توسعه فردی

می‌خواهی خطاهایت را پیدا کنی؟ شروع کن یک چیزی بساز!

۱۲ دیدگاه

نتیجه نشستن و مدام فکرکردن، چیزی جز خودخوری نیست. آدم یاد تمام خطاهای گذشته و گاهی حماقت‌هایش می‌افتد و همین کار، بیش‌از‌حد او را محافظه‌کار می‌کند.

خطا، به خودی خود، گناه محسوب نمی‌شود. بنظرم تکرار خطاست که باید آن‌را گناه شمرد.

باید یادبگیریم اگر از جایی هم خوردیم، یکبار درست و حسابی بنشینیم و تحلیل‌اش کنیم. خطا را در بیاوریم و بزرگ‌تر فکر کنیم.

نشخوارکردنش، چیزی جز سخت‌تر گذشتن روزگار را ندارد.

بهانه رایج این است که می‌گویند اول خودم را کشف کنم بعد شروع خواهم کرد. دریغ از اینکه شناخت خودمان، در حین کارکردن و چیزساختن است که رخ می‌دهد، وگرنه باقی همه حدس و گمان‌اند!

برای شروعش ترس دارید؟ طبیعی است.

نمی‌دانم برای شماهم اتفاق افتاده است یا نه اینکه قصد داشته باشید به یک سفر طولانی و مهیج بروید ولی شب قبلش با خودتان بگویید عجب غلطی بود کردم! و ترسی عجیب داشته باشید. ولی سفر بر وفق مرادتان پیش‌برود و درصد رضایتتان بالای ۷۰ درصد باشد؟!

این هم درست همین‌طور است. از مثبت‌گرایی‌های الکی خوشم نمی‌آید. من از ریسک‌های حساب نشده که حماقت می‌دانم، صحبت نمی‌کنم. حرفم این است که حساب و کتاب زیادی و فکرکردن‌های زیادی راه به جایی نمی‌دهد. باید حرکتی زد تا خطاها دربیایند.

یک نرم‌افزار هم وقتی نوشته می‌شود، در محدوده شرکت، شاید به تنهایی باگی نداشته باشد ولی به محض ارائه آن، بسیاری از اشکالات آن درمی‌آیند.

ترس قبل از شروع چیزی است که همه دارند و هر بار که تمرینش کنید، کم و کم‌تر می‌شود.

شاید برای پایان این حرف آستین کلئون مناسب باشد:

ممکن است از شروع‌کردن واهمه داشته باشید. طبیعی است. این یک مساله واقعی است که بین درس‌خوانده‌ها شایع است. اسم‌اش «سندروم دیگرنمایی» است. بر اساس تعریف بالینی این افراد نمی‌توانند کمال خود را درونی کنند. یعنی شما احساس می‌کنید تقلبی هستید، که فقط دارید وانمود می‌کنید و واقعاً نمی‌دانید چه کار دارید می‌کنید.

حدس بزنید قضیه از چه قرار است: هیچ‌کدام‌مان نمی‌دانیم. از هر کسی که دارد کار خلاقانهٔ درست و حسابی انجام می‌دهد بپرسید و آن‌ها حقیقت را به شما خواهند گفت: آن‌ها نمی‌دانند ایده‌های خوب از کجا می‌آیند. آن‌ها فقط پیداشان می‌شود تا کارشان را انجام دهند. هر روز.

توی کانال تلگرام لینک پستای جدید و چیزهای دیگه که برام جالبه رو میذارم :)

پست‌های مرتبط:

۱۲ دیدگاه. Leave new

  • هر چی در پست های وبلاگ شما جلوتر میرم و بیشتر پست هاتون رو مطالعه میکنم حس کسی رو دارم که به پزشک مراجعه کرده و پزشک داره تک تک سوالاتش رو جواب میده و نسخه میپیچه برای هر مشکلش.
    بزرگترین مشکل این دو ماهه من همین بوده هست. هر روز که پا میشم فکر دارم میکنم و دنبال راه حل هستم، شاید دیگه زمانش رسیده دست از فکر کردن بردارم و وارد میدون بشم، حتی اگر شکست هم بخورن فکر میکنم لذت بخش تره و بیشتر من را اگاه میکنه تا اینکه همچنان به این فکرهای واهی ادامه بدم و در نهایت هم نه تنها نتیجه نمیگیرم بلکه هرروز گیج تر از دیروز میشم.

    پاسخ
  • سلام خانم شاکر. به تازگی با وبلاگتون آشنا شدم و حس کردم این وبلاگ به “سلیقه” من خیلی می خوره :) و از این موضوع واقعا خوشحالم.
    سوالی داشتم ازت، این جمله”…این یک مساله واقعی است که بین درس‌خوانده‌ها شایع است. اسم‌اش «سندروم دیگرنمایی» است. بر اساس تعریف بالینی این افراد نمی‌توانند کمال خود را درونی کنند. یعنی شما احساس می‌کنید تقلبی هستید، که فقط دارید وانمود می‌کنید و واقعاً نمی‌دانید چه کار دارید می‌کنید.” دقیقا همین بخششو، منظورم درباره سندروم دیگرنماییه، دقیقا از کدوم کتاب این نویسنده نقل کردید؟ میشه کتاب و فصل مربوط بهشو معرفی کنید بهم؟ ممنونم.

    پاسخ
    • سلام کمندِ نازنین
      خوشحالم که گذرت به اینجا افتاده.
      این بخش از کتاب “مثل هنرمندها بدزدید” از “آستین کلئون” ترجمۀ مهسا ذوالریاستین، صفحه ۲۶ بخش “شما آماده‌اید چیز ساختن را شروع کنید.”
      شاد باشید.

      پاسخ
  • زیبا بود :-)
    آفرین…

    پاسخ
  • وقتی شروع به کاری کردن را در ذهن به صورت فکر وارد می کنیم به نوعی قبول کرده ایم که اولا به توانایی خود ایمان می آوریم و ثانیا در راه انجام آن می خواهیم تجاربی کسب کنیم پس باید ساختن را شروع کرد تا بتوانیم خود را بسازیم.

    پاسخ
    • ممنون مهندس.
      بله حق باشماست. اگر توانایی‌هامون رو باور کنیم، قدم برمی‌داریم برای ساختن.

      پاسخ
  • خانم شاکر عزیز
    سلام
    بابت اضافه کردن امکان لایک به هر مطلب تبریک، فیچر جدید تبریک هم داره، حالا که عادل عزیز یه پیشنهاد داد، ما هم یه پیشنهاد بدیم بلکم مفید بود، اونم استفاده از تگ مربوط به مطلبه، روی یه تگ کلیک کنیم و مطالب مربوط شما با اون تگ رو ببینیم، چقدر خوب می‌شه.نه؟
    راستش برای من فرار از این خودخوری ها گاهی سخت می‌شه، حداقل در مورد خودم همیشه به شکستهای گذشته فکر نکردم، منتها یه اتفاقاتی می‌افته که آدم واقعاً از دست خودش و کارهای نکرده و کرده‌ی گذشته عصبانی می‌شه و بله در نهایت ما تبدیل به یک محافظه کار همیشه بازنده می‌شیم. مقایسه خودمون با آدم های هم سن و سال و شبیه هم زیاد باعث این سرخوردگی می‌شه. آدمهایی که به ظاهر موفق هستند و (پیروی مطلب گذشته) توی اینستاگرام دنبالشون می‌کنیم این حس عقب موندگی و حسرت رو بیشتر می‌کنه.
    اما خط آخر مطلب به نظرم اوجش بود و منظوری که من برداشت کردم این بود که برادر من، خواهر من، عزیز من، شکست مال همه س، بی خیال گذشته، راه بیوفت و هر کاری می‌کنی درست انجامش بده و تمومش کن.والا
    مرسی از مطلب خوبتون

    پاسخ
    • سحر شاکر
      فوریه 18, 2018 03:47

      سلام اقای قربانی
      ممنون که با فیدبک‌هاتون کمک می‌کنید اینجا، جای بهتری بشه.
      ایدتون عالیه
      از این به بعد تگ‌ها رو می‌ذارم تا پیداکردنشون راحت‌تر باشه
      قسمت کامنت‌ها درست شد و نیازی به رفرش‌کردن نداره
      شاد باشید

      پاسخ
  • سلام و صبح بخیر خانوم شاکر عزیز.
    این ترسی که گفتید در من هم هست. <> خیلی خوب بود.
    نوشته شما برای من یک انگیزه شد تا در این مورد خودمو بهتر کنم.
    مرسی بابت نوشته های خوبتون منتظر نوشته های بعدیتون هستیم.
    راستی قابلیت لایک رو هم اگر به وبلاگتون اضافه کنید خیلی خوب میشه :)
    موفق باشید.

    پاسخ
    • سحر شاکر
      فوریه 17, 2018 08:04

      سلام عادل.
      خوشحالم که به دردت خورده.
      امکان لایک اضافه شد ولی تعداد دقیق لایک‌هارو از این پست به بعد هر چی بنویسم نشون می‌ده :) !
      شاد باشی

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست