توسعه فردیکتاب

چرا باید زیادتر حرف بزنیم؟

۱۳ دیدگاه

آدمی است دیگر گاهی حسادت‌ها یا تفکراتش سایه می‌اندازند روی شخصیتش. جلوی دیدش را می‌گیرد و عمق افکارش را پوچ می‌کند. پوشاندنش مثل تلاش برای فرو بردن توپ درون آب است. انرژی می‌برد و مدام باید حواسمان به آن باشد.

در فکر همین مسائل بودم که چه راه‌حلی دارد؟ این را قبول دارم که مسائل مربوط به حوزه انسانی از عدم‌قطعیت رنج می‌برند. ولی بالاخره راه‌حلی برای کم‌کردن این صداها باید پیدا کرد. و به وسیلۀ آن بتوان تمرکز را روی مسائلی بهتر و باارزش‌تر گذاشت.

بعضی اوقات هم بعد از خواندن کتابی، دیدن اتفاقی، رفتار دوستی ذهن‌مان پر می‌شود از صداها. بعضی‌هایش که عین خوره (مخصوصا موقع دیدن رفتارهای ناشایست) به جان‌مان می‌افتد و برخی هم سبزند! یعنی ایده‌ای دارند. فقط لازم دارند بیان شوند تا جان بگیرند و شفاف شوند، بهبود یابند.

دنبال یک عادت بودم. یک عادتی که بتوانم این تخلیه افکارم را داشته باشم. نوشتن خوب بود ولی بعضی وقت‌ها آدم باید حرف بزند تا خالی شود. تا شفاف ببیند. بتوان از قید و بند موضوع رها شد و تصویر را کامل دید.

قبول دارید که بعضی وقت‌ها که در حال صحبت با کسی هستید و بین حرف‌های خود شما، ایده‌ای تازه، راه‌حلی جوابگو، جان می‌گیرد؟

حرف که می‌زنی تازه آنجاست می‌فهمی بعضی از مسائل اصلا مسئله نیستند! یا دست‌کم برای زندگی تو نیستند. پس چرا انقدر موضوع برایت ارزش دارد؟ شروع می‌کنی به حل‌کردن. مخصوصا حل‌کردن مسائل درون خودت.

از طرفی هم نمی‌شود همیشه یکی را پیدا کرد که حرف مارا بدون قضاوت‌کردن، فقط گوش کند.

خلاصه به سرنخ‌هایی رسیده بودم که جمعه آقای شاهین کلانتری، کتابش را معرفی کرد. جا خوردم! عنوان کتاب بود: چرا باید زیادتر حرف بزنیم؟

یک کتاب 52 صفحه‌ای در اندازه برگه A5 که خواندش یک ساعت بیشتر زمان نمی‌برد و هیچ‌جای کتاب حرف تکراری‌ای دیده نمی‌شد.

اگر در یک جمله بخواهم بگویم این است که این کتاب پرحرفی مدیریت شده برای توسعۀ فردی را یاد می‌دهد. یاد می‌دهد که چگونه از طریق صحبت‌کردن درست با خودمان پیشرفت کنیم و ابزارهایی را برای آن معرفی می‌کند.

بخش‌هایی از #کتاب:

1-ما در این کتاب سعی می‌کنیم پرحرفی مدیریت شده را یاد بگیریم؛ تا به‌جای پوشاندن عیب‌هایمان با خاموش ماندن، هنر خودمان را با حرف‌های هوشمندانه نشان بدهیم.

2-گوش دادن متضاد صحبت کردن نیست، منتظر ماندن، متضاد آن است. این که وقتی طرف مقابل حرف می‌زند فقط به جواب‌هایی که می‌خواهیم بدهیم فکر کنیم.

3-شاید ثمره ساعت‌ها حرف‌زدن فقط یک ایده باشد، ولی همان یک ایده می‌تواند زندگی ما را برای همیشه دگرگون کند.

4-انگار موقع حرف‌زدن استدلال‌هایم قوت بیشتری می‌گیرند، می‌توانم از ایده‌هایی که در ذهنم دارم بهتر دفاع کنم و سرعت فکرکردنم بالاتر می‌رود.

توی کانال تلگرام لینک پستای جدید و چیزهای دیگه که برام جالبه رو میذارم :)

پست‌های مرتبط:

۱۳ دیدگاه. Leave new

  • […] ۷)سحر شاکر […]

    پاسخ
  • مباحث روانشناسی فراتر از مرزهای قبلش رفته مثلا یادمه یه روزی سمینار غلبه بر ترس گذاشته میشد ، امروز سمینار از چی بترسیم رواج پیدا کرده . البته این بحث هم درپی فرا مرز شدن دانش هست که در پی خوب گوش کردن حالا باید بگیم بیشتر حرف بزن.
    اسمش رو چی بزارم افراط و تفریط یا به چشم یه دانش بهش نگاه کنم به هر حال با ذهن پراکنده که مثلا مولانا اولین سخن رو با بشنو شروع می کنه ( بشنو از نی چون حکایت می کند ) یا قرآن که با خوندن شروع می کنه ( اقرا ) الان که آقای کلانتری که دعوت به نوشتن می کنه و حالا هم حرف زدن بیشتر
    باید بگم در واقع باید گفت برا موفقیتت با هر چی داری :
    شنیدن
    خواندن
    نوشتن
    گفتن
    باید پیش رفت

    پاسخ
  • سلام
    اممممم زیاد‌تر یا زیاد حرف بزنیم یا نزنیم
    دوستانی نظراتی دادن البته بعد از خوندن نوشته شما

    دوستی دارم؛ شبی داخل حرفاش از چیزی متفاوت حرف میزد
    میگفت اون چیزی که ماها به عنوان مغز و درک و حافظه میشناسیم این مغز فیزیکی نیست
    استدلال میکرد که اون چیزی که یاد میگیره و یاد میده اصلا ربطی به بعد مادی نداره و این روح انسانه که مطالب رو یاد میگیره و این هوش مصنوعی و غیره جهت اشتباهی رو در پیش گرفتن و کلی حرف دیگه

    در اصل من نه تاییدی داشتم و نه رد کردنی؛ من به عنوان شنونده چون موضوع رو به شکل متفاوته میشنیدم پس شروع به گوش دادن کردم

    در کل حرف زدن خوبه ولی چه نوع حرف زدنی!!

    حرف زدن زیاد خوبه در عین حال سکوت زیادم خوبه

    شما وقتی زیاد حرف بزنید در عوضش شنیده‌های شما کمتر میشه
    اگر زیاد سکوت کنید درک شما از دنیا بهتر میشه

    نمیشه گفت زیاد حرف زدن یا کم حرف زدن و یا سکوت خوبه
    میشه گفت همه موارد در کنار هم باعث درک بهتر ما از دنیا و زندگی میشه

    اگر جایی گفتن کم حرف زدن؛ برداشت یه این صورت که منظور همین حرف زدن معمول ماهاست چندان درست نیست؛‌ منظور میتونه این باشه که ما هرآنچه از چیزی که به اون علم داریم و نقطه نظری در اون رابطه داریم رو بیان کنیم ولی در عین حال از هرآنچه به اون علم و درک درستی نداریم سکوت کنیم و گوش بدیم

    در عین حال جاهایی هم نباید کل علمی که در مورد یک موضوع خاص داریم رو بیان کنیم!!!

    باید از قبل افراد رو با دیدی که نسبت به موضوع مورد نظر داریم آشنا کنیم و بعد به فکر سخن جامع در مورد اون باشیم
    کلا جاهایی باید فقط سکوت باشیم و جاهایی گوش و زبان و جاهایی زبان

    پاسخ
    • سلام مسیر عزیز
      دقیقا حق با شماست و چقدر خوب بود استدلالتون.
      شاید عنوان کتاب این بود که چرا باید بیشتر با “خودمون” حرف بزنیم منظور من رو بهتر می‌رسوند یا اشاره می‌کردم به این حرف، بهتر بود.
      ولی کاملا با شما موافقم و خیلی جاها لذت سکوت‌کردن یا درست و حسابی به سکوت گوش دادن رو با چیزی عوض نمی‌کنم.

      پاسخ
  • خانم شاکر عزیز
    سلام
    ۱- اول که تیتر و عکس مطلب را دیدم احساس کردم که آن را مطالعه کرده‌ام، اما هر چه فکر کردم چیزی به خاطرم نرسید و به نظر عوارض پیری شروع شده است، شاید یک دژاوو بوده، به هر حال اگر حرف تکراری زدم، شما به پیری ما ببخشید.
    ۲- یک داستانی هست از جنگ دوم بین الملل، یک کشتی بزرگ و پر از آدم داشته مثل بچه آدم در اقیانوس می‌رفته که ناگهان دیده بان متوجه یکی از این مین های سیخی سیخی بزرگ می‌شود که به سمت کشتی می‌آید، کشتی داستان ما آنقدر دراز بوده که همان اول متوجه می‌شوند اگر موتورها را خاموش کنند، مین سیخ سیخی به سر کشتی می‌خورد، اگر سرعت را زیاد کنند، به ته کشتی می‌خورد، کاری هم نکنند مین می‌زند از وسط قاچشان می‌کند، خلاصه شرایط اوکازیونی برای مرگ بوده. همه را روی عرشه جمع می‌کنند تا در آخرین همفکری عمرشان، یک خاکی سرشان بریزند. هر کسی هم پیشنهادی می‌دهد، از پیشنهاد دعا تا پیشنهاد شلیک مستقیم به مین. آن وسط یکی پیشنهاد می‌دهد که حالا این همه آمده‌اند بالا روی عرشه، بی زحمت هر کسی به سمت مین فوت کند، شاید افاقه کرد. بله، فکر احمقانه ای بود، اما همین فکر باعث شد که موتورخانه چی کشتی یاد پمپ باد توی موتور خانه بیفتد و با همان پمپ باد کاری کنند که الان بنده کمترین بتوانم داستان موفقیتشان را برای شما نقل کنم. از این داستان شاید بشود کلی نکته بیرون کشید و شاید هم نه، اما نگاه من به این داستان همیشه این طور بوده که حرفم را همیشه بزنم، هر چقدر احمقانه به نظر برسد، ایده‌ام را بدهم و نترسیم، نه؟ اشاره بنده اینجا بود: قبول دارید که بعضی وقت‌ها که در حال صحبت با کسی هستید و بین حرف‌های خود شما، ایده‌ای تازه، راه‌حلی جوابگو، جان می‌گیرد؟
    ۳- “پر حرفی مدیریت شده” به نظرم حرف درستی آمد، هر چند باید کتاب را خواند تا بیشتر متوجه منظور نویسنده شد، اما تا همین جای‌اش هم کاربردی است.
    موفق باشید

    پاسخ
    • سلام
      داستان جالبی بیان کردید برای گفتن حرفتون :) چقدر خوب می‌شد خود نویسنده هم این کامنت رو بخونه!
      ممنونم.
      شاد باشید آقای قربانی‌عزیز.

      پاسخ
  • […] ♦ چرا باید زیادتر حرف بزنیم؟ […]

    پاسخ
  • سلام..
    صحبت کردن خوب است یا بد….سوالی که مدام برایش جواب متفاوت میشنویم….

    به نام آنکه گل را رنگ و بو داد
    به بلبل شور و حال و های و هو داد
    گشودم دفتر دل را برویش
    ((به شکر آنکه مارا گفتگو داد))
    همه ی ما حرف زدن را به عنوان یکی از الزامات انسان بودن قبول داریم…هرانسانی نیاز به صحبت کردن دارد..
    صحبت کردن خیلی خوب است،گاهی اوقات در طول نا ملایمتی های زندگی اتفاقاتی اندوه بار مثل یک کوه در دل آدم مینشیند که حرف زدن باعث میشود تابرای درد هایمان شریک و همدرد پیداکنیم،بفهمیم که تنها نیستیم…حرف زدن آدم را خالی میکند…
    باحرف زدن میتوان دیگران را برای موفقیت راهنمایی کرد ،میتوان یاد داد ،میتوان سرود، میتوان شعر خواند
    میتوان به آنان که دوستشان داریم بگویم دوستت دارم،میتوان ابراز احساسات کرد به پدر و مادر همسر وفرزندانمان ؛باصحبت کردن حتی یک کلمه؛یک صدا؛یک لحن از عمق حالات درونی خود دیگران را مطلع کرد..
    تمام این ها رامیتوان با حرف زدن انجام دادوآنچه که گفته شد تنها بخشی از قابلیت های صحبت کردن هست.
    حالا صحبت کردن خوب است؟؟؟
    تمام موارد گفته شده صحیح است … اما برای این که بگوییم صحبت خوب است یابد خیلی زود است…
    چون در آیین نیاکان و دین و حتی ادبیات بزرگان ؛ افراد حراف(کسی که زیاد صحبت میکند)
    همواره مورد نکوهش قرار میگیرند.
    نمونه ادبی
    آنکه را اسرار حق آموختند مهر کردندوزبانش دوختند مولانا
    زمانه دوخت لبم را به قیمت سکوت
    سعدی
    نمونه های دینی
    هرکه عقلش کمال یابد ؛گفتارش کم میشود.حضرت امیر(ع)
    زبان حیوان درنده است رهایش کنی میگزد.امام رضا(ع)
    زبان جِرمی(وزن) کم و جُرمی(گناهی)بزرگ دارد.حضرت امیر(ع)
    و برای نگوهش صحبت کردن همین قدر کافیست که بگویم قبل از دین اسلام عده ای از ادیان الهی در یک ماه به خصوص روزه ی سکوت داشتند…مثلا یک روز کامل نباید صحبت میکردند…‌
    صحبت نکردن خیلی خوب است..‌باعث میشود آدم به اتفاقات اطرافش فکر کنم…باعث میشود ذهنش آرام شود…مهم از از همه باعث میشود از نیروی مخفی و بسیار تاثیر گذار سکوت استفاده کنیم…
    (آدم ها حرف های سکوت را بهتر متوجه میشوند…)..

    ‌‌‌…
    و در مورد سکوت بخواهم بنویسم فکر میکنم تمام وبلاگ را کر کنم….
    به سوال قبل برگردیم
    حالا حرف نزدن خوب است یا نه؟؟؟
    بگذارید قبل از جواب به این سوال از خانوم شاکر تشکر کنم بابت این که با این متن یادم انداختند که کتاب مایع حرف شویی از جلال رفیع را مدت ها پیش قرار بود مطالعه کنم …
    آیا تاکنون در مترو اتوبوس و فضا های عمومی احساس کرده اید که بعضی ها خیلی حرف میزنند و به قول جلال (سخنرانی موجی دارند) یعنی انقدر بلند و مداوم صحبت های بیخودی میکنند تا آدم میخواد تشنج کند یا موجی شود…
    در مورد آلودگی هوا طرح های اصلاحی میدهد
    در مورد اعدام شیخ فضل الله نوری دسیسه پیدا میکند
    قاتل میرزاتقی خان را در حمام فین کاشان دفن میکند و گاهی هم فردوسی مادر مرده را به اعتیاد داشتنش محکوم میکند‌‌…
    همه ی اینها و اینها در طی گذشتن از چند ایستگاه مترو اتفاق می افتد….
    داخل پرانتز عرض میکنم(من به خودم هرگز اجازه نمیدم به این جور آدم ها بد نگاه کنم و یا حرفی بزنم)
    نقد ها در این مورد زیاد است….که کاغذ سواد برخی متاسفانه از طومار حرف هاشان خیلی خیلی کوتاه تر است…‌بگذریم..یک سینه حرف است ولی نقطه چین بس است…..



    در همین حال بود که از من سوال شد
    حرف زدن خوب است یا بد؟؟؟
    که چنین جوابی دادم:(حرف زدن هم مانند تمام کار های دیگر اگر در شاکله و چارچوبی که ما برای آن تعین میکنیم باشد خوب است)
    حال این چه چقدر چگونه چطور کجا حرف بزنیم
    بسته به خودمان و شخصیت رفتاری مان هست…
    امیدوارم بی ادبی من رو ببخشید…چون در حدی نیستم که بخواهم بطور قطعی در مورد این موارد حکم بدهم…بنابراین جواب مسعله را به خودتان واگذار شد …

    پاسخ
    • سلام آقای عرفان‌ گرامی و عزیز
      ممنون از وقتی که گذاشتید و یه همچین کامنتی نوشتید و دوباره به اینجا سر زدید.
      همیشه از حضورتون استفاده کردیم و این مایۀ خوشحالی منه.
      خیلی خوب مقایسه کردید.
      منم حکمی ندادم. اول متن هم نوشتم که مباحث حوزه انسانی قطعیت ندارند. (به نظرم!)
      در مورد صحبت‌کردن هم همینطور.
      و در مورد این کتاب هم اینو بگم که توی کتاب اشاره شده که از طریق صحبت‌کردن با خودمون و ابزارهایی که استفاده می‌کنیم چجوری به توسعۀ فردی برسیم.
      بازم بهمون سر بزنید :)
      شاد باشید.

      پاسخ
    • محمد سفیدیان
      می 23, 2018 18:50

      غم کم شود به گفتن و شادی شود زیاد…
      یادمه این اصطلاح رو از اقای محمد علی جمال زاده خونده بودم

      پاسخ
  • محمدابراهیم فلاح
    مارس 18, 2018 18:40

    ولی یک کتاب ۵۲ صفحه ای رو تو یک ساعت نمیشه مفید خوندا :)
    (شایدم من نمیتونم!)

    پاسخ
    • :))))))
      ۵۲تا صفحه A5. یعنی یه چیزی حدود ۲۶ صفحه. :)
      متن روونی هم داره!
      ممنون از دقتتون.

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست