خلوت آدمها
آدمیزاد یکجاهایی در زندگیاش یاد میگیرد تا خلوتش را با یکچیزی پر کند. حالا هر چیزی، آدمها، کتاب، موسیقی، جک. چیزی که اسمش را میگذارند کار مود علاقه، تفریح. چیزی که درکش نمیکنیم این است که همین خلوتها باقی زندگی را میسازند. گاهی باید اعتراف کرد که راحت از کنارش میگذریم. گلهی آدمها از تنهایی را نمیفهمم؛ بیشتر شبیه ترس مواجهشدن با خود است که تنهایی را زهرمار میکند (!) وگرنه تلخی هر تنهایی، آنقدرها هم زمخت و بدمزه نیست که تن به چیزهای پوچ دهیم.