نویسنده نیستم؛ من مثل خیلی از آدمهای دیگر، یک آدم معمولیام که کمی نوشتن لابهلای زندگی روزمرهام است و نوشتن لذتبخش است چون:
۱-با نوشتن، بهترین کامیونیتی را میتوان ساخت که با خلقوخوی ما جور درآید. باارزشترین دوستانم را بین نوشتن پیدا کردم. تاکنون کلی ایمیل، کلی حرف، حتی کلی پیادهروی با افرادی داشتم که صرف نوشتن این وبلاگ نصیبم شد! همان آدمهای باارزش که بلدند چگونه کتاب بخوانند و طرز فکرشان کلا فرق دارد. شاید در حالت عادی و زندگی روزمره ارتباط برقرار کردن با آنها برایم سخت بود. هر طور که بنویسید، مخاطب خودتان را پیدا میکنید. همین “مخاطب پیداکردن” به تنهایی لذت عجیبی دارد. بسیاری اوقات ما فقط میخواهیم حرفهایمان شنیده شود و نوشتن این امکان را میدهد.
۲-برند شخصی شما را میسازد. مطمئنا اگر کسی شما را بشناسد راحتتر با شما ارتباط برقرار میکند و خیلی راحتتر اعتماد میکند. نوشتن اعتماد میآورد، احترام میآورد. همین چندوقت پیش قرار بود با یک برنامهنویس مطرح ارتباط برقرار کنم و متقاعد کنم که در پروژه همراهیم کند. برایم جالب بود در اولین قرار ملاقاتمان گفت اسم شما را در گوگل سرچ کردم و نوشتههایتان را خواندم. همین یک جمله یعنی لازم نبود من مدام به ایشان خودم را در هر چیزی معرفی کنم، تقریبا همه چیز را از قبل میدانست. و قبل از حرف زدن و دیدن همدیگر، انگار مرزها و خلقوخوی من برایش واضح بود. نه تنها در پروژه کمکم کرد بلکه افراد دیگری را هم معرفی کرد تا پروژه بهتر پیش برود و این یعنی بازی سراسر برد برای من.
۳-از داشتن کلمهها ذوق میکنیم. پیداکردن کلمات جدید در لابهلای متنها و حرفها، شبیه پیداکردن رگههای طلاست.
۴-کتابخواندن و عمیقشدن در بین چیزهایی که میخوانیم را یادمان میدهد. به شخصه کتابخواندن را از پرسه زدن و حرفزدن با برخی افراد یا نسبت به انجام بعضی کارها ترجیح میدهم و در یک کلام، لمس کلمات را دوست دارم. اعتقاد دارم کسی که زیاد میخواند یکجا باید خروجی داشته باشد. شاید به همین دلیل است کسانی که زیاد میخوانند دستی هم بر قلم دارند. یا شاید حتی بتوان رابطه را برعکس کرد، یعنی کسی شروع کند به نوشتن و کمکم یک کتابخوان حرفهای شود. هر چه هست، به تجربه آموختم که خواندن و نوشتن دوقلوی جدا ناپذیرند و میتوان از یکی به دیگری رسید.
۵-قبول دارید که نوشتن، انعکاسی است از درون ما؟ پس اگر آدم خوب میخواهد بنویسد، مجبور است روی خودش کار کند، شخصیتش را بهبود ببخشد و مشغول دیباگکردن افکار پوچ خودش شود.
۶-نوشتن، مالکیت ما را به دنیای خودمان اثبات میکند؛ با نوشتن است که باور میکنیم این کلمات، این افکار، این رفتارها همه برخواسته از دنیای ماست و نه هیچکس و برای همین تلخ و شیرین بودنش را هم به راحتی میپذیریم و پذیرفتن، شرط اولیهی هر تغییر است. میگویند اگر میخواهید انقلاب کنید، جنگ و تفنگ چندان راهگشا نیست، قلم به راحتی میتواند انقلاب را ممکن سازد. انقلاب میکنیم تا دنیای خودمان را بهتر و واضحتر مطرح کنیم و بگوییم که در دنیای ما چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. کسی که میخواهد به سهم خود تغییری ایجاد کند، رو به نوشتن میآورد.
۷-نوشتن به آدم، قدرت تعقیب میدهد. آرتور کستلر میگوید: آدم نه فقط دربارهٔ آیندهاش، بلکه دربارهٔ گذشتهاش هم خیالات به هم میبافد! فکر کنید اگر شخصی عادت کند به روزانه نوشتن، بعد از مدتی میتواند خط فکری خودش را تعقیب کند، ببیند قبلا در مورد موضوعی چگونه فکر میکرده، چگونه واکنش نشان میداده و حالا چطور؟ شما بگویید saveکردن زمان و مهمتر خودمان، لذت ندارد؟
۸-جولیا کامرون کتاب جالبی دارد به اسم the right to write که به فارسی «حق نوشتن» ترجمه شده است و دلیل میآورد که:
مغز از نوشتن لذت میبرد. مغز ما از عمل نامگذاری چیزها و روند تدای و تمیزدهی لذت میبرد. چیدن واژهها مثل چیدن سیبهاست: این یکی خوشمزه به نظر میرسد. عملِ نوشتن با هدف حقِ مطالب را به جاآوردن، لذت محض است؛ روند نابی است همانقدر هیجان انگیز که کشیدن کمان به عقب و زدن به هدف. زدن به هدفی خلاق.
۹-نوشتن، طرز فکر و گاهی دلیل زندگی آدم را عوض میکند؛ آدم بهتر میبیند. رفته بودیم مسافرت و دوستم به همه چیز عمیق میشد و جزئیات را بهتر میدید. تعجب میکردم چون چیزی که او میدید برای من هم اتفاق میافتاد اما انگار من نمیدیدم. بعدها فهمیدم که دوستم علاقه زیادی به نوشتن داستان دارد و بین هر رخداد کوچکی، دنبال ایدهای، سوژهای برای نوشتن میگردد. همین دنبالکردن سوژهها، سفر را و حتی زندگی روزمره را برای او لذتبخش کرده بود.
۱۰-نوشتن خود به تنهایی نوعی مراقبه است. خیلی اهل ریلکسکردنها و این چیزها نیستم و واژهای بهتر نیافتم. اما من هر بار بعد از نوشتن حس بسیار خوبی دارم. حس اینکه اگر حتی امروز کار مفیدی نکرده باشم، “نوشتم” و این نوشتن فکرها و حرفها گویی باری از دوشم برمیدارد. انگار لازم نیست همه چیز را همه جا با خودم حمل کنم. این همه “سحر” را همه جا، جابهجا کردن برایم سخت است! به همین سوی چراغ!
باید یکجا از دوشم بَرِش دارم
اینها دلایل شخصی من از نوشتن بود، شما هم بگید چه دلیلی برای نوشتن دارید تا یکی یکی به دلایل همدیگر اضافه شود و عزممان برای روزانهنوشتن جدیتر شود. و یک سوال دیگر، اصلا نوشتن دلیل میخواهد؟!
۲۰ دیدگاه. Leave new
سلام خانم شاکر
وقتتون بخیر
مطالعه این یادداشت باعث شد – یکبار دوباره – به درسهای اولیه متمم رجوع کنم. این یادداشت به نوعی یادآور تمام اون درسها و استاد عزیز – محمدرضا شعبانعلی – بود.
ممنون که نوشتین.
سلام :) مرسی از توجهی که داشتین
والا من از همون موقعی که رفتم مدرسه دلم خواست بنویسم و بخونم البته هرچیزی جز تکلیف مدرسه! الان هم علاقه زیادی دارم به اینکه یک نویسنده باشم. ولی فعلا تنها دلیلی که برای نوشتن میتونم برای خودم در نظر بگیرم دیدن خودم از بالاست و ارتباط برقرار کردن با خودم. این روزا اینقدر سعی کردم که این و اون رو راضی نگه دارم که از راضی نگه داشتن خودم جا موندم واسه همین مینویسم تا نظمی پیدا کنم و خودم رو بشناسم و به یک رضایت شخصی برسم.
امیرعزیز
دلیلت جالب بود…امیدوارم با قدرت ادامه بدی
سلام بر نویسندگان که مینویسند …
من مینویسم تا بماند … نوشتار، قدیمیترین و اوّلین ابزار بشر برای ابراز وجود و به جا گذاشتن اثری از خود برای آیندگان بوده و هست. شاید ممکن نباشد همیشه صدا را ضبط کنیم یا تصویر برداریم یا عکس بگیریم … امّا همیشه میتوان گفت و به تبع آن میتوان نوشت.
پس مینویسم تا بماند … تا بمانم … :)
نوشتن است که ماند برای آینده
چگونه پس ننویسم؟ منم نویسنده
نوشتنی که بماند برای آن یاری
که سالهای دگر خواند و کند کاری
نوشتنی که زمین و زمان کند بهتر
برای چه پس ننویسم مگر منم ابتر؟؟
به رسم عاشقِ شاعر چنین قلم رفتم
چو شاکرم که خدایا نوشتنم گفتم
————
موفّق باشید. ؛)
عالی :)
خانم شاکر عزیز
سلام
۱- شاید لازم باشه در همین ابتدای کار بگم که چقدر این مطلب خوب بود، هم لذت بردم و هم فکر میکنم در نوشتن به حد حرفهای از کار رسیده باشید.
۲- نوشتن و حرف زدن لازمه یک چیز است، ارتباط، بدون ارتباط نه جامعهای داریم، نه تمدنی و نه هیچ چیزاجتماعیِ دیگری. شبیه سایر موجودات خواهیم بود، نه؟ نوشتن اما با حرف زدن فرق دارد، نوشتن مرز ندارد، در زمان و مکان (حداقل برای الان) محبوس نیست، حال خوب حافظ را از قرنها پیش تنها با یک قلم و کاغذ به ما منتقل کردهاند، حال خوب ما برای دیگران هم همین طور.
۳- یک چیز کوچیک هم در مورد تاثیرات نوشتن عرض کنم و اون هم این هست که نوشتن علاوه بر مطالعه در مکالمهی ما هم تاثیر مثبت دارد، انتخاب کلمات مناسب و توانایی ارتباط کلامی برقرار کردن هم با نوشتن رشد میکند.
۴- عجیب به «سهم هر کس برای تغییر» اعتقاد دارم و به قول شما یک راه، همین نوشتن است و چه کار خوبی است.
۵- این رفرنس دادن به آدمها و شخصیتها و کتابها چقدر کار خوب و پسندیدهای است، با اخلاق نوشتن هم شرط است.
۶- این داستان سفر رفتن و تاثیر نوشتن در لذت وافر از هر چیزی را تجربه کردهام، چقدر خوب است، چقدر به هر کاری و هر حرکتی معنی میدهد.
۷- و در نهایت عمده دلیل من برای نوشتن ارتباطات است، ارتباط با آدمهایی که حتی اگر تا آخر عمر هم آنها را نبینم از مصاحبت و معاشرت با آنها لذت بردهام و حالم خوب شده.
موفق باشید
سلااااااااام آقای قربانی :)
چقدر با خوندن این کامنتتون حالم خوب شد.
خیلی خوب به ارتباطات حتی کسایی که شاید تا آخر عمر اونها رو نبینیم اشاره کردید!
مطمئنا توی نوشتن این وبلاگ، حضور دوستانی هم چون شما پشتبان من بوده که تلاش کنم بهتر بنویسم و بهتر افکارم رو بیان کنم
شاد باشین
نوشتن یعنی سیب زمینی نبودن!
و دلایلی که گفتی یجورایی دلایل منم هست( بعضیاشو عینا بهش نرسیده بودم، ولی حسی مشابه رو ایجاد میکرد).
یچیز دیگرم اضافه کنم…. نوشتن به مرور یاد میده چطوری اطلاعاتو دسته بندی شده از ذهنم خارج کنم. خیلی وقتا راجع به چیزی اطلاعاتی داریم ولی به هردلیلی نمیتونیم خوب بیانش کنیم…. اما نوشتن به رفع این مشکل یا تقویت این توانایی کمک میکنه
راستی زدن تیک subscribe to comment تو موبایل یکم اذیت میکنه
آره آره. کسایی که مینویسن به مرور حرفزدنشون هم بهتر میشه. راحتتر مفهوم یک موضوع رو بیان میکنن. دستهبندیشون و اینکه از کجا به کجا میخوان برن بیشتر تو چنگشونه.
ممنونم حسامعزیز که وقت گذاشتی
تیکه رو هم یجا نوشتم درستش کنم
۱. وقتی مینویسم، حس میکنم دارم خودم رو بسط میدم، چیزی بیشتر از ظرفیت فعلی خودم رو به نمایش میذارم(نه لزوما برای مخاطب).
۲. وقتی مینویسم، احساس میکنم خیلی شفافتر هستم. یعنی تمام فیلترهای احتمالی که موقع صحبت کردن هست از کار افتاده و خروجی همون چیزیه که تولید شده؛ نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر.
۳. یکی از دلایلِ تو. نوشتن بدون زحمت خاصی میتونه با کسانی که بهت شبیه هستن آشنات کنه. ممکنه این آشنایی به آشنایی واقعی نرسه و در حد مجازی بمونه، اما منفعتهای خودش رو داره.
۴. علاقه. یادم میاد انشام خوب بود. نمیدونم چی شد که انشا نوشتنم بعد از اون دوران ادامه پیدا نکرد، اما الانم دیر نیست.
آره دلیل میخواد. هر کاری که ما انجام میدیم دلیل داره، حتی تمام کارهایی که فکر میکنیم همینجوری انجامشون میدیم.
مرسی که دلایلتو نوشتی
با شفافسازی هم موافقم. زندگیمون خیلی بیشتر از اینا ارزش داره که برامون مبهم بمونه.
سلام
دلایلی که برای نوشتن نوشتی شاید از نطر شما شخصی باشد ولی اگر کمی منصف باشیم می بینیم که اینها فقط دلایل شما نیستند، این ۱۰ مورد برای من و هر شخص دیگری که می نویسد محکم و قانع کننده است.
ممنون از اینکه یک بار دیگر روشنگری کردی
پایدار باشی
سلام آقای معاشرتی عزیز
چقدر خوشحال شدم که اینجا دیدمتون
ممنونم
امیدوارم همیشه شاد باشین
سلام سحر جان.
قلم تحسین برانگیزی داری..
در جواب این سوالت که اصلا نوشتن دلیل می خواد؟…
من خودم به ۲ دلیل به تازگی به نویسندگی رو آوردم..
۱. با نوشتن به آرامش روحی می رسم
۲.حس می کنم موضاعاتی هست که لازمه افرادی راجع بهش بنویسند و به دیگران انتقال دهند و مایل بودم من هم یکی از اون افراد باشم و یه سری مفاهیمی که برام ارزش دارند رو از طریق نوشتن منتقل کنم.
البته هنوز در مرحله ی یادگیری الفبای نویسندگی هستم.☺
درود بر مریم دوست داشتنی
دلیلهای نویسندگیت قشنگ بود و حتما قلم زیبایی هم داری چون میدونی برای چی مینویسی
امیدوارم هرچه زودتر نوشتههات رو بخونم
سلام خانم شاکر .متن هاتون فوق العادس واقعا از خوندنشون لذت میبرم شما باعث شدید که من کم و بیش به نوشتنم ادامه بدم و انگیزه داشته باشم برای قلم فرسایی کردن.
سلام
چقدر خوب که مینویسید
امیدوارم همیشه این شوق رو داشته باشین
(نون والقلم و ما یسطرون)
…قسم به قلم و به آنچه که سطر میکند (آنچه که مینویسدیا از خود بجای میگذارد)
آیاتابحال به این موضوع فکر کرده اید که
چه رازی در پس این قلم و نوشتار نهفته است که خداوند به آن سوگند میخورد؟
از میان افرادی که در تاریخ ماندگار شدند آیا کسی هست که با موضوع (نوشتار)ارتباط نداشته باشد؟
بیاید نوشتار را اینطور تعریف کنیم:
آنچیزی که قلم از خود بجای میگذارد که ممکن است در قالب کلمات و لغات نگنجد.
حتما لازم نیست که اثر قلم بر صفحه ی کاغذ از جنس جمله و متن باشد…
گاهی ممکن است ماندگاری یک نقاش توسط اثر قلم او بر صفحه ی یک کاغذ شکل گرفته باشد.
نقاش و نویسنده و شاعر قلم را بردست میگیرند و انچه که در ذهنشان بالاوپایین میدود را بر روی صفحه ی کاغد انتقال میدهند
برای تداعی بیشتر باید بگم درست مثل وقتی که به برای گرفتن نوار مغز به پزشک مراجعه میکنیم؛تمام تلاطم ذهن ما روی صفحه ی سفیدی پیاده میشود…
پس وقتی از نوشتار صحبت میکنیم در واقع از انتقال انچه که که در درون ما میجوشد به پیرامون خود صحبت کردیم که گاهی به شکل متن و جمله از آب درمی آید.
بهتر بگویم نوشتار عاملی هست که باعث ماندگار شدن انسان ها میشود،باعث ذره ذره خالی شدن جوشش ها و انرژی های درونیی میشود که ممکن است جمع شدنش خرابی به بار بیاورد،باعث برد کلام شما تا بینهایت میشد
باعث چه و چه و چه و ۱۰ عاملی که سحر عزیز گفتند میشود…
و
این متن بداهه تنها حاصل ۱۰ دقیقه تفکر پیرامون این موضوع بود.
قلم به راستی انقدر وسعت داردکه میتوان در موردش روزها نوشت
و هرکس به دریای او دستی دراز کرد توانست خود را زنده کند…توانست باشد در بین میلیارد ها میلیارد آدم تبدیل به خاک شده….
حالا میتوان به قداست او سوگند یاد کرد
(نون والقلم و ما یسطرون)
عرفان عزیز
چه خوب از برداشتت نوشتی
ممنون که وقتی گذاشتی و با این بیان زیبا کامنت نوشتی
پینوشت: توی تلگرام هم کامنتت رو خوندم و خواستم بگم مشکلی نیست اینجا دوبار ثبت شده و متوجه نشدم اروری که داده چی بوده