خیلی اتفاق افتاده که چیزی را میخواستم و فکر میکردم اگر به آنها برسم خیلی خوشحال میشوم و از آنجا به بعد مطمئنا درصد شادی و لذتم بالاتر میره. بعد ها این اتفاقات به طور مکرر می افتاد. مثلا به چیزی میرسیدم و فکر میکردم اون بالاتریه لذت بیشتری دارد.
حالا متوجه شدم که با رسیدن به یک چیزی و چشیدن لذتش به مرور زمان لذت آن برایم کمتر میشود. مثلا اگر ده واحد ازش خوشحال بودم و برام لذت بخش بود روز بعد میشد ۹ واحد و روز بعدش میشد ۸ واحد تا یه جایی که دیگه برام لذت بخش نبود فقط آسایش بیشتری آورده بود.
رابطه ی لذت بردن از یک چیز با عادت کردن به اون چیز برعکس است. یعنی به هر چیزی که عادت کنیم و خودمان را با آن تطبیق بدیم لذتش کم میشود و دیگر کم کم فقط نقش آسایش بیشتر را بازی میکند.
لذت ها با دوام نیستند چون ما به سرعت به آنها عادت میکنیم برای همین باید سطح زندگی و یا حتی سبک زندگیمان را پیوسته آپدیت کنیم.
مثلا شخصی که پراید داشته و روزی ۲۰۶ میخرد، در چند روز اول یا چند هفته اول از آن لذت میبرد اما بعد از گذشتن چندماه دیگر لذت نمیبرد و تنها راحتی ماشین یعنی آسایش آن برای شخص باقی می ماند.
وقتی لذت چیزی را میچشیم سطح انتظاراتمون بالا میره یعنی دیگه یه کمتر از اون رضایت نمیدیم.
مثلا کسی که گوشی آیفون داره و روزی میاد که دزد این گوشی رو بزنه یا به هر دلیلی صاحب گوشی دیگه اون آیفون رو نداشته باشه و مدل پایین تری را انتخاب کند. این شخص دیگر حس برنده بودن نمیکند بیشتر به این فکر میکند که من آیفون داشتم و حالا باید مدل بالاتر از همان آیفون را داشته باشم.
یعنی سطح توقع یا سطح استاندارد این شخص بالا رفته است.
این یعنی نمیتوانیم خوشی های کوچک داشته باشیم؟
چرا میتوانیمداشته باشیم. ما از رسیدن یه اهدافمان اغلب احساس شادمانی و لذت میکنیم اما به سرعت هم خودمان را با شرایط وفق میدهیم و عادت میکنیم و همین امر دوام لذت را پایین می آورد.
حالا چکار کنیم که لذت٬ دوام بیشتری داشته باشد؟
سعی کنیم مدت زمان لذت بردن از چیزی را کم کنیم! یعنی روند عادت کردن را کند کنیم. مثلا اگر لباسی داریم که خیلی موردعلاقه مان است و دوستش داریم٬ آن را هرجا نپوشیم بگذاریم برای زمان هایی که میخواهیم لذت بیشتری ببریم.
سعی کنیم فرآیند عادت کردن به یکسری چیزهارا کم کنیم. برای این کارها قرار نیست کار های عجیی و غریب بکنیم! تنها کافی است به کارهایی که بیش از حد به آنها عادت کرده ایم نگاهی بیاندازیم. مثلا تم گوشی تان را نگاه کنید. چند وقت است که تغییری در آن نداده اید؟ یا آیکون ها را جابه جا کنید.
وقتی مغز در شرایط جدید قرار میگیرد ایدههای خلاق جرقه میزند! کارهایی به ذهن میرسد که در آن حالت ایمن ذهن٬ هرگز نمیرسید یا اگر هم میرسید جدی گرفته نمیشد.
از این به بعد سعی کنیم در تصمیم گیری هایمان میزان دوام لذت حاصل از رسیدن به آن تصمیم را هم دخیل کنیم. ما اکثرا تخمین زیادی از لذت ها قبل از رسیدن به هدف ها میزنیم. از این به بعد در تصمیم گیری هایمان بپرسیم که لذت حاصل از این تصمیم گیری چقدر برایم دوام دارد؟! واقع بینانه به آن پاسخ دهیم. جوری که هم انگیزه ی حرکت بدهد و هم اینکه باعث ناراحتی و پوچ شمردن بعد از رسیدن به هدف نگردد.
اکثرا به خوشبینیِ بیش از حد تمایل داریم اما باید این را هم بدانیم که روی دیگر خوشبینی بیش از حد٬ بدبینی افراطی است. مثلا کسانیکه در راه موفقیت بیش از حد خوشبین هستند با رسیدن به موانع تبدیل به بدبین افراطی میشوند و مسیر را رها میکنند.
اگر به این بحث ها علاقمند بودید میتوانید کتاب the paradox of choice را بخوانید که به فارسی با عنوان “تئوری انتخاب” ترجمه شده است . جدای از کتاب٬ محمدرضا شعبانعلی هم آن را بازخوانی کرده است. گوش دادن به این فایل به درک بهتر و عمیقتر مفاهیم کتاب کمک زیادی میکند. میتوانید سخنرانی نویسنده ی کتاب یعنی آقای barry schwartz را در تد را از اینجا ببینید.
مطمئنا وقتی تصمیمی میگیریم باید بهای آن را هم بپردازیم٬ ممکن است برخی از تصمیم هایمان برای لذت بردنِ بیشتر، اشتباه باشد ولی اگر از طرفی ریسک حساب شده هم نکنیم به زودی به شرایط عادت میکنیم! و عادت دشمن لذت بردن است.
۳ دیدگاه. Leave new
با کلیت مطلب موافقم.
فقط یه جا اشاره ای به مدیریت لذت بردن کرده بودین. من نظر دیگه ای دارم. به نظرم لذت اسمش روشه. من وقتی یه آهنگ جدیدی میاد که ازش خوشم میاد، انقد بهش گوش میدم که ازش متنفر میشم!(شوخی). درسته که از روز سوم به بعددیگه از روزی nبار گوش دادنش لذت نمیبرم، اما خب فکر میکنم درستش اینه که جلو اشتیاقم رو نگیرم. یعنی رو لذت بردنم کنترل نمیزارم. پس فکر میکنم به شخصیت آدما هم برمیگرده.
در مورد آهنگها، منم این حس رو دارم! :)
:)))