دست‌نوشته

تسلی‌های ادبیات | به بهانه شاهرخ مسکوب

بدون دیدگاه

این روزها احساس می‌کنم نیاز دارم رمان‌ها و داستان‌هایی بخوانم تا بخشی از خودم و روایت زندگی‌ام را در آن‌ها پیدا کنم. برایم حالت ایده‌آل کسی که توانسته با ادبیات چنین خو بگیرد شاهرخ مسکوب است. غبطه می‌خورم که چطور یک نفر می‌تواند در حوزه‌ای این چنین شیفته و عمیق شود طوری که اشاره شده «ادبیات بود که نجاتش داد.».

دست انداختم و کتاب شاهرخ مسکوب (نامیرایان ۱) نوشته‌ی علی بزرگیان را خواندم. کتاب شرح حال زندگی مسکوب است و پر از رفرنس که غالبا به نوشته‌‌های خودش برمی‌گردد؛ در بخش‌های زیادی کتاب روزها در راه هم به چشم می‌خورد. چقدر مسکوب به نوشتن حاشیه‌های کتاب علاقه داشته است. این هم کنار کتاب «از کتاب» بیشتر تشویقم کرد تا در حاشیه‌ی کتاب‌ها بنویسم و وسواس را کنار بگذارم؛ چون که بیشتر اوقات حاشیه‌های دست‌نوشته کتاب‌ها را خواندن، برایم لذت بخش است. شب که بود شروع کردم و چند صفحه‌ای خواندم و خوابم برد ولی قهوه‌ی بعدازظهر کار دستم داد و ساعت ۴ صبح بیدار شدم و چون کتاب کوچیک بود یک ساعت بعد تمام شد.

از قضا به آخرهای کتاب که رسیدم دیدم ۲۳ فروردین سالروز فوت اوست. دقیقا چنین روزی در سال ۱۳۸۴.

بخش‌هایی از کتاب:

همیشه جوری زندگی می‌کنم که دلم نمی‌خواهد و آن‌جوری که دلم می‌خواهد نمی‌توانم زندگی بکنم. علت توجه من به شاهنامه این است که نسبت به این کتاب من خودم را در قطب دیگری می‌بینم. آرزو می‌کنم که مثل شخصیت‌های کتاب باشم که خواست‌شان را به عمل درمی‌آورند و می‌دانم که نیستم، و آگاهی دارم به اینکه نمی‌توانم آن‌طور باشم. این توجه مرا جلب می‌کند.

سی سال در حوضی کثیف و کوچک شناکردن، هر چند بزرگ‌ترین ماهی آن باشی، رمق روحت را می‌گیرد.

فکر می‌کردم ایرانی بودن گرفتاری‌ها و بدبختی‌های فراوانی دارد. ولی زبان فارسی، ادبیات فارسی همه چیز را جبران می‌کند. با خواندن این آثار فکر می‌کردم وقتی بر سر دیگران، آدم‌هایی مثل ادیپ و سیاوش، ایوب و اسفندیار، یک چنین بلاهایی آمده، بر سر ما چیزی نیامده. البته مقایسه بلند پروازانه‌ای است، ولی در ضمن تسلی فوق‌العاده‌ای بود.

شاید وقتی سر به شیشه پنجره هواپیما گذاشته بود به این خاطراتش می‌اندیشید. به آن سفرهای دسته جمعی به زادگاهش: «من بچه مازندران بودم؛ خیس‌تر از باران. مغز استخوانم به طراوت نطفه جنگل بود و از پُری می‌شکافت، تن به سرسبزی بهار و چشم‌هایم ابروبادی‌تر از آسمان!»

توی کانال تلگرام لینک پستای جدید و چیزهای دیگه که برام جالبه رو میذارم :)

پست‌های مرتبط:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست