امروز کنکور ریاضیها بود. ساعت 8:15 توی جام چشمم به ساعت افتاد! گفتم الان دارن تست های ادبیات رو میزنن… میخوابم سر تستهای دیفرانسیل بیدار میشم!
کاری که کنکور با من کرد، بدترین دشمنام نکردن!
پینوشت: چرا به کنکوری ها میگین دانشگاه اونچیزی نیست که فکر میکنید؟
دقیقا همون چیزی که فکر نِمیکنید هست!
۴ دیدگاه. Leave new
دقیقا همون چیزی که فکر نمیکنند هست:))) خوب بود این D:
من واسه رسیدن به این مقصد و تجربه، بدترین مسیر رو انتخاب کردم! دوسال تو یه رشته درس خوندم که میتونم دشواریِ فهمیدن دلیل انتخاب اون رو ، هم ارز دشواریِ چگونگی پیدایش گیتی قرار بدم! بعد یهو مثل فیلم فارست گامپ که دو سال بود داشت میدوید…یهویی ایستاد، چشماشو نازک کرد، یه نگاه به افق انداخت و برگشت؛ برگشتم D: و رفتم دنبال رشته مورد علاقه ام.
چقدر خوب که جرات تغییر رشتهتون رو داشتید و چقدر خوشحالم که از انتخابتون راضیاید.
دوست من… مهم اینه که الان می دونی اون چیزی که فکر می کردی نبود. بعضی از مسیر ها رو باید خودت طی کنی تا با پوست و استخون درک کنی.
بله. حرفتون رو قبول دارم. و بعضی از تجربه ها سخته.