دست‌نوشته

بگذار خنگ بمانم

۱۳ دیدگاه

مادرم عادت دارد هر شب مشتی بادوم روی کتاب‌هایم بگذارد. می‌گوید بخور باهوش می‌شوی. اما من هر شب در لانۀ مورچه‌ها می‌گذارم چون اعتقاد دارم آدم خوب نیست زیاد باهوش باشد.
خیلی چیزها را می‌فهمد که نباید بفهمد.
مورچه‌ها مهمان‌های همیشگی اتاق من هستند. اما فکر می‌کنم تنها آن‌ها نیستند که از خنگ‌بودنم لذت می‌برند.

#کیبورد #دل_نوشته

توی کانال تلگرام لینک پستای جدید و چیزهای دیگه که برام جالبه رو میذارم :)

پست‌های مرتبط:

۱۳ دیدگاه. Leave new

  • سلام
    روایت داریم پیغمبر گفتن «ابلهان در بهشتند!» اما از اون طرف هم گفتن «وقتی یه دانشمند از دنیا می‌ره هیچ چیزی نمی‌تونه اندوه و ضرر از دست دادن اون عالم رو جبران کنه»
    پس من می‌گم این ماجرا دو لبه داره … نادان باشیم و شاد؟ یا دانا باشیم و سختی بکشیم اما در نهایت شادتر از بقیه خواهیم بود؟؟

    یادمه داشتم راجع به مطالعه کردن می‌خوندم رسیدم این جا:
    https://www.quora.com/What-does-this-mean-reading-can-seriously-damage-your-ignorance
    حقیقتا قشنگ گفتن که مطالعه آسیب جدی به نادانی ما می‌زنه … ؛)

    پاسخ
  • سلام
    اممم

    خنگ بودن یا هوش زیاد اممم من این مدلی تصورش میکنم

    در اصل آدما وقتی بیشتر تلاش میکنن برای فهمیدن موضوعات مختلف، متوجه میشن که در اصل از خیلی چیزا
    بی اطلاع بودن خب یعنی نسبت به خیلی موارد خنگ بودن

    ولی وقتی چیزای مختلف رو بهش میرسی و درک بهتری نسبت بهش پیدا میکنی
    انگار که از یه پله بالاتر به موضوعات نگاه میکنی
    بعدش متوجه میشی خیلی چیزایی که قبلا برات عذاب آور بوده مثلا یه کلام و جمله یه نفر به شما، دیگه برات عذاب آور نیست چون الان داری با یه دید بهتر به همون جمله گذشته نگاه میکنی

    فکر میکنم آدما وقتی دچار نوعی سردرگمی و ناراحتی میشن که یا دیدشون هنوز در حد پایینه و یا نه دیدشون جامع‌تر شده، ولی ناراحتی دومی سازندست ولی اولی مخرب. سازندست چون روز به روز نسبت به مسائل آگاه‌تر میشم و در اصل به اون چیزی که اول خلقت بوده نزدیکتر و وقتی خوب این مسیر رو طی کنیم به جایی میرسیم که دیگه اون ناراحتی هم محو میشه چون به نوعی از کمال میرسیم

    اممم بادومم هوشو بزاریم کنار برای آرامش و اعصاب مفیده و خواب آرومی خواهید داشت
    البته بهتره بادومو بزارید خیس بخوره بعد شب قبل خواب استفاده کنید.

    پاسخ
  • اصلا یک جاهایی لازم است خنگ باشی نفهمی یا خودت را بزنی به نفهمیدن تا کمتر درد بکشی.فهمیدن تاوان سنگینی دارد فهمیدن بعضی چیزها درد دارد.

    پاسخ
  • چه ایدهٔ خوبیه داشتن پست‌هایی با طول کم.
    منم خواهم نوشت :)

    ممنون خانم شاکر.

    پاسخ
    • اره بعضی اوقات فکر ادم، احساس آدم می‌جوشه. برای من و شما که نوشتن رو دوست داریم چه قدر خوب که تصویرش کنیم روی صفحه.
      منتظر خوندن پست‌هاتون هستم

      پاسخ
  • هر که او بیدارتر پر دردتر…

    پاسخ
  • سلام. اخیرا یه سوالی دیدم…مرتبط به همین موضوع تقریبا:
    “نمیدونم کدومش بدتره؟ ندونی کی یا چی هستی و خوشحال باشی، یا تبدیل شدن به چیزی که همیشه میخواستی اما تنها باشی”.
    ***
    از یه طرف زیادی آگاه بودن همیشه تلخی هایی با خودش داره. ماییم که باید تصمیم بگیریم این تلخی ها واقعا اونقدر که نشون میدن تلخ هستن؟
    و من همچنان درگیر قبول کردن یا نکردن جمله معروفِ:
    “خوشبختی در جهل است”

    پاسخ
    • سلام
      آره از اون جمله‌های دو لبه است. آدم نمی‌دونه کجاش وایسه.
      راستی فیلمایی که فرستاده بودین اولیش رو دیدم :) خیلی خوب بود. ممنون.
      حتما ازش می‌نویسم.

      پاسخ
      • آره درسته.
        چه عالی! گفتم شاید کلا پشت گوش انداخته باشین! خواهش میکنم. امیدوارم بقیه اش رو هم ببینید.
        بی صبرانه منتظر خوندن پستش و گفتگو درباره اش هستم.

        پاسخ
  • خانم شاکر عزیز
    سلام
    گاهی به خودم می‌گم، اگر این موضوع (یه موضوع خاص مثلا) رو نمی‌دونستم، زندگی قشنگتر بود.
    گاهی خودمون هم از خنگ بودنمون لذت می بریم.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست