خیلی چیزها در خیلی جاها رشد نمیکنند. اگر دانه بخواهد خوب رشد کند، باید خاک هم عرضۀ رشد دادن دانه را داشته باشد.
دانه که رشد کند، خاک ارزش مییابد.
آدمی هم همینگونه است. آنقدر باید خاکش حاصلخیز باشد که دانه درونش فرصت رشد یابد. با دست روی دست گذاشتن، آدم خاکش حاصل خیز نمیشود. برای حاصلخیز شدن باید مثل خاک به زمین افتاد تا ارج و قرب پیدا کرد.
خاک که از اولش خاک نبوده، فکر میکنم در دوران جوانیاش، کوهی بوده که دیگران به آن غبطه میخوردند اما با گذر زمان و دست و پنجه نرمکردن با مشکلات، روز به روز فرسوده شده. حالا میخواهد با رفتنش چیزی از خود به جای بگذارد. میخواهد دانهای را پرورش دهد تا بزرگی و شکوه خودش را بیش از کوهبودن به رخ بکشد.
من فکر میکنم مهم این است که درخت زندگی به ثمر بنشیند تا نشان دهد، من و تو چیزی بیش از این تَنها هستیم.
خیلی از دانهها تا آخر عمر، فرصت رشد پیدا نمیکنند. من دوست دارم دانههای اصلی وجودم را رشد دهم. دوست ندارم آنها را دستنخورده با خودم دفن کنم. دوست دارم به آنها فرصت رشد دهم.
درخت زندگی آدم، به خود آدم بستگی دارد. اینکه چقدر حاصل خیز باشد تا این درختش به ثمر بنشیند.
خاک، تنها تصمیم گرفته که پایان زندگیاش با خاککردنش تمام نشود. او ثمرۀ زندگیاش را درختی بار آورده تا به دیگران بیش از کوه بودن کمک کند.
دوست دارم مثل خاک باشم تا زندگیام، با خاککردنم تمام نشود.
دوست دارم خاکی باشم تا عرضۀ رشد دانهای را داشته باشد که ثمره درخت زندگیام را به جای گذارد.
برای خاک حاصلخیز شدن، باید جرات روبرویی با صخرهها و مشکلات بزرگ را داشت وگرنه خود را دست باد سپردن که کار سختی نیست.
یادمان نرود که خاک هم اولش کوه بوده تا توانسته بعد از خود درختی پر ثمر برجای گذارد. پس در برابر مشکلات باید مثل کوه ماند تا آخر سر بتوانیم درخت زندگیمان را به ثمر بنشانیم.
دانههایتان سبز و وجودتان حاصلخیز.
سحر شاکر
۵ دیدگاه. Leave new
درود.
جالب بودش تعبیری که از انسان و خاکحاصلخیز و دانه داشتین.
شاید در تکمیل تعبیر کردنش بتونیم بگیم که حاصلخیزی را ، روحیه و زمینهی رشدیافتهشدنِ هرکسی ببینیم و دانهها را خصوصیاتِ او.
که هر فردی لازم دارد در ابتدا دیدگاهش را در رابطه با زندگیش کامل کند ، و برای خودش جایگاهش را بیابد. و پس از آن خصوصیاتاش را رشد دهد تا بتواند تمامیه جنبههای خواصش را دریابد. که در نهایت بتواند خودش را به تمامه فهمیده باشد. که این فهم بتواند عملکرد بهتری را در شرایط به وی ببخشد ، که خودِ آدمی نیازمند آن بوده است.
روزگارتون سبز سبز.
ممنونم احسان عزیز
نوشته خیلی قشنگی بود. ممنون.
یه جا گفته بودین باید مثل خاک به زمین افتاد که ارج و قرب پیدا کرد؛ یاد چیزی که همیشه برام آزاردهنده ست افتادم. بیشتر دوستانی که تو زمینه IT فعالیت دارند، با دونستن یکی دوتا ترفند، چندتا کامند CMD، یکی دوتا certificate…یه احساس همه چی تموم بودن بهشون دست میده و روی رفتارشون، لحن صحبتشون و… تاثیر کاملا ملموسی میزاره که برای بقیه واقعا آزاردهنده ست. واقعا آفت این رشته، همین مساله ست.
متواضع بودن چقدر میتونه خوب باشه. مثل شما.
این توی همۀ رشتهها فکر میکنم باشه.
بنظرم یاد دادن چیزایی که بلدیم علاج این درد میتونه باشه. چون خیلی وقتها فکر میکنیم زیاد میدونیم ولی نهایتا یک الی دو هفته میتونیم در موردش حرف بزنیم و یادش بدیم و همین بیسوادی خودمونو به خودمون نشون میده.
شاید این راهی باشه تا کمتر خودمون رو گول بزنیم
نظر لطف شماست.
آره؛ احتمالا تو سایر رشتهها هم وجود داره.
در کنار تایید این راهحل شما؛ اون مسیری که ازش رد شدی و به این جایی که الان رسیدی هم، تعیین کنندهست. اگر مدرسی که در اولین کورسی که ثبتنام کرده بودم، از سه تا حرفش دوتاش در مورد اشتراک دانش نبود، من هم از این کار لذت نمیبردم چهبسا با یه کوتهفکری اونو به ضرر خودمم میدونستم.