بیشتر ما، طرز فکرمان از نویسندگی، ثبت اختراع و پیدا کردن یک چیز تازه است که بشر به آن دست نیافته و مینشینیم تا این اتفاق بیافتد و دست به قلم ببریم! در صورتی که نوشتن اصلا مختص به نوشتن علمی و تخصصی نیست. نوشتنهای علمی و تخصصی، مخاطبهای خاص خود را میخواهد و محدود به یک صنف و حرفهٔ خاص میشود. اما نوشتن چیزی فراتر از این هاست. کافی است شروع کنید تا دربارهٔ شرح حالتان بنویسید. کم کم از فواید آن مطلع خواهید شد. در اینجا چند مورد از فواید نویسندگی را آوردهام شاید شما هم مشتاق نوشتن شدید.
ذهنتان را گرم کنید.
تا بهحال شده بخواید کاری را انجام دهید و یکجا بنشینید و فکر کنید تا ذهنتان گرم شود؟
نویسندگی یا نوشتن دربارهٔ آن موضوع دقیقا ذهنتان را برای شروع کار گرم میکند. میتوانید بنشینید و از دلایلتان برای انجام کاری بنویسید. بنویسید برای چه میخواهید آن کار را انجام دهید. بنویسید با چه مشکلاتی رو به رو هستید و چه راهحل هایی به ذهنتان میرسد. بهتر است دربارهٔ راهحل ها در ابتدا قضاوتی نکنید و بدون گذاشتن فیلتر همهٔ راهحل ها را بنویسید. چون کارتان «نوشتن» است میتوانید امید داشته باشید که بعدها میتوانید ویرایشش کنید و از فیلترهایی که میخواهید عبورشان دهید.
با اینکار میتوانید متمرکزتر و فعالتر در برابر آن موضوع عمل کنید.
مشکل اکثر ماها این است که از یک کاری زود خالی میشویم و سراغ کار دیگری میرویم. اگر وسط یک کار مهم هستید و میخواهید کار دیگری را شروع کنید، یک کاغذ بردارید این بار باید طوری بنویسید که خودتان را انجام کار تازه و نصفهٔ و نیمه گذاشتن کار اصلی منصرف کنید. یا به اصطلاح انگیزتان را از دست بدهید! و از فواید و انگیزههایتان دربارهٔ کاری که انجام میدادید بنویسید. رفته رفته پختهتر میشوید و میفمهید که چه کارهایی را باید الان انجام دهید و چه کارهایی را نباید انجام دهید و چه کارهایی را باید به بعدا موکول کنید.
همین مورد میتواند پشتکارتان را زیاد کند. کم از «پشتکار» داشتن نشنیدهایم :-D
من خودم برای شروع نوشتن، یک لیوان چای آماده میکنم و یک کتاب دستم میگیرم و شروع به نوشتن میکنم و چیزهایی که فهمیدهام را مینویسم. حتی گاهی برای نویسنده مینویسم که با چه چیزهایی موافقم و با چه چیزهایی مخالف :-D
پیشنهاد میکنم عادت سه صفحه صبحگاهی را در برنامهتان قرار دهید. یا اگر هر روز نمیتوانید انجامش دهید، حداقل سعی کنید در 70 درصد روزهای هفته انجامش دهید. آنقدر فواید اینکار زیاد است که کم کم، خود به خود جایش را به تمام روزهای هفتهتان خواهد داد.
نگرانیهایی که خودتان از آن خبر ندارید.
چند روزی دربارهٔ شرح حالتان بنویسید. در آخر هفته بررسی کنید و ببینید چه فرآیند و افکاری به طور مداوم همراه شما بوده. شاید دلیل نگرانی و استرسهایتان چیزهایی باشند که اصلا دلیلش به چشمتان نمیآید. شاید بهتر متوجه شوید که کجای زندگی روزمرهتان لَنگ میزند.
ما بیشتر چیزهایی را میبینیم که دوست داریم. یا چیزهایی نظرمان را جلب میکند که علاقه داریم و گاهی از درک کردن و فهمیدن عللهای موضوعی طفره میرویم و به طور ناخودآگاه چیزی را بیش از حد خوب میپنداریم اما بیشتر که دربارهاش میاندیشیم و اثراتش را که به عینه میبینیم، تازه متوجه میشویم در باطن این عمل خوب نبوده و باید حذف شود یا باید برخی جاهای آن اصلاح گردد.
یکی از مثالهای متداول شبکهٔهای اجتماعی است. اکثرا برای ترک این شبکهها دلایلی میآوریم مثل اینکه برایم آموزنده است. در طول یک هفته بنویسید که چه چیزهایی در این هفته از شبکههای اجتماعی یاد گرفتید. بنویسید که چقدر محتواهای آن برایتان ارزشمند و ارزش آفرین بوده. از دلایلتان برای دنبال کردن برخی کانالها و دیدن برخی فیلمها بنویسید. در آخر سر ببینید اگر برایتان اگر مفید نبوده، چکار میتوانید بکنید؟ میتوانید جایشان را با چه چیزی عوض کنید؟
گاهی اوقات از چیزهایی ضربه میخوریم که فکرش را هم نمیکنیم. انگار تنها چهره و ظاهری زیبا دارند و در بطنشان چیز دیگری هستند. با نوشتن دربارهٔ آنها بیشتر به باطنشان پی خواهیم برد. بیشتر طرز فکر و مدل ذهنیمان را میتوانیم کامل کنیم.
من مخالف تفریحات نیستم و تفریح را وقت تلف کردن نمیدانم ولی تفریحی که اثراتش زودگذر باشد و بعدها خودش به دغدغهای بزرگ تبدیل شوند و یا هزینههای زیادی – بخصوص هزینه زمان- داشته باشند، علاقهٔای ندارم. تفریح جایی برایم میچسبد که بابت هزینه دادنهایش هم حرص نخورم! ;-)
الگوهای صحبتکردنتان و دیدتان به مسائل تغییر میکند.
اگر شما هم جزو آن دسته آدمهایی هستید که موقع صحبتکردن، حجم زیادی از مطالب به ذهنتان جاری میشود و نمیدانید کدام را اول بگویید و کدام را آخر، بهتر است نوشتن را زودتر آغاز کنید. با اینکار یک نظم جدیای به افکارتان میدهید و بیشتر دستتان میآید که موقع صحبتکردن، هسته اصلی صحبتهایتان بر روی چه موضوعی باشد و چه چیزهایی را باید بگویید و چه چیزهایی را نباید بگویید. از همه مهم تر باعث میشود رساتر و واضحتر صحبت بکنید. هم چنین باعث میشود حرف کم نیاورید. معمولا در متقاعدسازی طرف مقابل، حرف کم میآوریم و نمیتوانیم صحبتهایمان را ادامه دهیم. با نوشتن، دامنهٔ واژگانتان افزایش پیدا میکند و عبارات مناسبتری را پیدا میکنید تا در صحبتکردنهایتان استفاده کنید.
دوستانی همفکر پیدا میکنید.
تنها کافی است شروع به نوشتن بکنید و بستری سالم ایجاد کنید تا افراد شما را پیدا کنند. مطمئنا از داشتن دوستانی همفکر شگفتزده خواهید شد.
نوشتن مانند یک فانوس است.
وقتی شروع به نوشتن میکنید، مدام به دنبال موضوعاتی میگردید تا از آنها بنویسید. اگر یک نگاهی به نوشتههایتان کنید متوجه میشوید که بیشترشان حول یک موضوعی خاص میچرخند. همین نوشتن ساده، نوری انداخته تا راحتتر بتوانید علاقهتان را پیدا کنید. آنها را دست کم نگیرید. رد پای نوشتههایتان را دنبال کنید. باور کنید به جاهای خوبی ختم خواهد شد.
کلی موارد دیگر هم هست که ان شاالله در تکمیل این پست خواهم نوشت.
در پایان اینکه:
هر چه دل تنگت میخواهد بنویس
بیا از فضاهای تحمیلی و متعارف دور باشیم و از هرچه که دوست داریم بنویسیم. 15 یا 20 دقیقه کافی است تا قدم به یک جهان شگفتانگیز و با کلی کنجکاوی بگذاریم.
شروع هر کاری سخت است. اگر سخت نبود که همه انجامش میدادند.
بنویس و اگر دوست داشتی برایم از «نوشتههایت» بنویس! مشتاقانه پیگیرشان خواهم بود.