینکه اسمتون رو توی کامنتهای سکان آکادمی دیدم. خیلی کنجکاو بودم که چجوری انقدر با حوصله کامنت میذارید که امروز خوندم شما هم مینویسید! این روزا کمتر کسی همت میکنه تا فکراشو یا ایدههاشو جایی بنویسه. خلاصه اینکه با دیدن اسمتون از روز اول، حس کردم شما هم نوشتن رو دوست دارید. حالا که ثابت شد بیشتر خوشحالم :)
اگر جایی منتشر میکنید بگید، مشتاق خوندن نوشتههاتون هستم.