قبلترها که هنوز موفقیت بیشتر از رشد برایم ارزش داشت، فکر میکردم آدمهای موفق روی ساعتهایشان چنان خط کشی و نظم دقیقی دارند که آن نظم باعث موفقیت آنها شده. بعدترها فهمیدم چیزی بیشتر از نظمِ منعطف است که آنها را بزرگتر میکند و آنهم تعهد است. تعهد یعنی لابهلای زندگی روزمره، حواسمان باشد چه میخواستیم و آپدیت کنیم این خواستهها را. انقدر غرق نشویم تا خواستههای تزریقشده و مد شده بشود خواستههای خودمان؛ که اگر شد خودکشی است و تعهد به نفهمی. زندگی فقط نفس کشیدن نیست. زندگی همان تلاش برای خواستههای خود خواسته است تا حتی اگر تهش نشد آنچه که میخواستیم لااقل حسرتی نباشد و آنقدر آرامش باشد که مثل بیژن الهی بگوییم:
من چاهی را تعلیم کردهام
که به آبی نمیرسد
ولی چه تاریکی ِ زیبایی
از آن سو تاریکی ِ زیر خاک
چاهی زدهست که به چهرهی من میرسد
من آبم ، آب
و سیهچردگان معذب
پیش از نماز مرا میجویند
نگاهی به آسمان ، مجهزم میسازد که سکوت کنم
و از میان حنجرههای گسیخته
سلاحی به رنگ آب بجویم
آن لحظه که آب
به رنگ خود پرخاش میکند ، من آنم
آن لحظهام
و رنگ آب ، هرچه بیشتر در آب غرق شود
زنده تر میشود ، آبیتر
پینوشت: شد ۱۴ شهریور که من نرسیدم یک پست ساده بنویسم تا این وبلاگ جانی دوباره بگیرد. آنقدر خودم را پرت کردم لابهلای چیزهای مختلف که به یک کار ساده مثل آپدیتکردن اینجا هم نمیرسم. از این به بعد اسمم را میخواهم عوض کنم و به جای سحرشاکر بگذارم سحر نادم. سعی میکنم هر چند کوتاه و کم بنویسم تا چراغ این خانه خاموش نماند. شاید هم سطحیتر…
۸ دیدگاه. Leave new
عالی گفتید
اینکه حواسمون باشه خواسته های مد شده نشه خواسته های خودمان.
و اینکه من توی زندگی به وضوح به این رسیدم که هر ازگاهی خودم و آرزوهام رو چک کنم
گاهی الان دیگه اون آرزوی من نیست
اما در یک تلاش کورکورانه برای رسیدن بهش افتادم
یه جورایی مثل ثابت کردن آدم به خودش
ولی وقتی دقت کردم دیدم بابا اصلا نمیخوامش دیگه؛ خیلی وقته.
و میتونستم اون انرژی رو آرزویی که با روحیات الانم دارم صرف کنم
لطف شماست :)
ممنون از وقتی که گذاشتین
سحر عزیز
این پست تو مرا یاد شعر زیبای سعدی انداخت:
به راه بایده رفتن به از نشستن باطل
وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
به نظرم این بهترین دلیل برای حرکت است و حسرت نخوردن در آینده.
شاداب و پرطراوت بمانی
سلام :)
آره این رو بزرگ نوشتم زدم به دیوار
ممنونم
سحر عزیز
سلام
۱- تعریف موفقیت، حال خوب و زندگی از اون تعریفهای مهم توی زندگی من بوده. فهم این داستان که چی میخواهیم خیلی خوبه. به نظر من فهم همین موضوعات یه موفقیت بزرگه.
۲- در مورد حسرت هم فکر کنم قبلا گفتم که از اون دردهای جانکاه روزگاره. هیچ چیزی به اندازه حسرت خورنده روح نیست. حداقل برای من این طور بوده.
۳- من که حافظه درست و حسابی ندارم، اما فکر کنم این عبارت “سحر نادم” رو قبلا شنیدم. حالا کجا؟ یادم نیست؟ ضمناً یادداشتها کوتاه باشد و دیر به دیر، چیزی از شایستگیهای شما و این وبلاگ وزین کم نمیکند. والا
منم یادم نیست کجا بهکار بردم :)
به گیرندههای خود دست نزنید
با عرض سلام و همچنین شرمندگی که میپرم وسط بحثتون. خواستم بگم منم این «سحر نادم» رو دیدم همینجا قبلا.
باشه آقا باشه
من بیشتر نادمم از این حرکت تکراری :)))