تصاویری که میبینید واقعی هستند، درست یک قرن پیش، دههی 1920. خانم Gladys Ingle تنها عضو گروه 13 بلککتس بود و توانسته وسطِ زمین و هوا از یک هواپیما به یک هواپیمای دیگر برود بدون اینکه وسایل محافظتی داشته باشد و تا 82سالگی هم زنده بود. ولی خانم Gladys Roy که میتوان گفت تنها زنی است که روی هواپیما تنیس بازی کرد، به پروانه هواپیما اصابت کرد و تا 25 سالگی بیشتر زنده نماند.
یا خانم Lillian Boyer که یک پیشخدمت در یک شهر کوچک بود و همیشه آرزو داشت به آسمان برود. یک روز دو مشتری او را به پرواز دعوت میکنند و او با کله قبول میکند. این شروع کارش بود و تا آخر عمرش 352 نمایش از خودش به جا میگذارد از پرواز با چتر نجات گرفته تا پرش اتومبیل به هواپیما.
یا خانم Phoebe Fairgrave Omlie که هم روی بال هواپیما رقصید و هم تنها زنی شد که مجوز مکانیک هواپیما را گرفت و یک خلبان حملونقل شد.
من مثل آنها شجاع نیستم ولی داستانشان باعث شد بیشتر به ترسهایم فکر کنم. امروز 25سالم تمام شد و تا اینجا که یادم میآید هیچوقت موقع فوتکردن شمع آرزوی عمر طولانی نکردم و ترس از مرگ ندارم. ولی ترسهای بزرگتری دارم، ترسهایی که آرام آرام نبض زندگی را کند میکنند. آدم وقتی عمیقتر میشود میفهمد بیشتر اوقات ترسها خبر از وابستگیها میدهند، مثل بادبادکی که به نخاش وابسته است و با یک تکان آشوب میشود. وابستگی به آدمها، به جایگاه، پول و هر چیز دیگر که برایشان تختهگاز رفتیم ترسناکاند. همین ترسها آنقدر اذیتکننده میشود تاجایی که حرف کسی میتواند تا فیها خالدون آدم را بسوزاند.
خیلی اوقات نمیدانیم که ترسهایمان بزرگتر از ترس از ارتفاع هستند.
۸ دیدگاه. Leave new
سحر عزیز
سلام
۱- تولدت با تاخیر مبارک. برات آرزوی سلامتی و شادی دارم.
۲- ترس از آن احساس های آشنا و البته غریب است. آشنا از این جهت که زیاد با این حس برخورد داریم. غریب از این جهت که گاهی با احساسات دیگر اشتباه میگیریم. مثلاً وقتهایی که خشم داریم اما در واقع ترسیدهایم.
۳- کاش زمان بیشتری بود برای حرف زدن از ترس. ترسهایی که باید بشناسیم، با آنها روبرو بشویم و یا از کنارشان بگذریم.
موفق باشی
سلام حسین عزیز
ممنونم از تبریکت و بله خیلی وقتها منم اشتباه میگیرم و اشتباه هم واکنش نشون میدم.
عجب وبسایت باحالی پیدا کردم
لطف شماست
سحر خانم، بسیار پست زیبایی بود. نمیدانم داستان این شخصیت ها را از کجا پیدا کرده ای. برایم شگفتآور بود که اینها چه علاقه و اشتیاقی نسبت به حرکات نمایشی با هواپیما داشته اند.
اما راجع به ترس باید بگویم که ترس یکی از مهم ترین مسائلی است که انسان باید آن را درست بشناسد و کنترلش کند. اما نمیدانم چرا بعد از این نمونه هایی که مثال زدی، راجع به ترس نوشتی؟ این قهرمانهایی که من دیدم، فکر میکنم به دنبال ترسشان نرفتند. یعنی اصل و محوریت را بر ترس نگذاشتند. شاید هرکدام از اینها چندین ترس بزرگ و کوچک دیگر هم داشته باشد (مثل ترس از آب) ولی میلی به شکستن آنها نداشته باشد. بله، میل! آنها انگیزه حرکتشان را بر پایه عشق چیدهاند. هواپیما و این حرکات خطرناک، عشق آنها بود. و همین قدرت عشق باعث شد آنها بر هر ترسی چشمپوشی کنند و به راهشان ادامه دهند؛ حتی به قیمت مرگ.
سحر خانم عزیز تولدت هم مبارک باشد. انشالله عشق در لایه لایه زندگیات نفوذ کند و جایی برای ترس نماند.
احسان عزیز
ممنونم از تبریکت، بله این شخصیت هارو احتمالا ترسهاشون به سمت هدفهاشون هل ندادن، این خودش یه مفهوم بزرگیه که گاهی اوقات توی زندگی روزمره هم از درکش عاجزیم، ولی به شخصه چون ترس از ارتفاع کمی دارم دیدن این ویدیوها من رو یاد ترس انداخت و کشوند اینجا که بنویسم ازشون.
سحر عزیز،
برای من به شخصه از یک سنی به بعد، زادروزهای من هرساله با این ترسها و حس های اضطراب آلود توام شدن.
کلا گذشت زمان پدیده ی خوشایندی نیست. آرزو می کنم که الکی و بیخودی پیر نشیم.
تولدتون مبارک.
ممنونم امین رضای عزیز