زندگی معمولا از آنجا کند میشود و به فلج شدن پیش میرود که آدم تفکر All or None (همه یا هیچ) را پیش میگیرد.
تخته گاز میرود تا به مقصد برسد؛ وقتی هم که رسید تازه میفهمد ای بابا! چیزی که اینهمه تعریفش را میکردند این بود؟ میشود یک موفق ناراحت.چون نتوانسته بین راه، بزند به خاکی و گوشهای تا از منظره لذت ببرد. نتوانسته با تمام وجود لحظه را درست زندگی کند.
سیگاری که میتوانست بین راه روشن کند و تکیه دهد تا از منظره لذت ببرد، دست آخر از سر شاید کمی عصبانیت یا بیشتر، انتها ی مسیر روشن میکند و با خود فکر میکند که این چه قماری بود کردم.
تخته گاز آمدم و نفهمیدم بین راه، چه نعمتهایی را قربانی کردم.
گاهی باید با تمام قوا پا روی پدال گاز گذاشت و حرکت کرد و گاهی هم باید سرعت را کم کرد و از منظره لذت برد.
باید یاد گرفت که نصفه نیمههای زندگی هم همچین بد نیستند و ارزش زندگی کردن را دارند.
۲ دیدگاه. Leave new
سلام
یک مطلب هم در مورد مسیر داشتید، هدف شاید همین مسیر رسیدن به چیزی که فکر می کنیم هدفمان است، باشد.
والا
سلام؛
ممنون از دقت و توجهی که داشتید :)
باهاتون موافقم. موقع نوشتنش هم به این فکر میکردم که ربط داره. چون این موضوع جدیدا بیشتر تو ذهنم میچرخه جدا نوشتمش.